برو بخون ❤✨💖
«بچه ها هنوز فلش بک هس »
(از زبان مرینت)
باهم چشم تو چشم شدیم چشمای سبزش آدم و جذب خودش میکرد نگامو ازش برداشتم
(از زبان آدرین)
مرینت نگاشو ازم برداشتم به خودم اومدم همراهیش کردم سمت ماشین درو براش باز کردم تشکر کرد رفتم نشستم پشت فرمون نمیدونستم کجا بریم از مرینت پرسیدم گفت بریم سمت شهربازی رفتم سمت شهربازی چندتا بلیط گرفتم ازش پرسیدم چی سوار شیم به ترن هوایی اشاره مرد رفتیم سوار شدیم تو کل مدت تو بغل من بود چشماشم بسته بود منم بغلش کرده بودم وقتی تموم شد صداش کردم ولی جواب نداد گفتم : خانم کوچولو بلندشو آروم سرشو اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد گفت خیلی ترسیدم 🥺
(از زبان مرینت)
خیلی ترسیده بودم برای همین کل مدت تو بغل آدرین بودم حس امنیت می کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالیییی بود 💜💛 😻
عالی بود پارا بعد روسری بزار داستانت حرف نداره❤❤❤
مرسی عاجی
عالیییییییی منتظر ادامه هستم بااااااییی 💛💛💛
مرسی❣️