
سلام بچه ها بزنید بریم
دیدم که آلیا داره از ما عکس می گیره.آلیا: سلام مرینت می دانم آن روز خیلی با تو بد حرف زدم ببخش من را.مرینت: باشه راستی چی شد که پشیمون شدی.؟؟؟ آلیا:دیروز یاد حرفت افتادم که گفتی لایلا دروغ گو است من هم رفتم امتحانش کردم گفتم لایلا کدام پایت وقتی مرینت انداخت شکست گفت پای چپم آن روز که آمدی مدرسه گفته بود که پای راستش شکسته. من هم دیدم حق با تو بود. مرینت: خوشحالم که فهمیدی لایلا دروغ گو است. آدرین: خب من دیگه باید برم. مرینت : وایسا آدرین اگر واقعاً من را دوست داری امشب بریم خانه ما
آدرین: آخه مرینت آخه نداره اگر مشکل پدرت است که اجازه نمی دهد زنگ بزن مامانت و بهش بگو که به پدرت بگه که امشب می روی خانه دوست. آدرین: باشه خب بریم مرینت؟؟؟ مرینت: بریم خداحافظ آلیا فردا داخل مدرسه می بینمت . ( رسیدن خانه) مرینت و آدرین: سلام مامان بزرگ مامان بزرگ: سلام بچه ها بیاید داخل . مرینت: آدرین برو طبق بالا الان من می آیم آدرین: باشه رفتم بالا باورم نمی شد هر جا را نگاه می کردم عکس از من بود پلگ: مثل اینکه مرینت از اول ع.ا.ش.ق تو بوده. آدرین: آره. مرینت: مامان بزرگ امروز آدرین اینجا می ماند . مامان بزرگ: نکنه اون کسی است که باید بهش جواب بدی؟؟؟؟ مرینت: آره خودشه یهو یادم آمد که..........
عکس های رو دیوار اتاق را نکندم به مامان بزرگم گفتم که من می رم بالا . دیدم آدرین داره دیوار را تماشا می کند.آدرین: مرینت می توانم یک سوال ازت بپرسم؟؟؟؟ مرینت: البته.آدرین : تو از اول ع.ا.ش.ق من بودی؟؟؟؟ مرینت : از وقتی که اون چطور را زیر بارون بهم دادی ع.ا.ش.ق.ت شدم . آدرین : واقعا ؟؟؟؟ مرینت : اره دیدم مامان بزرگ صدامون می کنه بچه ها بیاید پایین شام آماده است . رفتیم پایین شام خوردیم و برگشتیم به اتاق آدرین میای بازی حقیقت و شجاعت ؟؟؟؟ آدرین: البته
مرینت : آدرین حقیقت یا شجاعت؟؟؟ آدرین: حقیقت. مرینت : تو چند بار شکسته ع.ش.ق.ی خوردی ؟؟؟ آدرین: یک بار و اون هم از لیدی باگ. خب نوبته من حقیقت یا شجاعت؟؟؟ مرینت: حقیقت. آدرین: مرینت آیا تو واقعا از ته دلت ع.ا.ش.ق.م هستی؟؟؟؟ مرینت: البته آدرین. دیدم ساعت ۱۲ شبه گفتم آدرین بیا بریم بخوابیم فردا مدرسه داریم. آدرین: باشه.رفتن خوابید روی تخت مرینت. ( فردا صبح ) مرینت: بیدار شدم و دیدم که آدرین با آن چشم های سبز خوشگلش داره من را نگاه می کنه
آدرین از کی تا حالا داری من را نگاه می کنی؟؟؟؟؟ آدرین: از دو ساعت پیش خیلی خوشبختم که تو قبول کردی با هم نامزد باشیم. مرینت: بیا آماده شویم و بریم پایین صبحانه بخوریم.آدرین: باشه. بلند شدن و کار هایشان را کردن و رفتن پایین پیش مامان بزرگ مرینت و آدرین: سلام مامان بزرگ: سلام بچه ها بیاید صبحانه بخورید که باید برید مدرسه.( رفتن صبحانه را خوردند و رفتن مدرسه) آدرین : مرینت مشکلی نداره صدات بزنم عزیزم. مرینت : نه اشکالی ندارد عزیزم😉 رفتن داخل مدرسه.آلیا : سلام مرینت خوبی مرینت: آره آلیا: خب بیاید بریم سر کلاس. مرینت : آدرین عزیزم بیا بریم سر کلاس. آدرین: باشه رفتیم سر کلاس
خانم بوستیه آمد داخل. همه باهم سلام خانم بوستیه و نشستن . خانم بوستیه: سلام بچه ها امروز دو تا دانش آموز جدید دارم کاگامی و لوکا بچه ها بیاید داخل. برید نمی کت آخر بشنید کاگامی: ممنونم خانم بوستیه ( کلاس تمام شد) مرینت و آدرین رفتن داخل حیاط و دیدن که آلیا با نینو می آید پیشون داشتم درباره امروز با همدیگر بریم بستنی بخوریم مرینت: دیدم لایلا میگه که مرینت میشه بیای دنبالم کارت دارم مرینت گفتم ببخشید الان بر می گردم. رفتم آن سر حیاط لایلا: مرینت از آدرین فاصله بگیر و اگر نه مرینت: و اگر نه چی؟؟؟؟؟.
لایلا : و اگر نه . تق یک سیلی محکم به مرینت زد آلیا: دیدم لایلا یک سیلی محکم به مرینت زد دویدم رفتم پیش مرینت و ازش دفاع کردم . آدرین: تا دیدم لایلا سیلی به مرینت زد آلیا دوید من هم رفتم و با عصبانیت محکم تر یک سیلی زدم به لایلا و بهش گفتم کسی که با نامزد من در بیفته یعنی با من در افتاده و جوابش همین است گرفتی لایلا😡😡😡😡 دیدم لایلا رفت به مرینت گفتم دیگه نمی گذارم جایی تنها بری و بغلش کردم مرینت: ممنونم عزیزم.آدرین : خواهش می کنم بعد از هم جدا شدیم گفتم شما هستید برای بستنی آندره؟؟؟ آلیا و نینو: البته زنگ خورد مرینت : بیاید بریم سر کلاس (کلاس ها تمام شد )مرینت و آدرین دست هم دیگر را گرفتن دارن از مدرسه خارج می شوند که یهو ........
ناظر عزیز لطفاً منتشر کن 🌹❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ادامه بده😃👍
باشه چشم❤️
داستانت خیلی جالبه 😚😚