
پارت دوووو امم شرمنده چند روز توی تستچی نبودم
چوهی$ میچا€ کوک£)€چوهییییییییی. خب دوباره این دختر سرخوش اومد.نمیدونم چرا هرروز صبح اسممو اینشکلی داد میزنه. $چرا داد میزنی مگه سرآوردن؟ €برو بابا. نشست کنارم و منم چتری هاشو به هم ریختم.€نکننننن $میدونی که از این کار خوشم میاد پس میکنم €یه دنده $لجباز €بداخلاق $دیوونه €مغرور $حواس پرت €دست و پا چلفتی $خوابالو €شکمو £هی شما دخترا دارین چیکار میکنین؟. صدا از پشت سرمون بود برای همین برگشتیم.همونطور که انتظار داشتم صاحب اون صدا جونگ کوک بود. $هیچی این بحثیه که ما همیشه داریم.به هم دیگه لقب میدیم و اینکار رو تا وقتی که یک نفر یا یک چیزی باعث قطع کردنش بشه ادامه میدیم.اگه تو نمیومدی تا خود زنگ ادامه دار می شد €راست میگه😂. بعد جونگکوک اومد و نشست روی نیمکت رو به روییمون و نِیِشو زد توی آب آلبالوش و خورد.منم داشتم آب انبه ایو که میچا برام خریده بود رو میخوردم.از انبه متنفرم ولی توی یه شرط بندی با میچا باختم برای همین مجبورم اینو بخورم. £اما من یه چیزیو درک نمیکنم.چطور شما دوتا باهم دوستین؟ €چی؟منظورت چیه؟ £من عادت دارم رفتار هرکسی رو آنالیز کنم و بعد مثل یه پوشه توی مغزم نگهشون دارم.طبق چیزایی که فهمیدم بیشتر بچه های مدرسه با آدمی مثل خودشون دوستن اما شما دوتا اخلاقاتون اصلا شبیه هم نیست.میچا یه دختر شوخ طبع و خنده روعه که زود با همه گرم میگیره اما چوهی یه دختر سرده که دنبال دردسره و معمولا تو خودشه.رفتاراتون ۱۸۰ درجه باهم فرق داره $من با میچا اینطوری نیستم جناب جئون £با همون پسر عضله ای راحت ترم😂€عه پس توهم قضیه پسر عضله ای رو میدونی؟خب راستش چوهی دقیقا همینطوره که گفتی ولی اون از ۱۱ سالگی اینشکلی شد.تا قبلش یه دختر سرخوش بود که بدون دقدقه و بی توجه به مشکلات شاد بود و میخندید.حتی بیشتر از من هم شوخ طبع بود.کلی جوک بابا بزرگی بلد بود و باهاش منو میخندوند.اینکه الان اخلاقم اینشکلیه به لطف اونموقع های چوهیه.ولی از ۱۱ سالگی به بعد.....خب از اون موقع به دلایل خاصی که نمیتونم بگم رفتارش به کل عوض شد.از اون موقع محتاط شد و رفتاری هم که الان داره به خاطر محتاط بودنشه.چیزی توی دلش نیست فقط نمیخواد آسیب ببینه برای همین اخلاق سردی داره و به کسی اعتماد نداره.اون هنوز هم رفتار بچگیشو داره اما فقط من میبینم £که اینطور.خب میتونم حدس بزنم دلایلش چیه

