
جونم براتون بگه وقتی آهنگ های آلبوم جدید استری کیدز رو گوش میدم اصن مغزم فرا تر میره😎✌🏻(فَرا تر من متوسط شماست😂)بنابر این دارم تو روز جمعه کار میکنم(چ کارمند فداکاری)یجورایی الان ظهره و منم چون دیشب نخوابیدم (چه جغد کیوتی🥺)خوابم میاد 😐.و خلاصه نمیدونم چیزی که میخوام بنویسم چی از آب در میاد....

(ساعت 9 شب)لوکِیشِن فلیکس←بعد از کارم رفتم خونه. جعبه ای رو که یئون یادش رفته بود ازم بگیره رو گذاشتم رو میز. رفتم لباسامو عوض کردم و شام،یچیزی درست کردم تا بخورم.بعد اینکه شام خوردم،چشمم خورد به جعبه یئون. چجوری باید پیداش کنم؟ چجوری جعبشو بهش بدم؟ کاش میشد دوباره میدیدمش.اون خیلی کیوت بود.وقتی هم تو فکره کیوت تره💓 اما من نه ازش آدرس دارم نه شماره. نشستم روی تخت.جعبه رو از رو میز برداشتم(جعبه حدودا ۷ سانت بود)توش یه کاغذ که آدرس و شماره ی یجایی و کسی روش نوشته شده بود.یه صدف حلزونی،یه دفتر ۶ سانتی و بالاخره......
چند تا عکس از خودش بود.توی عکساش خیلی قشنگ شده بود ولی خدا.اون تیکه کاغذ رو که بیشتر نگاه کردم متوجه شدم اونا شماره و آدرس خونه خودشه.باورم نمیشه پس حالا میتونم بهش پیام بدممممم. رفتم سراغ اون دفتر کوچولوعه. روش نوشته بود دفتر خاطرات. نباید بخونمش نه؟ حالا بذار یه نگاه کوچولو میندازم بعدش فراموشش میکنم....(عاره جون عمت) این چیه دیگههه(تبریک میگم.تمام رازهای یئون که با تلاش نوشته شده بودن به فنا رفت😐🖐🏻)
یئون اونجا نوشته بود← ,,,الان 14 سالمه,,, و توی مدرسه ی بونگ سان درس میخونم.اونجا کسایی درس میخونن که به موسیقی.....من دوست دارم با یه آیدل کیپاپ ازدواج کنم.اما تو دنیا که نمیشه فقط خواست...باید یکمم تلاش کرد.... فلیکس←وای خدای من.ینی میتوم یه فرصت داشته باشم?؟ساعت 11 بود.چه زود گذشت. جعبه رو رو میز گذاشتم و چراغ خوابمو خاموش کردم.اما خوابم نمیبرد.خیلی فکرا داشتم که نصفه باقی مونده بودن...
لوکِیشِن یئون وو← ,,,11 شب,,, قرار شد جمعه ی هفته دیگه توی کافه ی فنجون،قرار بذاریم. دیگه داشتیم خدافظی میکردیم تا برسم خونه. جیمین منو جِنی و لیسا رو رسوند خونه... رفتیم داخل دیدیم رزی و جیسو ولو شدن رو کاناپه. ما هم خیلی هماهنگ گفتیم←بیدارشیییییین.(ما همیشه شب نشینی داریم اما بخاطر مدرسه ساعت 1 ینی زود میخوابیم 🖐🏻😐)رزی و جیسو مث فنر از جا پریدن.منو جِنی هم از خنده زمینه گاز میزدیم...
بعد اینکه یکم مارو زدنو بدو بیرا گفتن،،،😐 رفتیم دور هم جمع شدیم تا یکم حرف بزنیم. جِنی ، من و لیسا تمام ماجرا رو برای رزی و جیسو تعریف کردیم. و قرار شد جمعه هیچ برنامه ای نرزیزیم چون باید میرفتیم کافه ی فنجون(اسم کافه هه فنوجونه😐🖐🏻) فردا....
,,,سه شنبه,,,↓بونگ سان(اسم مدرسه)↓ زنگ چهارم بود. از اون شب،بلک پینک،بی تی اس و استری کیدز باهم صمیمی تر شدن. تا اینکه هان اومد کنار میز من. _تابلو ی علامیه رو خوندی پینکی(پینک لقب کنه . پس میکنم پینکی)؟ &نه سنجابی چطور مگه؟ _قراره یه مسابقه بزار بشه که چهار گروهه برنده میتونن مستقیم برن تو کمپانی jyp کار آموز شن. &جدی میگی هانی؟. _به جون تو . &هوراااا.شما ها هم شرکت میکنین؟ _معلومه. از این به بعد باید با هم کار کنیم. &عاره. حالا گمشو .میخوام برم به بقیه خبر بدم(حرف زدن ملایمت آمیز من و هان😐🖐🏻)
هممون برای مسابقه موافق بودیم. اما آستری کیدز فعلا تکلیفش مشخص نبود . چون اول باید عضو جدیدشون اضافه میشد و تست میداد... از اون روز همه برنامه ریزی کردیم تا با هم تمرین کنیم و خیلی باهم گرم میگرفتیم... ...... ... . . . . . ,,,جمعه,,, جِنی پرید روم و گفت بلند شووووو امروز جمعست. منم با قیافه شوکه &ها چی میگی _امشب قرار داریم نمیخوای بیدارشی خرگوشی؟ . &نه😐. _جِنی خیلی بلند لیسا رو صدا زد _لیساااااااا +(لیسا از طبقه پایین)چیهههههه _این میگههه بیییدار نمیشمممممممم +پسسسس من برمممم آب یخ بیارمممم _باشهههه +الاااان میااام _الانن بیااااا +بذاررر پارچ رو آب کنمممممم _زودباااااش(تمام هرفارو بابا داد میردن) &بابا روح ابولحول هم که بود الان بیدار میشد . _لیسااااااا &اوووف کَر شدممم _اوننن آبوووو نیااار +باشههههه& تموم شد؟ _مرسیییییی _اره تموم شد،،،،،،،،،،،. گوشیمو برداشتم دیدم چنتا پیام اومده.از مخاطب ناشناس. نوشته بود من فلیکسم..........این پارت تموم شد.متاسفم که کلا نفهمیدم چی نوشتم چون خوابم میومد.مجبور نبودم بنویسم اما الان دریچه ی مغزم به سوی علم باز شده بود نمیرفتم بسته میشد😂 ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
عالی بود عزیزم ❤
عالییییی💛🍯
عالی بود🍉🍒❤
بازدید نشه فراموش😉❤
و به داستان منم یه سر بزن باحاله😪💔
عالی^^
ادامه
عالی بود ادامه بده😎👏🏻
عالی بود💕💕
♥️♥️♥️♥️
خیلی خوب بود
💓🖤♥️♥️♥️♥️
واقعا این پارت عالی بود ❤❤امیدوارم یئون با فیلیکس آخرش ازدواج کنه 😘
مرسییی. تا تونستم به جنی نقش دادم😂......دیگه دیگه😁
راستی پارت بعدی رو هم امروز صبح نوشتم اما هنوز قبول نشده