
سلام با پارت ۴ اومدم تو این پارت اتفاق های جالبی میفته فالو = فالو

از زبان آتوسا ) امروز تولد راف هست و خیلی جالب میشه که تاریخ مرگش با تاریخ تولدش یکی بشه اما حالا حالا میخوام اذیتش کنم پس نمیکشمش 😉 و رفتم یک نامه نوشتم و فرستادم برای راف 😈 از زبان راف ) رفتم سر قفسه مخصوص خودم تو مدرسه که یک نامه دیدم عجیب بود ولی چون روز تولدمه فک کنم نامه از طرف سوبارو هست 😁 نامه رو باز کردم و خوندم : سلام خوشگل خانم تولدت مبارک وقتی این نامه رو گرفتی بیا به پایین رود خونه منتظرتم سوبارو 😄 ) وقتی نامه رو خوندم خیلی کنجکاو شدم برای همین خیلی سریع رفتم به آدرس اما اونجا سوبارو نبود 😕 فک کنم خیلی زود دیگه اومدم 😆 که یک آن احساس کردم کسی پشت سرمه و دوباره خوشحال شدم 😀 اما احساس کردم یک چیز تیز از پشت به کمرم خورد و در اومد و دوباره همین کار رو کرد خیلی درد داشتم و وقتی برگشتم دیدم یک کسی با ماسک سیاه و لباس سیاه اونجا هست ولی نفهمید مرد هست یا زن ولی تو دستش چاقو خونی بود که فهمید با چاقو به من زده و دوباره از جلو یکی تو شکمم فرو کرد ولی در نیاورد و رفت منم از درد شدید بی هوش شدم 😴 از زبان سوبارو ) همه جای مدرسه رو دنبال راف گشتم اما نبود نگران شدم 😟 به بقیه گفتم اونا هم ندیده بودنش برای همین با میکی و میشا دنبال راف داشتیم میگشتیم 😔 راف تو کجایی 😣 عکس این پارت آتوسا هست

دیگه رسیدیم به رود خونه که من بوی خون حس کردم و دخترا رو صدا کردم یکم نزدیک تر شدیم به اون بو که گفتم : این بوی خونه راف هست 😢😨 و سریع سه تایی بدو بدو کردیم و به راف که غرق خون بود رسیدیم 😢 من دیگه نتونستم طاقت بیار و قطره اشکی از چشمم سرازیر شد ولی سریع پاکش کردم و راف رو بلند کردم بردم درمانگاه مخصوص . خیلی نگرانش بودم 😣 اگه چیزش بشه 😟 اگه ... اگه بمیره چی 😢😪😭 تو همین فکر ها بودم که دکتر اومد و میکی هم سریع اشک هاش رو پاک کرد و پاشد منم گفتم : آقای دکتر چیشد خوبه میشه اتفاق بدق براش نیوفتاده 😦 دکتر : نه حالش خوب میشه هر کسی که این کار رو کرده نمیخواست صدمه جدی ای ببینه فقط میخاسته درد بکشه ☺ میکی : الان حالش خوبه 😢 دکتر : بله خوبه چون فرشته هست با ضربه چاقو اتفاقی براش نمیافته ، نگران نباشید ، فقط باید چند روز پرواز نکنه همین ، الان هم مرخصه 😊 میشا : به همین زودی که نمیشه ما وقتی اوردیمش پر از خون بود اگه اتفاقی براش بیافته چی 😣 دکتر : خانم نگران نباشین گفتم که با ضربه چاقو که عمیق هم نبوده هیچ اتفاقی براش نمیافته مثل این میمونه که به یک دختر بچه دستش رو با چاقو بریده باشه فقط خون میاد و کمی درد داره حالش خوبه 😊 سوبارو : باش پس ما دیگه میبریمش 😩 رفتم در اتاق رو باز کردم دیدم راف نیست از دکتر پرسیدم گفت باید اونجا باشه اما نیست یعنی کجا رفته نکنه کسی بلایی سرش آورده 😣 عکس این صفحه یویی

تا شب همه جا رو دنبال راف گشتیم اما نبود که نبود 😣 آخر رفتیم خونه 😩 از زبان یویی ) دیدم سوبارو و میکی و میشا اومدن اما میکی چشم هاش خیس بود و میشا هم خیلی خسته بود ولی سوبارو از همه ناراحت تر بود یویی : چیشده چرا شما ها اینجوری هستین راف کجاس ؟؟؟ سوبارو کل جریان رو به ما گفت و همه با هم رفتیم دنبال راف ،اما نبود که نبود😢 خیلی نگرانش هستم 😣 برگشتیم خونه ساعت 2 شب هست که یک دفعه برای همه پیامک اومد 😮 از زبان ریو ) پیامک رو باز کردم دیدم عکس راف هست که به یک میله بسته شده و دهنش رو هم بستن صورتش پر از خون شده 😵 برای همه این عکس ارسال شده بود 😯 وقتی میکی عکس رو دید شروع کرد به گریه کردن 😭😭 یویی هم همینطور ولی سوبارو 😔 آروم داشت گریه میکرد 😢 دلم براش سوخت 😣 و خیلی نگران راف بودم 😣 و سوباکی هم که اینقدر گوشیش رو فشار داد که شکست و کاناتو هم زد شیشه پنجره رو آورد پایین و یک دفعه نرسیا افتاد 😲 همه حالمون بد بود 😴 راف برای همه عزیز بود 😓 عکس این پارت ریو
از زبان راف ) چند تا مرد تا تونستن من رو کتک زدن خیلی درد داشتم و از درد شدید خیلی خسته شدم و بیهوش 😢😖 وقتی به هوش اومد ، یک نگاهی به دور و برم انداختم کسی نبود برای همین از فرصت استفاده کردم و طناب دست هام رو با تلاش زیاد ساویدم و دست هام رو بزور در آوروم دست هام خیلی درد گرفته بود 😷 ولی تونستم فرار کنم وقتی از اون مکان اومدم بیرون فهمیدم تو منطقه خوناشام ها هستم منم که زخمی بود برای همین مجبور شدم پرواز کنم خیلی درد داشتم ولی آخر رسیدم به مدرسه هم میخاستم بیام پایین که دوباره بیهوش شدم و سقوط کردم 😵😧 از زبان کاناتو ) دیدم یک چیزی داره از آسمون میفته با سرعت رفتم سمتش و دیدم راف هست اما وقتی رسیدم روی زمین افتاده بود بال هاش شکسته بود و خیلی بوی خون میداد برای همین نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم که ریو اومد و گفت : کاناتو تو برو من راف رو میبرم خونه دیگه نمیتونیم بمریمش درمانگاه 😕 و راف رو بغل کرد برد و منم به بقیه خبر دادم .....