€چی؟ $میچا اون همه چیزو میدونه €عه واقعا؟پس به جمع کسانی که بزرگترین راز چوهی رو میدونن خوش اومدی.اما باید قول بدی که به هیچ کس نمیگی £این قولو قبلا دادم €خب پس منم بزرگترین رازمو بهت میگم اما بعدش توهم باید بزرگترین رازتو بگی £باشه قبوله €خب مامان و بابای من از هم طلاق گرفتن.وقتی که ۱۴ سالم بود این اتفاق افتاد.الان با مامانم زندگی میکنم ولی خب اون بیشتر مواقع سرکاره و من خیلی نمیبینمش.این بزرگترین رازم بود که الان فقط چوهی و تو و خانم مدیر میدونین £من چون توی مدرسه محبوبم همه فکر میکنن خیلی پولدارم و بهترین زندگی رو دارم اما اینطور نیست.من یه زندگی معمولی در کنار پدر و مادر و برادر بزرگترم دارم.من هیچ وقت دوست صمیمی نداشتم چون توی مقطع دبستان و راهنمایی همه از من بدشون میومد.اون موقع یه ماه گرفتگی روی پیشونیم داشتم و همه به خاطرش مسخرم میکردن ولی به مرور زمان خوب شد تا جایی که سال آخر راهنمایی هیچ اثری ازش نبود.اون موقع برای اینکه کسی منو نشناسه تغییر مکان دادیم و اومدیم اینجا.اینجا از مدرسه قبلیم خیلی دوره.اینم بزرگترین راز من بود $چه عجیب.بعضی وقتا زندگی آدما بزرگترین رازهاشون میشن که نمیخوان هیچ کس ازشون خبردار بشن.....(عکس تست عکس جناب جونگ کوک عزیزه که باهاش آشنایی دارید ولی فقط خواستم یک بار دیگه هم معرفیش کنم😂😍)

$خیلی خب بچه ها الانه که زنگ بخوره.پاشین بریم که دیر نرسیم £€باشه. بلند شدیم و سه تایی رفتیم سمت کلاس.وقتی پامون رو توی راهرو مدرسه گذاشتیم زنگو زدن.وارد کلاس شدیم و مثل همیشه جونگکوک ردیف وسط و آخر کلاس نشست،من جلوی اون و میچا هم جلوی من.اون زنگ،زنگ تاریخ بود.تاریخ درس باحالیه دوسش دارم.توی زنگ تاریخ معلممون راجب به تاریخ هندوستان برامون حرف زد.وقتی درس با داستان همراه باشه خیلی جالب میشه و معلم تاریخمون هم دقیقا از همین روش برای تدریسش استفاده میکنه.آخر کلاس،اون هم مثل بقیه معلما مشق داد و گفت که هفته دیگه از این درسی که داده امتحان میگیره.زنگ های بعدی هم به همین روال گذشت اما زنگ آخر که ریاضی داشتیم برگزار نشد چون معلم ریاضیمون نبود.خب الان این بهترین وضعیت ممکنههه.اینکه هرروز درسی رو بخونی که دوسش نداری خیلی عذاب آوره پس یه روز تعطیلی برای خوندن اون درس غنیمته.£آهای چوهی.زود باش باید ریاضی کار کنیم. برگشتم سمت نیمکت پشت سریم و گفتم:چی؟شوخی میکنی؟بالاخره بعد اینهمه وقت یه روز قراره ریاضی نخونم و حالا اونم تو میخوای ازم بگیری؟عمرا.به هیچ وجه این اجازه رو نمیدم £قرار شد بهونه نیاری $آره ولی قرار نبود صبح باشه £اگر الان کار کنیم عصر کارمون کمتر میشه $هاه خیلی خب باشه. میزمو بردم عقب و گذاشتم کنار میز جونگ کوک و صندلیمو گذاشتم پشتش و کنار جونگ کوک نشستم. £خب شروع میکنیم. بعد هم فصل دو رو باهم کار کردیم.فصل یک خیلی آسون بود و بلد بودمش برای همین رفتیم سراغ فصل دو.تمام مدت کلاس رو بچه ها توی حیاط بودن و ما ریاضی کار میکردیم.تونستیم یک چهارم فصل رو کار کنیم و قرار شد عصر نمونه سوال حل کنیم.فصل های ما خیلی زیادن پس همین که تونستیم یک چهارمش رو کار کنیم خیلیه.بعد که زنگ خونه خورد از جونگ کوک و میچا خداحافظی کردم و رفتم خونه.امروز بر خلاف روزهای دیگه زود رفتم خونه تا یه نگاهی به چیزایی که امروز جونگ کوک درس داد بندازم و مشق هام رو زود تر انجام بدم.....(عکس تست خونه چوهی)
