ٱمیدوارم خوشتون بیاد :) فالو -لایک-کامنت فراموش نشع :)
خسته و کوفته بود حوصله رانندگی رو هم نداشت . یک نگاه به ساعت دستش انداخت ساعت 11:00بود . بابی حوصلگی سوار ماشین شد استارت ماشین رو زد آروم پاش رو روی پدال ماشین گذاشت و فشار داد . همینطور که داشت رانندگی میکرد نگاهی به بیرون انداخت خیابون شلوغ بود ترافیک بود حوصله اینکه پشت چراغ قرمز هم نداشت . اعصابش خورد شدع بود راه ٱفتاد محکم روی پدال گاز فشار میداد همینطور ادامه میداد تا اینکه رسید به خونش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
عالی بود 🍇💗☺
تنکس :)
هق خیلی قشنگ مینویسی منکه دلم گرفت اینو خوندم🤧🥺
ولی بع قشنگی تک پارتی تو نبود :)
قشنگ بود ولی بیبیش چرا مرد؟ :|❤️
زیبا بود خوشمان آمد👌🏻😐🫐
مرسی لاو :)
آجی میشی؟:)
بیبش چرا مرد . خو متاسفانه بیبیش سرطان داشته و جین خبر نداشته :/
یعس:)
سوگندم 12 سالمه ✨🍃
آرمی و بلینکم و جدیدا میخوام میدزی هم بشم 🎉
ملقب به سوسو•ولرمک و سیگنال🌈🫐
اند یو؟ :)