love in miraceles 9

🐞 : آدرین گفت من کشتمش گفتم کی 🐾 : مادربزرگت رو من من کشتمش 😭😭 🐞 : آدرین بلند شو بریم درمانگاه داری من رو میترسونی 😢 🐾 : من کشتمش چرا باور نمیکنی من جلوی برج ایفل مادر بزرگت رو بهش زدم باور کن نمیخواستم بمیره حتی رسونده امش بیمارستان اما این اتفاق افتاد 🐞 : آدرین رو بلند کردم گفتم بیا بریم بیمارستان طور خدا به خاطر من داری چرت و پرت میگی خیلی دلت پاکه نمیتونه کار تو باشه

🐾 : مرینت من باهاش تصادف کردم از قصد نکشتمش 😭 🐞 : اول بریم بیمارستان شاید آسیب بهت وارد شده 🐾 : باشه ولی قول بده بعدش حرفم رو باور کنی 🐞 : باشه رفتیم بیمارستان قسمت روان پزشک ( علامت روان پزشک 🗣 ) 🗣 : خب بگید چرا اومدید پیش من 🐞 : نامزدم همین امروز اسرار میکنه که غیر عمد مادر بزرگ من رو چند روز پیش بهش زده 🗣 : خانم اممممم 🐞 : دوپن چنگ 🗣 : دوپن چنگ میشه من رو با نامزده تون تنها بزارید

🐞 : رفتم بیرون و یاد اون لیست افتادم اسم آدرینم توش بود ولی اون از عمد این کار رو نکرده البته اگر کرده باشه 🐾 : ازم کلی سوال پرسید و منم جواب دادم 🐞 : دیدم آدرین اومد بیرون گفتش دکتر باهات کار داره گفتم باشه و رفتم تو کاریم داشتید درسته؟ 🗣 : بله خب ببینید نامزد شما از لحاظ روحی حالشون خوب نیست و از حرف های ایشون فهمیدم ایشون فقط شما و دوستاشون رو دارن ولی ایشون حال روحیشون انقدر خراب نیست که توهم بزنن شاید دارن واقعیت رو میگن

🐞 : یعنی واقعا کار اون بود 😢😭😭😭 گفتم ممنون و رفتم بیرون 🐾 : دیدم مرینت اومد بیرون و پرید بغلم گفتم متاسفم 🐞 : تقصیر تو نیست از عمد نبوده 😭 🐾 : بریم پلیس معرفی کنم خودم رو 🐞 : نه طور خدا این کار رو نکن من بدون تو میمیرم 🐾 : خب میخوای من آزاد بمونم 🐞 : باید یه کاری کنیم بی گناهیت ثابت شه 😭 🐾 : چه جوری آخه 🐞 : نمیدونم تو نباید بری زندان اگه بری من و کل پاریس پیشی رو نداریم

🐾 : باشه ولی وقتی شدوماث رو شکست دادیم خودم رو معرفی میکنم 🐞 : باشه از بغلش اومدم بیرون گفتم میشه بریم یه جایی ازت یه خواهشی کنم یه کوچه خلوت 🐾 : رفتیم تو یه کوچه خلوت گفتم بگو بلوبری 🐞 : میشه تبدیل به کت شی برسونیم خونه 🐾 : باشه تبدیل شدم و گفتم بزار برم تکالیف رو از توی خونه خودم بردارم بعد برم سمت خونه

🐞 : باشه رفتیم سمت خونه آدرین بعدم رفتیم خونه ی ما ( ساعت ۵ ) آدرین من میرم میخوابم🐾 : منم خسته ام 🐞 : باشه پس بیا بریم رو تخت مامان بابام 🐾 : رفتیم رو تخت مامان بابای مرینت من پشتم رو کردم به مرینت 🐞 : دیدم آدرین پشتش رو کرد به من گفتم ازم ناراحتی 🐾 : نه روم نمیشه تو چشای خوشگلت نگاه کنم 🐞 : رفتم سر آدرین رو برگردوندم سمت خودم گفتم من از تو ناراحت نیستم از عمد نبوده که بعد بوسیدمش و اونم همراهیم

🐾 : بعد یک دقیقه مرینت رو ول کردم و گفتم حالا بخواب 🐞 : تو بغل تو زود تر خوابم میبره 🐾 : باشه بیا تو بغلم 🐞 : رفتم تو بغل آدرین و زود خوابم برد 😴😴 ( ساعت ۷ ) 🐞 : بیدار شدم دیدم آدرین نیست نگرانش شدم بلند شدم رفتم همه جا رو گشتم ولی نبود رفتم تو اتاقم دیدم توی بالکنه با حالت کت نواری خیلی آروم تبدیل به لیدی باگ شدم و رفتم بغلش نشستم 🐾 : دیدم مرینت اومد بغلم نشست گفتم سلام بیدار شدی 🐞 : آره

🐾 : بیا بریم یه چیزی بخوریم گشنمه 🐞 : باشه شکمو بیا بهت پنکیک میدم با شربت 🐾 : رفتیم پنکیک رو با شربت خوردیم و بعدشم رفتیم سراغ تکالیف 🐞 : تکالیف تموم شد ساعت نه شده بود ولی خیلی خسته بودم نمیخواستم بخوابم 🐾 : دیدم مرینت چشاش خیلی خسته است گفتم مرینت برو بخواب 🐞 : نه زوده 🐾 : دستش رو گرفتم بردمش رو تخت بعد گفتم دراز بکش خیلی خسته ای 🐞 : باشه فقط ده بیدارم کن ( الان ساعت نه و نیمه ) 🐾 : باشه 🐞 : هر کاری کردم خوابم نبرد چشام رو باز کردم دیدم آدرین هنوز بالا سرمه 🐾 : نخوابیدی 🐞 : بد عادتم کردی دیگه

🐾 : چرا 🐞 : چون تو بغل تو احساس آرامش میکنم و راحت میخوابم 🐾 : گونه ی مرینت رو بوس کردم گفتم تو چشمات رو ببند خوابت میبره 🐞 : حداقل تلاش کن من رو خواب کنی 🐾 : باشه مرینت چشاش رو بست و منم آروم موهاش رو نوازش کردم بعد که مطمئن شدم خوابه آروم تبدیل شدم و زدم بیرون وقتی به زمین رسیدم به آدرین تبدیل شدم و رفتم گل گرفتم و با یکسری شمع و پیتزا دیدم ساعت ده ربعه زود رفتم تو اتاق مرینت دیدم خوابه هنوز آروم گفتم مرینت بلوبری بلند شو 🐞 : دیدم یکی صدام میکنه پیشی بود گفتم چرا تو حالت کت نواری ؟؟ 🐾 : گفتم میفهمی بغلش کردم گفتم چشات رو ببند 🐞 : چشام رو بستم و دیدم پیشی بعد ۵ دقیقه گفت چشات رو باز کن دیدم برج ایفل رو تزئین کرده 🐾 : گفتم میدونم من مادر بزرگت رو کشتم و میدونم این سوالم یکذره پرو هستم که میپرسم ولی با من ازدواج میکنی 🐞 : میدونستم میخواد این رو بگه منم گفتم نه

به پایان آمدین این کفتر حکایت همچنان باقیست میدونم دارین بهم فوش میدین اما سکته دادن آدم ها حال میده 😁😁 ناظر جونم منتشر کن🌷🌷