درود دوستان☺باز هم کلارا هستم و اومدم با پارت ششم داستان ابشار جاذبه🤠حمایت فراموش نشه😉
اکنون دخترا در راه بازگشت به معما کده بودند.سویل گل سر مورد علاقه اش را که در ویترین مغازه ای دیده بود خریده بود،لاریسا بوت های فیروزه ای زرد جدیدش را گرفته بود و کاملیا و میبل هم بستنی هایشان را با لذت خورده بودند.میبل گفت:«واییی بچه ها امروز بهم خیلیییی خوش گذشت!»
همه با هم گفتند:«ما هم همینطور!»
لاریسا گفت:«نظرتون چیه فردا بریم طبیعت گردی من عاشق طبیعتم!»
سویل گفت:«منم همینطور!»
میبل گفت:«مخصوصا سنجاب هاش!»
سویل گفت:«تو چی کاملیا؟»
«برای من که فرقی نمیکنه.کوله هم میبریم؟»
لاریسا با خوشحالی گفت:«معلومه که میبریم!»
*و بعد همه خندیدند*
(عکس بالا مال لاریسا خودم ادیتش کردم باز دوستم زحمت کشید درستش کرد^~^)
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
بی نظیر بود 😍😍😍😍😍فکر نمیکنم اتفاقات خوبی منتظر بیل باشن 🤭
ممنونم😍💕بله درسته😄👌
عالیییییییییییی ♥️♥️♥️♥️
ممنون😍😍😍😍