نظر یادتون نره لطفا
بعد از تمام شدن کلای استاد جانگ رفتم تو کافه دانشگاه/ات:سلام میشه یه قهوه بدین/:بله عزیزم.بفرما./ات:ممنون
نشسته بودم که دیدم آنی داره دور و بر جین میپلکه.خندم گرفته بود بهش و بلند داد زدم:اهاییییی ..آنیییییییی.با چشم های گرد شده نگاهم کرد
نشسته بودم که دیدم آنی داره دور و بر جین میپلکه.خندم گرفته بود بهش و بلند داد زدم:اهاییییی ..آنیییییییی.با چشم های گرد شده نگاهم کرد.وقتی دیدم سریع دوید و اومد تو بغلم اینقدر فشار داد که خواستم خفه شم
چطوری عشقم/ات:سلام دیونه.میبینم از سفر برگشتی/انی:اره اره خیلی خوف بود/ات:خوشحالم که خوشحالی(با لبخند)
بلند شدیم و رفتیم حیات پشتی مدرسه منو /فافا/انی(دوستان عسل فعلا تو فیک نیست)شروع کردیم به اهنگ خوندن که صدای اشنایی شنیدم
برگشتم دیدم تهیونگه/آت:اهایییی آلوچه صبح چرا نموندی من بیام/ته:خو مجبوری دیر بخوابی که جا بمونی/ات:(زبون در اوردی براش)اونم متقابلا همون کار رو کرد
بعدش جیمین جین هم اومدن و شروع کردیم به مسخره بازی کردن
دانشگاه که تموم شد منو ته باهم برگشتیم روبه رو تهیونگ کردم و بهش گفتم:ته یه سوال بپرسم؟ته:آره/ات:چرا از دوست دخترت جدا شدی/ته:....خوب ...کمی که بیشتر با هم آشنا شدیم متوجه شدم چه جور آدمیه و از هم جدا شدیم/ات:الان میدونی کجاست؟/ته:آره ازدواج کرده و و تا بچه هم داره/ات:چی..یعنی..تو این سن/تهیونگ:اره.بریم یه بستنی بخوریم/ات:مهربون شدی(با خنده)/ته:اره..بریم؟/ات:ارههههههه.و با هم خندیدین و رفتین و بستنی خوردین
رفتین خونه فردا قرار بود دانشگاه همتون رو ببره جنگل به مدت 2 هفته برای تفریح برای همین خیلی خوشحال بودی
پایان پارت.پار بعد باحاله یعنی چی میشه (کامنت کنید لطفا)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سعی میکنم امشب یه پارتش رو بزارم
دوستان من این هفته و هفته بعد پشت سر هم امتحان دارم 😭
اونم هندسه و تاریخ ... نگم براتون
تموم که شدن حتما میزارم
جالب بود اگه خواستی به داستان منم سری بزن
خیلی ممنونم عزیزم عالی بود 💛🧡❤️❤️🧡💛
فقط لطفا لطفاً لطفاً طولانی تر بنویس🙏😅
منتظر قسمت بعدی هستم لطفا زود بذار 😍😍🤩🤩