خب اول از همه ببخشید دیر شد و بعد هم مثل همیشه امیدوارم دوستش داشته باشید ❤️
داد کلافه ای کشیدم و دستم رو گذاشتم رو سرم و به سمت دستشویی هجوم بردم ... با آب زدن به صورتم سعی داشتم خودم رو آروم کنم اما با هر قطره ای که از صورتم به پایین میچکید اعصابم خرد تر میشد و ذهنم مشغول تر ، بعد از حدود ده دقیقه بالاخره تصمیم گرفتم بیام بیرون اما اولین چیزی که دیدم ها یون بود دقیقا دم در دستشویی وایساده بود ، نیاز به یکم آرامش داشتم سعی کردم از درونم همون شوگای سرد مانند رو بیدار کنم ، _ ها یون الان وقت ندارم .. و با حالت خشکی رفتم روی صندلی دوباره نشستم از درون داشتم جیغ میکشیدم و ذوب میشدم اما خیلی جدی خودم رو نگه داشته بودم . ها یون با ریز نگاه مشکوکی از اتاق خارج شد نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به افکار در هم پیچیده شدم سازمان بدم یه جورایی حق با جین بود البته من نمیخواستم توصیش رو گوش بدم-_- اما شاید همین چرت و پرتا میتونست از این توهمات نجاتم بده .
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
48 لایک
عالی💕
واقعا ممنونم خیلی برام ارزشمنده نظراتت:)🌱💚
اینچی؟😐🤔
اینم دیدم😂
میگم که همه رو میبینم😔😂✨
ولی این داستان زیادی فوق العادسس خسته نباشی:)♡
واوو مرسییی لطف داریی❤️♥️
ببخشید که اینقدررر دیر دیدم داری داشتان مینویسی:))))
نه این چه حرفیه •-•❤️
هعی:/
یونگی بچم:/💔
حالا اون چرا جیغ زد مگه خودش نمیدونست که تبدیل میشه؟ :/🧃
هعی 🥲💔
حالا توی پارت جدید که میزارم معلوم میشه اما به طور کلی خله :|😂
#خل:/✌🏻🧃
😂یس
فرشته نجات من که جر خوردم تا تو پارت بزاری😐💗
ببخشیدد🥲 نتونستم تو زمان معینش بزارم اما خب سعی میکنم پارت بعدی رو زودتر بزارم