مشقام رو نوشتم اما وقت نکردم چندتا نمونه سوال حل کنم.سریع لباسای محل کارم رو پوشیدم و رفتم سرکار.وقتی داخل شدم جونگ کوک رو دیدم که روی همون میز و صندلی قبلی نشسته بود.رفتم پشت پیشخوان و اونجا آقای کیم رو دیدم. ¥او خانم چوی.امروز یک ساعت و نیم زودتر اومدی $درسته.میخوام با هم کلاسیم درس کار کنم ¥عه پس اون پسر خوشگلی که نیم ساعت پیش اومد دوست توعه؟مثل خودت خیلی خوشگله $ممنون نظر لطفتونه ولی.....گفتید نیم ساعته که اینجا نشسته؟ ¥بله درسته $اوه خیلی ممنون. بعد یه تعظیم کوتاه کردم و از پشت میز اومدم بیرون.آقای کیم هیون شیک ۷ سال ازم بزرگتره و خیلی هم مودبه.رفتم و رو به روی جونگکوک نشستم. $سلام.آقای کیم گفت نیم ساعته اینجایی £سلام.آره زود اومدم $خب شروع کنیم؟ £باشه.مشقاتو نوشتی؟ $آره نوشتم £پس بده صحیحشون کنم $هی ولش کن.به هر حال که فردا میبینی £میخوام اشکالاتتو برطرف کنم که فردا غلط نداشته باشی $خیلی خب باشه. بعد دفتر ریاضیم رو دادم بهش اونم به سوالا و جوابا نگاه کرد و اشکالاتمو گفت و برام برطرفشون کرد.منم درستشون رو نوشتم.بعد دوتا برگه آچار از توی کیفش در آورد و گذاشت روی میز. $هی تو کی تونستی این همه نمونه سوال در بیاری؟ £از هفته قبل که همش حرفمو رد کردی شروع کردم.میدونستم بالاخره قبول میکنی.دو برگه پشت و رو نمونه سوال.صفحه اول نمونه سوال یک چهارم اول فصل دومه.امروز اینا رو حل میکنیم و اشکالات رو برطرف میکنمیم و اگر سوال داشتی میپرسی

$اوکیییی😉£😂😄. بعد شروع کردیم.اول برگه رو حل کردم و دوتا غلط داشتم. £خوبه تقریبا خوب این مبحث رو فهمیدی. بعدش برام اون دوتا سوال رو کامل توضیح داد و یکی دوتا نمونه ازشون نوشتم تا دیگه کامل بلد باشم.بعد از اون رفتیم سراغ کتاب.من معمولا کتابم رو نمینویسم اما الان جونگ کوک مجبورم کرد که اون سوال هایی رو که از یک چهارم فصل دوم ننوشتم رو بنویسم.۹۷درصدش رو درست نوشتم و این برای من که رتبه آخر مدرسه هستم خیلی خوبه.جونگ کوک نه فقط درسش خوبه بلکه تدریسش هم عالیه. $برای اینکه ربته اول مدرسه باشی خیلی درس میخونی؟ £چی؟خب نه.من هم مثل تو کار میکنم و بیشتر سر کلاس یاد میگیرم.این یه استعداد خدادادیه برای همین سر کلاس خوب گوش میدم که بعد نخوام بخونم و یادم بمونه $چقدر باحال.من فکر میکردم که خیلی درس میخونی.راستش میچا هم مثل توعه.سرکلاس یاد میگیره ولی بازم توی خونه میخونه.خب تنهاست و خیلی کاری نداره برای همین وگرمه اون هم سرکلاس یاد میگیره £میچا رتبه ششمه درسته؟ $درسته......(عکس تست عکس دوچرخه چوهی)

