📯📯📯📯📯📯📯 اومدم با پارت 4 خیلی پارت خیلی جالبه حتما بخونید و لایک و کامنت فراموش نشه
مرینت بعد از شکست دادن حافظه پاکن کلی سوال از تیکی پرسید و کلی جواب جالب شنید ادرین هم همینطور مرینت و ادرین فردا به مدرسه (یک نکته کوچک مرینت و ادرین هنوز همدیگه رو نمیشناسن) کلویی کلی میخ به صندلی مرینت زد لایلا هم کلی ادامس به صندلی الیا ادرین کمی زودتر از مرینت به کلاس رسید و دید که کلویی دارت چکار میکنه رفت و جلوش رو گرفت کلویی وقتی ادرین رو دید عاشقش شد ادرین کلی شعی کرد که میخ ها رو در بیاره ولی الیا وارد کلاس شد و فکر کرد ادرین داره میخ رو میزاره ادرین ماحرا رو برلی الیا توضیح داد و الیا متوجه شد الیا و ادرین باهم صندلی ها رو درست کردن ولی نمیدونستن لایلا چه نقشه ای برای میز مرینت داره رفتن سمت دیگه میز جایی که الیا میشه و ادامس ها رو کند وقتی تموم شد مرینت وارد کلاس شد و رفت سمت میز اش وقتی میز رو دید کلی تعجب کرد مرینت گفت چرا صندلی اینقدر سوراخ سوراخ و چرا اینقدر چسب ناک است اون موقع بود که کلویی رفت سمت ادرین و بوسیدش ولی ادرین اصلا میلی نداشت مرینت تا این صحنه رو دید فکر کرد ادرین هم این کلویی و لایلا است اما اصلا اینجوری نبود مرینت و الیا اومدن بشینن که یک دفعه .....
که یو دفعه ادرین دید صندلی مرینت چون سوراخ سوراخ است اگه بشینه صندلی میشکنه پس گفت نشین مرینت مرینت گفت چرا ادرین گفت چون صندلی سوراخ هاش خیلی به هم نزدیک است و اگه بشینی میشکنه مرینت اهمیت نداد و نشست صندلی شکست و محکم خورد زمین ادرین سریع پرید و به مرینت کمک کرد بلند بشه اما مرینت محکم به ادرین سیلی زد چند دقیقه بعد از اینکه مرینت بلند شد الیا بهش گفت این پسره پسر بدی نیست و همه ماجرا رو توضیح داد مرینت وقتی شنید رفت سمت ادرین اومد که از ادرین معذرت خواهی کنه ادرین دست مرینت رو گرفت و بوسید و گفت بابت اینکه صندلیت شکست و اسیب دیدی متاسفم مرینت وقتی دید ادرین دستش رو وسط حیاط مدرسه بوسید خیلی سرخ شد و گفت ادرین زشته بعدا حرف میزنیم ادرین هم گفت باشه کلویی وقتی این صحنه رو دید دیگه نمیتونست مرینت رو تحمل کنه رفت و به مدیر مدرسه گفت یا مرینت رو اخراج میکنی یا به پدرم زنگ میزنم مدیر گفت خانوم کلویی خون شردی خودتون رو حفظ کنید مگه چی شده کلویی گفت یک دو خواست سه رو بگه که مدیر ندرسه گفت باشه باشه اخراجش میکنم برای یک هفته کلویی گفت کلا اخراجش کن مدیر مدرسه گفت خانوم کلویی من نمیتونم بی دلیل همچین کاری رو بکنم کلویی هم زنگ زد به پدرش شهردار بورژوا هم وقتی رسید مدرسه گفت چی شده دخترم کلویی گفت بابا من عاشق یک پسره ام که اون پسره اسمش ادرینه است ادرین هم عاشق مرینت اگه مرینت اخراج بشه میتونم با ادرین دوست بشم پس یک کاری کن مرینت از مدرسه اخراج بشه(شهردار بورژوا پدر کلویی است) ......