یک هفته بعد .... از زبان میکی ) توی این یک هفته همه جا گشتیم که یک سر نخی از اونی که این کار رو با راف کرده پیدا کنیم اما هیچی پیدا نکردیم طرف خیلی تمیز کار کرده بود 😐 ( به به پس دختر عموی شما واقعا یک جادوگر ع ف ر ی ت ه هست ، خیلی خوب کارش رو پنهون کرده که هیچ کسی متوجه نشده 😐) توی این یک هفته سوبارو پیش راف بود و راف هم تو خونه بود هر روز پاسمان عوض میکرد و دارو میدادیم بهش الان خیلی بهتر شده ولی هنوز پانسمان بال هاش رو باز نکردیم قراره امروز سوبارو باز کنه و شب براش جشن تولد میخایم بگیریم 😁 درسته از وقتش گذشته ولی میگیریم 😀 ....... شب ساعت 9 ) از زبان سوبارو ) خونه رو تزیین کردیم و راف هم با کمک میکی لباس پوشید و سر حال اومدن 😁 جشن گرفتیم و شادی کردیم 😁 ( نویسنده : از الان بهت بگم سوبارو که هنوز قراره بلا های بد تری سر راف بیاد دلت رو خوش نکن 😞) عکس این صفحه تم تولد راف 😂 تم تولد تک شاخ 😂 آخه روف تک شاخ خیلی دوس داره 😀

یک هفته بعد .... از زبان میکی ) توی این یک هفته همه جا گشتیم که یک سر نخی از اونی که این کار رو با راف کرده پیدا کنیم اما هیچی پیدا نکردیم طرف خیلی تمیز کار کرده بود 😐 ( به به پس دختر عموی شما واقعا یک جادوگر ع ف ر ی ت ه هست ، خیلی خوب کارش رو پنهون کرده که هیچ کسی متوجه نشده 😐) توی این یک هفته سوبارو پیش راف بود و راف هم تو خونه بود هر روز پاسمان عوض میکرد و دارو میدادیم بهش الان خیلی بهتر شده ولی هنوز پانسمان بال هاش رو باز نکردیم قراره امروز سوبارو باز کنه و شب براش جشن تولد میخایم بگیریم 😁 درسته از وقتش گذشته ولی میگیریم 😀 ....... شب ساعت 9 ) از زبان سوبارو ) خونه رو تزیین کردیم و راف هم با کمک میکی لباس پوشید و سر حال اومدن 😁 جشن گرفتیم و شادی کردیم 😁 ( نویسنده : از الان بهت بگم سوبارو که هنوز قراره بلا های بد تری سر راف بیاد دلت رو خوش نکن 😞) عکس این صفحه تم تولد راف 😂 تم تولد تک شاخ 😂 آخه روف تک شاخ خیلی دوس داره 😀

از زبان آتوسا ) خوب این یک هفته دیگه خوب شدی و حالا هم جشن گرفتین پس ۱۲ شب کادوی جشن تولدت از طرف من رو هم میگیری 😈 ..... 12 شب * از زبان راف ) یک پیامکی از شماره ناشناس عجیب ارسال شد . پیامک رو باز کردم دیدم عکس سوبارو با یک دختر دیگه هست که بوسش کرده 💔💘😢 خیلی ناراحت شدم و رفتم پیش سوبارو 😢😢😢😢 عکس این صفحه عکسی هست که برای راف ارسال شده

از زبان آتوسا ) خوب این یک هفته دیگه خوب شدی و حالا هم جشن گرفتین پس ۱۲ شب کادوی جشن تولدت از طرف من رو هم میگیری 😈 ..... 12 شب * از زبان راف ) یک پیامکی از شماره ناشناس عجیب ارسال شد . پیامک رو باز کردم دیدم عکس سوبارو با یک دختر دیگه هست که بوسش کرده 💔💘😢 خیلی ناراحت شدم و رفتم پیش سوبارو 😢😢😢😢 عکس این صفحه عکسی هست که برای راف ارسال شده
لایک و کامنت فراموش نشه ☺ شنیدم شما خیلی مهربونی پس میشه برام روی قلب سفید و یخ زده پایین که قلب من هست بزنی و قرمزش کنی تا دوباره جون بگیرم 😢😢

بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)