درسمون تموم شد و جونگکوک خواست که بره. $خب وایسا یه چیزی بخور.مهمون من £نه دیگه میرم.توهم به کارت برس. تا دم در همراهیش کردم.رفت سمت دوچرخش و سوارش شد. $نمیدونستم تو هم دوچرخه سوار می شی £من همیشه با دوچرخه میام مدرسه ولی داخل نمیذارم $چرا؟ £به نظرم امن نیست $وا چی میگی؟هرچی باشه از بیرون بهتره.فردا چرختو بذار کنار مال من.اونجا خالیه £باشه خداحافظ $بای. بعد سوارش شد و رکاب زنان دور شد.برگشتم داخل. $آقای کیم شما دیگه برید.من وایمیستم ¥باشه.ازت ممنونم.فعلا $خدانگه دار. بعد هم رفتم پشت پیشخوان وایسادم.../فردا/صبح مثل همیشه با دوچرخه رفتم مدرسه.وقتی دوچرخمو پارک کردم صدای جونگ کوک از پشت سرم اومد:سلااااام. برگشتم. $سلام.دوچرختو بذار اونجا کنار مال من £باشه😉. بعد دوچرخشو گذاشت کنار دوچرخه من و قفلش کرد به میله. €چوهییییییی $میچا خوبی؟ €ممنون.عه سلام جونگ کوک £سلام. بعد هم سه تایی رفتیم سر کلاس.زنگ اول ریاضی بود. @خب کی میتونه این سوال رو حل کنه؟. معلم یه سوال نوشته بود پای تخته که معلوم بود مال اول فصل دومه.خیلی آسونه و بلدمش.دستم رو بلند کردم و نگاه معلم که در چرخش بود روی من ثابت موند. @اوه خانم چوی مطمئنید که میتونید حلش کنید؟ تمام کلاس به جز میچا و جونگ کوک پوکیدن از خنده. @خب خانم چوی.لطفا بیاید و برای ما حلش کنید. تمام بچه های کلاس داشتن با تمسخر نگاهم میکردن اما نگاه میچا و جونگ کوک با اونا فرق داشت.رفتم جلوی تخته سیاه و گچ رو برداشتم و شروع کردم به جواب دادن سوال.راه حل رو کامل نوشتم و از جلوی تخته رفتم کنار تا همه بتونن ببینن.تمام بچه ها و معلممون دهنشون از تعجب باز مونده بود. @خانم چوی......راه حلتون کامل و در عین حال درسته.واقعا آفرین. بعد هم کل کلاس برام دست زدن.منم تعظیم کردم و رفتم سرجام نشستم.معلم رو به جونگ کوک گفت:انگار کارتون داره خوب پیش میره. جونگ کوک به خانم یه چشمک زد و منم یه لبخند زدم.تمام دخترا کنجکاوانه به من نگاه میکردن.خوب انگار که همه چیز داره خوب پیش میره....(عکس تست عکس کوکه وقتی که سوار دوچرخه از رستوران رفت)
بعد از کلاس رفتم توی دستشویی که دستامو بشورم.آخه گچی شده بود و اگر نمیشستمشون به خارش میوفتاد و تا یه هفته ول نمیکرد😣اومدم برم سمت در خروجی که هیون یون هیو(هم کلاسیش که خیلی افاده ایه و همیشه ده کیلو آرایش رو صورتشه)با دار و دستش سر و کلشون توی دستشویی پیدا شد.سریع تمام دخترایی که توی دستشویی بودن رفتن بیرون.خب طبیعی هم بود.اومدم برم بیرون که دار و دستش جلومو گرفتن. $چیه؟چرا نوچه هات جلومو گرفتن هان؟ %که کارتون داره خوب پیش میره آره؟بگو ببینم با کوک چیکار داری؟ $هوهوهو.دو روزه پسرخالت شد؟با کوک؟فکر نکنم بتونی اینجوری صداش کنی %تو نمیخواد بهم یاد بدی چطوری باهاش حرف بزنم.جواب سوالمو بده $فکر نکنم لازم باشه به هرزه ای مثل تو جواب بدم. بعد هم دست اون دو نفری که منو گرفته بودن رو پیچوندم و مثل برق از کنار یون هیو گذشتم و رفتم بیرون.اون دخترای بچه ننه اگه دستشونو محکم میپیچوندم بدو بدو میرفتن و به همه میگفتن.جونگ کوک و میچا اومدن پیشم. €هی دختر عالی بودی😉 £راست میگه خیلی خوب بود.دیدی میتونی یاد بگیری ولی وقتی خودت بخوای $باید از تو تشکر کنم =کوکییی £مامان؟مامان تو اینجا چیکار میکنی؟جلسه والدین که یه هفته دیگس =اومدم پسرم و مدرسشو با دوستاشو ببینم ببینم.مشکلیه؟ £نه ولی حداقل صبح بهم میگفتی =ببینم این دوتا خانم خوشگل کین؟ £دوستامن. تعظیم کردم و گفتم:چوی چوهی هستم €من هم هان میچا =اوه خانم چوی.شما همونی هستید که با کوک باهم درس میخونید؟ $بله درسته £مامان تروخدا اونجوری صدام نکن =عادتمه منو ببخش.من میرم تا با مدریتون صحبت کنم €$از آشناییتون خوشحال شدیم £ظهر توی خونه میبینمت مامان فعلا =خداحافظ. بعد از اینکه مامانش رفت جونگ کوک گفت:چرا هنوز منو کوک صدا میکنه.شبیه بچه کوچولو ها میشم $به نظر من خیلیم قشنگه €راست میگه خیلی باحاله.مخفف جونگ کوک.خیلی کلمه باحالیه.میشه ماهم کوک صدات کنیم $چی؟. بعد سرمو بردم نزدیک و در گوشش گفتم:چی میگی دختر.این چه حرفیه شاید خوشش نیاد £باشه مشکلی نیست €خب پس از این به بعد کوک صدات میکنیم😊 $اما من هنوز هم بهت میگم پسر عضله ای €تو نمیخوای اونو بذاری کنار $نههههههه €$£😂😂😂.همینطور که میخندیدیم به آخر راهرو رسیدیم.......

عصر اون روز دوباره زودتر رفتم سر کار تا با کوک درس بخونیم.وقتی رسیدم همه پشت در مغازه وایساده بودن و مغازه بسته بود.سریع از دوچرخه پیاده شدم و رفتم پیش بقیه.$آقای کیم،سرآشپز چی شده؟چرا مغازه بستس؟یکی از چهارتا آشپز گفت:پلمپه $چ..چی؟پلمپ؟!؟!چرااا؟؟؟ ₩چون من نتونستم پول شهرداری رو بدم(سرآشپز)😞😔واقعا متاسفم.امیدوارم همتون بتونید یه جای دیگه کار پیدا کنید. چی؟من باید یه جای دیگه کار کنم؟ولی الان ۴ ساله که اینجا کار میکنم و این آدما برام مثل خوانواده نداشتم هستن.پاهام سست شدن و تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین ولی قبل از اینکه به زمین برسم یکی از پشت منو گرفت. £هی بلند شو $ممنون. با کمک پسر عضله ای روی پاهام وایسادم. £بیا بریم.امروز درس نمیخونیم. سوار دوچرخه هامون شدیم. $پس من دیگه میرم خونه £نه خیر.میترسم با این حالی که داری کار دست خودت بدی.دنبال من بیا $باشه. بعد هم خودش جلو تر رفت و من پشت سرش.نمیدونم کجا داریم میریم ولی هرجایی که بریم بهتر از خونست./۴۵ دقیقه بعد/$چی؟