
امیدوارم دوسش داشته باشین 💛✨
+من.... من.... فقط..... میخواستم..... برم.... توی... ماشین.... بعد گریه هام بیشتر شد. _اگر من نمیومدم نزدیک بود ماشین بزنتت. فقط اگر.... اگر یکم دیر تر میومدم.... نداشتم حرفشو تموم کنه گفتم+جونگ کوک ببخشید.... خیلی خستمه... خوابم میاد.... نمیتونم چشمامو باز کنم.... میخوام همین الان تو بغلت بخوابم.... _باشه. چند دقیقه بعد از زبون جونگ کوک. با یک دستم زیر رانش رو گرفتم و با اون یکی دستم شونه هاشو بلندش کردم و به خودم چسبوندمش. رفتیم سمت ماشین. در کمک راننده رو باز کردم. سون جونگ رو گذاشتم روی صندلی. دستم رو کشیدم رو صورتش. صورتش خیس بود. حتما گریه کرده بود. اون خیلی دختر مظلومیه. قلب پاکی داره. خیلی مهربون و خجالتیه. چشماش قهوه ای تیره. لباش کوچیک و نازه. همیشه بوی شیرین میده. دوسش دارم. و امشب بهش میگم.
در ماشین رو بستم و رفتم سوار ماشین شدم. ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم به سمت خونه خودم. سون جونگ خوابش میومد و از اون طرف هم مست بود. خیلی خستس و نمیخوام که بیدارش کنم پس میرم به خونه خودم. نیم ساعت بعد خونه جونگ کوک. از ماشین پاپه شدم، در طرف سون جونگ رو باز کردم و بغلش کردم. رفتیم تو خونه. بردمش تو اتاق خودم و روی تخت خوابوندمش. پتو رو انداختم روش و نشستم بالای سرش. صورتش رو لمس کردم. نرم و لطیف بود. _سون جونگ....راستش از اون روزیکه دیدمت ازت خوشم اومد.... از همون موقع فهمیدم چ دختر مهربون و خوش قلبی هستی.... اون شب که رسوندمت خونتون دلم برات تنگ شد.... میخواستم دوباره ببینمت ک خداروشکر دیدمت...... میخوام امشب بهت اعتراف کنم ک دوست دارم.....شب بخیر.
وقتی حرفامو بهش گفتم رفتم روی کاناپه اون ور اتاق تا بخوابم. خودمم خستم بود و حوصله نداشتم لباسامو در بیارم. به سون جونگ نگاه کردم و زیر لب زمزمه کردم_میدونم خوابه و صدامو نمیشنوه...... ولی حداقل بهش گفتم که دوسش دارم. چشمامو بستم و خوابیدم. صبح روز بعد از زبون سون جونگ. چشمامو باز کردم. توی یه اتاق غیر از اتاق خودم بودم. ترسیدم و گوشیم رو نگاه کردم ساعت ۱۰صبح بود. سری از تخت پاشدم و کیفم رو برداشتم تا از اتاق برم بیرون. تا در و باز کردم با جونگ کوک که توی سبنی صبحانه گذاشته بود رو به رو شدم. پس اینجا اتاق جونگ کوک بود و اون دیشب من و اورد اینجا. از دیشب هیچی یادم نمیاد. فک کنم سوجو خورده بودم ولی بعد از اون دیگه هیچی یادم نمیاد. +وایییی..... جونگ کوک.... ترسیدم.... یه نگاه به کیف تو دستم انداخت و گفت_ببینم میخوای بری؟ +نه راستش نه چون اتاق خودم نبود فک کردم تو اتاق بوی دیگ هستم ترسیدم و کیفم رو برداشتم تا برم بیرون که فهمیدم اینجا اتاق توعه..... دیشب من و اوردی اینجا؟ _صد در صد هیچی از دیشب یادت نمیاد پس بشین تا برات تعریف کنم چی شد و برات صبحانه هم اوردم تا بخوری.
از زبون جونگ کوک _دیشب وقتی مست کردی من بت گفتم بشین سر میز تا برم حساب کنم تو هم ک مست بودی یادت رفت حساب کنی چون گفتی میخوای جبران کنی. +بازم ک تو حساب کردی.... این دفعه برات کارت به کارت میکنم تا باز یادم نره. خب بگو بقیش. _بعد من رفتم حساب کنم وقتی برگشتم دیدم تو سسر میز نیستی یکم اون ور تر نگاه کردم نبودی رفتم بیرون دیدم داری از خیابون رد میسی تا برسی به ماشین منم..... بعد از یه طرفم یه ماشین با سرعت داشت میومد سمتت. منم سری اومدم بغلت کردم و کشیدم اون سمت خیابون. +وایسا وایسا... داره یادم میاد.... بعدش ازم پرسیدی چرا رفتم سمت خیابون و منم شروع مردم ب گریه کردن و گفتم ببخشید. بعدشم تو بغلت.... ام... خب... خواب رفتم. _اره بعد ک تو خوابیدی سوار ماشین کردمت و دیدم خوابی و نمیخواستم بیدارت کنم چون اگر میخواستم برسونمت خونتون از خوابت میپریدی و خب قبل از اینکه بخوابی گفتی ک.... +میخوام تو بغل تو بخوابم. _اره واسه همین اوردمت خونه خودم ک بخوابی.
_بعدش بغلت کردم و اوردمت گذاشتم رو تخت و خودم روی اون کاناپه خوابیدم. به کاناپه اون طرف اتاق اشاره کردم. نمیدونم چطوری بهش حرفای دیشبمو بگم. +راستش وقتی من و گذاشتی رو تختت من بیدار بودم فقط چشمام رو بسته بودم..... و همه ی حرفایی ک گفتی رو شنیدم. از زبون سون جونگ وقتی بهش گفتم همه ی حرفاشو شنیدم ی احساسی بهم دست داد. از استرس دلم درد گرفت. یعنی واقعا دوستم داره؟ مطمعن نیستم شاید چون مست بوده اونارو گفته. نمیدونم واقعا تا از خودش نپرسم مطمعن نمیشم. +خب.. روم نمیشه اینو بپرسم..... ولی اون حرفایی ک دیشب گفتی راستن؟ _اممم... خب.... اره. بعد از خجالت سرش رو انداخت پایین و با دستاش بازی کرد. حالا مطمعن شدم ک واقعا دوستم داره ولی میترسم منم بهش بگم دوسش دارم. +خب راستش... منم اون شب ک رسوندیم خونه خیلی دلم خواست دوباره ببینمت. همش ب تو فکر میکردم. دلمم برات تنگ شده بود. بهترین اتفاق زندگیم روزی بود ک نجاتم دادی. اکر تو نبودی من.... شروع کردم ب گریه کردن. جونگ کوک سری من و کشوند تو بغلش تا اروم بشم. مثل همیشه بغلش پر از ارامش بود. +جونگ کوک....دوست دارم.
خب اینم پارت پنجم امیدارم دوسش داشته باشین تو کامنتا حتما نظرتون رو بگین اگر دوسش داشتین حتما لایک کنین دوستون بوس بوس دارم خدافس ❤️✨💜✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی بود لطفا ادامه بده💜🙂💌🤩
فایتینگ🥰✊
باشه حتما
فوق العاده بود💕❤👌😍
مرسی❤