شهردار بورژوا به مدیر مدرسه گفت نشنیدی دخترم چی گفت مدیر مدرسه تا اومد حرف بزنه شهردار بورژوا گفت اگه اخراج نشه این مدرسه برای همیشه تعطیل خواهد شد مدیر مدرسه هم قبول نکرد و شهردار بورژوا مدرسه رو برای همیشه تعطیل کرد مدیر مدرسه داشت از ناراحتی میمرد و می خواست انتقام بگیره گابریل هم احساس منفی رو حس کرد و رفت زیر زمین تبدیل شد یک پروانه و یک پر به سمت مدیر مدرسه فرستاد ادرین وقتی می خواست سوار ماشین شخصی اش بشه اکوما و پر رو دید و رفت جلوش و اکوما رفت تو لباسش ارباب شرارت هم مجبور شد اون را شرور کنه گفت نابود کننده تو همیشه به غهمه کمک کردی ولی کسی به تو کمک نکرده و.... ادرین تبدل شد و انگشتر اش رو در اورد مرینت تا دید ادرین شرور شده تصمیم گرفت بره باهاش حرف بزنه اگه نشد تبدیل بشه و با کت نویر از شرارت درش بیارن مرینت رفت جلو و گفت ادرین نباید برده ارباب شرارت بشی تو اینقدر قوی هستی که بتونی شکست اش بدی اما تعصیر نداشت مرینت گفت میدونم عاشقمی پس بخواطر من شرارت رو پس بزن ......

ادرین از ته دل داد بلندی کشید و اکوما از لباسش خارج شد ولی چون مدیر مدرسه هنوز ناراحت بود اکوما اون رو شرور کرد ارباب شرارت بهش گفت انتقام جو من به تو قدرتی میدم که هرکسی که بهت خیانت کرده رو پیدا کنی و ازش انتقام بگیری و..... مدیر هم شرور شد (عکس شرور شده مدیر مدرسه 👆👆) مدیر مدرسه اولین کاری که کرد 13 هیولا به وجود اورد بعد رفت تا انتقام اش رو از شهردار بگیره و برگه رو گذاشت زمین و دور برگه هیولا ها جمع شدن ادرین و مرینت رفتن تا تبدیل بشن کلمات تبدیل رو گفتن و تبدیل شدن رفتن جلو تا به برگه پنجه برنده بزنن ولی وقتی دیدن کلی موجود وحشی دور برگه هست ترسیدن مرینت از گردونه خوش شانسی لستفاده کرد و یک برگه گیرش اومد رو به نینو داد و با الیاو نینو یک نقشه کشیدن ......
لیدی باگ به کت نویر گفت بیا حواس اینها رو پرت کنیم تا از برگه فاصله بگیرن تا الیا و نینو برگه رو پاره کنن کت نویر قبول کرد و کت با لیدی سنگ پرت کردن سمت اون هیولا ها و هیولا رفتن دنبال لیدی باگ و کت نویر ولی یکی شون موند تا از برگه محافظت کنه الیا به نینو گفت حواس اون یکی رو پرت میکنه تا نینو برگه رو پاره کنه الیا یک سنگ به سمت اون هیولا زد هیولا حرکت نکرد نینو گفت یک فکری داره فقط الیا صبر کن وقتی افتاد دنبالم برو برگه رو پاره کن الیا گفت باشی ولی می خواهی چکار کنی نینو گفت صبر کن میفهمی نینو رفت و دوچرخه اش رو برداشت و برگه ای که لیدی باگ بهشون داده بود رو با خودش برد از کنار هیولا رد شد و برگه ی لیدی باگ رو نشون اش داد چون اون هیولا رنگ ها رو تشخیص نمیدادن هیولا به دنبال نینو افتاد تا برگه رو پس بگیره الیا هم سریع برگه رو برداشت و پاره کرد اکوما از توش در اومد و لیدی باگ هم همون لحظه رسید و اکوما و اون پر ای که مایورا میفرسته رو گرفت ( ببخشید اسمش رو یادم نیست) و شارات انها رو خنثی کرد بریم دئ دقیقه قبل انتقام جو رفت و شهردار بورژوا و دخترش کلویی رو گرفت و به بالاترین طبقه برج ایفل بست در اون لحظه فهمید هیولا ها از برگه فاصله گرفتن تا رفت به برگه برسه دیر شد و دوباره یک انسان عادی شد و کفشدوزک با کفشدوزک معجزه اسا همه چیز رو درست کرد لیدی باگ و کت نویر رفتن یک گوشه و با حالت اول برگشتن مرینت داشت به سمت خونه برمیگشت که یک دفعه ادرین گفت مرینت اگه اشکال نداره بیا با ماشین شخصی من بریم خونه تون تو راه کارت دارم مرینت هم قبول کرد تو ماشن ادرین گفت مرینت درست فهمیدی من عاشقتم فقط ایا حرفی که وقتی داشتم شرور میشدم بهم گفتی راست بود مرینت گفت اره ماشین به دم خونه مرینت رسید مرینت لب ادرن رو بوسید و با خوشحالی خداحافظی کرد
سعی کردم زیاد بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود وای دلم برای آزاد تر نوشتن تنگ شد
perfect💖💖💖💖💖💖
عالی بود
ممنون