اومدیم شهربازی؟ £بله😁 $مگه ما بچه ایم؟😒 £مگه شهربازی فقط برای بچه هاس؟😐 $از دست تو.باشه هرچی تو بگی پسر عضله ای £امروز رو مهمون من $چی؟نه خیر هرکی پیک خودشو حساب میکنه £حرف نزن دنبالم بیا. دوچرخه هامونو قفل کردیم و رفتیم توی شهربازی. £خب با چی شروع کنیم؟ $ترن هواییییییییی😻🎢 £پس تو هم عاشق هیجانی نه؟ $صد البتههههه/توی ترن/$هورااااا خیلی حال میدههههه. ما دوتا نشستیم جلو ترین صندلی ترن. £قلبم داره میاد تو حلقمممم اما خیلیییییییی باحالههههههه. بعد از اون رفتیم و کلییی بازی کردیم.هم هیجانی هم آروم.ماشین سواری کردیم و همش زدیم به همدیگه.رفتیم کارتینگ،سرسره بادی.حتی ترامبولینگ.توی ترامبولینگ یه دختر که بهش میخورد دبستانی باشه با تعجب بهمون نگاه میکرد آخه ما خیلی مسخره بازی در می آوردیم و می خندیدیم.از ۱۱ سالگیم تا الان انقدر بهم خوش نگذشته بود.واقعا عالی بود.....(عکس تست شهربازی)

بعد از اینکه بازیامون رو کردیم رفتیم توی پارک نزدیک اونجا.از بوفه بستنی خریدیم و روی چمنا دراز کشیدیم و خوردیم. $واقعا ازت ممنونم.امشب بهترییین شب زندگیم بود £میدونی چیه؟امروز انگار کلا یه آدم دیگه شده بودی.دیگه اون دختر سردی که میشناسم نبودی.وقتی بچه بودی اینشکلی بودی؟خب الان من هم این اخلاقتو دیدم پس یعنی منم دوستتم درسته؟ $دوست؟من خیلی وقته مزه دوست پیدا کردن رو نچشیدم.دوست پیدا کردن انقدر آسونه؟آره میتونم بهت بگم دوست.شایدم دوست صمیمی.فقط دو هفتس که باهم دوستیم و تو همه چیزم رو میدونی.منم همینطور.راز هایی رو که کمتر کسی میدونه رو به هم دیگه گفتیم و باهم وقت گذروندیم.ما دوتا برای هم بیشتر از دوتا دوست معمولی هستیم.دوتا دوست صمیمی.درسته؟ £آره.حق با توعه $ستاره هارو نگاه کن.خیلی قشنگن نه؟ £آره.به نظر من آسمون شب قشنگ تر از روزه $کاملا باهات موافقم. زیر نور ماه خوابیده بودیم و بستنی میخوردیم و ستاره هارو تماشا میکردیم.وقتی بستنیامون تموم شد کوک گفت:راستی اتفاقی که امروز عصر افتاد.... $آهان اونو میگی.فکر نکنم بتونم فردا بیام درس بخونم چون باید دنبال کار بگردم £آممممم میخوای بیای اونجایی که من کار میکنم؟دوتا نیرو کم دارن.تازه حقوق خوبی هم میدن $واقعا؟این عالیه.حالا کجا هست؟ £یه کافه خیلی معروف توی همون خیابونیه که رستوران بود $چی؟اون کافه هه؟واییی من عاشق اونجا و فضاشم. £خب پس،فردا ساعت ۷ اونجا باش $حتما😉😄......(عکس تست آسمون شب🌠)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی کی میاد 😶🥺😭
گذاشتم توی بررسی
عالی بود 💜
عزیزم میشه پارت ها رو یکم زود زود بزاری ممنون میشم 😄😊❤
سعی میکنم ولی نمیتونم خیلی بیام
آها مشکلی نیست داستانت آنقدر خوبه که پارت های قبلی از یادم نمیره خیلی خوب مینویسی😉😘❤❤❤