
سلام به همه این داستان جدید من هست امید وارم خوشتون بیاد و باید بگم طنز داستانم
خب اول هنوز داستان شروع نشده از سوال بعد داستان شروع میشه شما یه دختر 19 ساله هستید به اسم رها این داستان شخصیت ها دیگه ای هم داره که در ادامه داخل داستان از زبان رها باهاشون اشنا میشین داستان رو بخونید و منتظر پارت های بعد باشید امیدوارم خوشتون بیاد
اوف ساعت 12 الان از تولد امدم اون وقت باید بشینم درس بخونم چون استاد خاوری میخواد کوییز بگیره اما همیشه یاد اش میره ولی من میخونم البته نمره ام از رضا پویان بیشتر نمیشه رضا پویان یه پسر مودب و درس خوان که سر نمره با هم رقابت داریم حالا ولش الان تا ساعت 3 باید درس بخونم ولی چقدر تولد مهری رقصیدم این مهری هم خیلی جیگر شده بود همچین میگم مهری انگار تواد یه پیرزن 70 ساله بود نه یه پسر 17 ساله اسمش مهرداد پسر عموم از بچگی خیلی ناز بود خب دیگه بریم سراغ درس .....
تو خواب ناز بودم که یه دفعه صدای یه خروس بد صدا اومد یه لحظه مگه من تو روستا که صدا خروس بیاد یا همسایه ها خروس دارن تا جایی یادم میاد نه همینجوری داشتم فکر میکردم که خروس یه صدا گوش خراش بلند در اورد که یه دفعه بلند شدم داشتم دنبال منبع صدا میگشتم که دیدم صدای گوشی خودم هست اخ بگم خدا چیکار نکنه نازنین دیروز که گوشی گرفت صدا الارم گوشی عوض کرد دختر اخه این چه الارم که گذاشتی سکته ناقص زدم خیلی خوابم میومد معلومه دیگه دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم ولی الکی درس نخوندم تازه اگه نرم نازنین و ملیسا دوباره غرغر شون شروع میشه خب حالا چی بپوشم؟
حاضر شدم مقعنه ام سرم کردم پله ها رو دوتا یکی اومدم پایین مهدی و بابا رو مبل نشسته بودن مامانم تو اشپزخونه بود .....
به سمت مهدی رفتم چطوری داداش مهدی سرش رو بلند کرد به شوخی خوب بودم تو رو دیدم حال ام بد شد اخمی ساختگی کردم گفتم از خدات هم باشه بعد با مامان و بابا صبح بخیر گفتم با صبحونه خوردیم بعدش پیش به سوی دانشگاه عادت دارم بیشتر وقت ها پیاده میرم البته خیلی وقت ها هم مهدی من میرسونه یا ملیسا میاد دنبالم دیگه نزدیک دانشگاه بودم که ......
گوشیم زنگ خورد نازنین بود جواب دادم صدا جیغ اش تو گوشی پیچید کجااااایی تو دختر بابا استاد الان میاد گفتم باشه نازنین شما اروم رسیدم بعدم خندیدم قطع کردم
رفتم سر کلاس داشتم میرفتم سمت ملیسا و نازنین که صدای رضا شنیدم چطوری ابجی برگشته ام سمت اش سلام ممنون انگار شما بهتری خندید گفت خوندی امتحان گفتم نه شانس اوردی وقت نکردم ولی یه چیزایی خوندم پس امروز روز شانس من نه ؟ خندیدم گفتم اره من برم فعلا گفت فعلا رفتم سمت بچه ها
رسیدم بهشون صدا ی جیغ جیغ نازنین به گوشم رسید کجااااایی تو دو ساعت گفتم هنوز که استاد نیومده یه دونه زد تو سر گفت نه پس میخواستی بیاد بعد تو بیای خب حالا زود تند سریع تعرف کن دیشب چیشد اصلا چیزی خوندی گفتم باشه بزار بشینم تعریف میکنم
خلاصه براشون تعریف کردم و گفتم ساعت 3 خوابیدم بعد یکی زدم تو سر نازنین گفتم اون چه الارم بود هیچی نگفت خندید منتظر استاد بدیم که نیما صداقت بلند شد گفت بچه ها همه میدونیم استاد خاوری یادش رفته امروز کوییز داریم پس کسی چیزی نمیگه و نشست اه پسره فکر کرده کیه وجدان: چیزی نگفت که فقط خواهش کرد چیزی نگین من: الان این خواهش بود لحن بیشتر شبیه دستور بود تا خواهش وجدان : از کی تا حالا تو لحن شناس شدی من: از وقتی شما به سیب زمینی میگی دیب دمنی وجدان : باشه بابا با تو نمیشه بحث کرد نمره نیما صداقت بد نبود برعکس خیلی هم خوب بود اما سرکلاس استاد خاوری بعضی اوقات نمیخوند مثل الان البته باید بگم برعکس نمره اش اخلاق اش خیلی گنده من موندم رضا که این قدر اخلاقش خوبه چطور با این رفیق شده بالاخره استاد اومد
وارد کلاس شد و گفت بچه دفتر تون رو در بیارید و نکته های که میگم رو یاداشت کنید بعد هم درس میدم من: اجازه استاد خاوری امروز قرار بود کوییز بگیرین ملیسا و نازنین با تعجب نگاه میکردن خب چون خودم درست و حسابی نخونده بودم ولی الکی که تا ساعت 3 درس نخوندم نگاه افتاد به نیما صداقت که داشت چپ چپ نگاه میکرد استاد خاوری عذر خواهی کرد گفت ممنو مثل همیشه یادم رفت ........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها من گذاشتم در حال بررسی الان پنج روز میشه انشالله هر چه زود تر بزاره
انشا الله
ممنون عزیزم گذاشتم در حال بررسی هست احتملا فردا یا پس فردا
مرسیییییی دختر خوشگلم
عاشق داستانتم
عزیزم داستانت عالیهههههههههههه
التماست میکنم ادامه بدهههههههه
بچه ها ممنون بابت نظر های قشنگتون کلی به من انرژی داد پارت بعد نوشتم در حال برسی هست
ووواااای هورا ااااااااااا
پارتتتتت بعددددیییییی لطفاً التماس خواهش میکنم
عالی
جالب بود
جالب بود تازه شخصیت هاش هم ایرانین خیلی خوبه
بی نظر بود داستان قشنگ تر از این تاحالا نخوندم همش میراکسی عالی ترو خداااااااااااااااااااااا بعدی را زود بزار من منتظرتم
به نظرمیاد داستان خوبی باشه لطفا پارت های بعدی رو زود بزار