
سلام به همگی اومدم با پارت بعدی و یه گلگی کوچیک...حمایت خیلی کم شده😥ما یروزایی یه خانواده ۲۰۰۰ نفری بودیم😒الان فقط ۶ الی ۷ نفر داستانام رو میخونن که البته من ازشون سپاسگزارم ❤️و تنها خواهشم اینه: حمایت...بریم که شروع کنیم🥲
صدای رودخونه رو شنیدم ، مثل اینکه جریان زیادی داشت چون صدای شلب شلوب کاملا واضح بود ، بیشتر رفتم جلو ، هوا تقریبا همیشه ابری شده بود و درخت ها بیشتر شده بودن ، قشنگ شبیه جنگل هایی بود که تو تلویزیون نشون میداد ، صدای پرنده هایی که در حال آواز خواندن بودن گوشم رو نوازش میکرد(این یه تیکه خیلی شاعرانه شد😂)همینطور که بیشتر جلو میرفتم صدا بیشتر میشد تا اینکه بلاخره دیدمش ، آبش جریان زیادی داشت و معلوم بود خیلی یخه ، از یه جاهاییش به بعد خیلی جریان تند میشد فکر نکنم بشه اینجا قایقرانی کرد ، اونم واسه ماها که تا حالا همچین کاری نکردیم...صدای یه عقاب رو از بالای سرم شنیدم که جیغ کشید و اوج گرفت ، بدن قهوهای و سر سفید داشت ، وقتی اونجا بودم دقیقا معنای طبیعت رو فهمیدم همه چیز آرام و تو جای خودش بود،به اطرافم که نگاه کردم ، متوجه یه جای تپه مانند شدم که نمای خیلی قشنگی به رودخانه داشت ، میخواستم برم روش و عکس بگیرم ولی فهمیدم گوشیم رو تو چادر جا گذاشتم😐ولی حداقل به دیدنش میارزید ، رفتم سمتش و با زور رو زحمت رفتم روش وایسادم و رودخانه رو دیدم ، از اونجا نمای خیلی قشنگ تری معلوم بود که یهو....
یهو.... (بوووووم)(افتاد تو رودخونه) +کمککککک، کسی صدامو میشنوه؟اِهه اِهه(سرفه) افتادم تو آب و از اونجا که شنام خیلی خوب نیست همینطوری داشتم دست و پا میزدم ، البته شنا بلدما!!ولی خب جایی که من شنا یاد گرفتم نه آب اینقدر سرد بود و نه اینقدر جریان داشت...جریان آب همینجوری داشت منو با خودش میبرد و منم دست پا میزدم سعی کردم داد بزنم و کمک بخوام ولی اینقدر که جریان زیاد بود اصلا نمیتونستم هیچ کاری کنم و مدام میرفتم زیر آب و میومدم بیرون و اصلا نمیتونستم درست نفس بکشم ، سعی کردم تو آب برگردم و جلورو رو نگاه کنم و چیزی که دیدم...😵آرزو میکردم هیچ وقت نمیدیدم ، رودخونه داشت به جایی میرسید که پر از تخته سنگه و فکر کنم اگه به یکی از اونا میخوردم در جا میمردم😑
جریان آب که منو به سمت اولین سنگ برد سعی کردم ازش رد شم ولی نمیشد ، پس تصمیم گرفتم برم روش خودم رو نگه دارم تا شاید نجات پیدا کنم ، همه جام خیس شده بود و آب هم خیلی سرد بود(یاد فیلم تایتانیک افتادم😂)دستام تقریبا بی حس شده بود ، با این حال با دستم سعی کردم سنگ رو بگیرم و بشینم روش ولی حتی نگه داشتن خودمم کار خیلی سختی بؤد به زور خودمؤ کشیدم بالای سنگه و سعی کردم نیوفتم در در همون حین نفس نفس میزدم و از طرفی خیلی هم سردم بود همه لباسام خیس شده بود ، سنگ خیلی سر بود اومدم خودمو یکم تکون بدم که دمای بدنم بره بالا ولی برعکس جریان آب دوباره منو انداخت توی رودخونه این بار وضعیت خیلی بدتر بود جریان سریع تر شده بود و راه راه پر از سنگ هایی بود که هر لحظه ممکن بود منو بکشن اول سعی کردند خلاف جهت آب شنا کنند که با جریان آب نرم ولی انقدر که جریان قوی بود حتی وقتی با بیشترین قدرت هم شنا می کردم انگار هیچ کاری انجام نمی دادم😵
وقتی فهمیدم همه این کارها بی فایده است خواستم دوباره برگردم و سعی کنم یکی دیگر از سنگ ها رو بگیرم ولی تا برگشتم سرم خورد محکم به یه دونه از همون سنگ ها و دیگه غیر از درد هیچی نفهمیدم (بیهوش) وقتی چشامو باز کردم انگار زیر آب بودم یا بخوام دقیق تر بگم ته آب بودم☹️که یهو...صدای شیرجه یه نفر رو به داخل آب شنیدم داشت به سمت من میامد.... اما آب انقدر که کدر بود که چهرهاش معلوم نبود اولش فکر کردم دیویده ولی قد و قواره فرق میکرد که بعد متوجه شدم کسی نیست که بشناسمش چون لباس هاش هم یکم برای من عجیب بود لباس تقریباً اسپرت پوشیده بود ولی تا جایی که من یادم میومد کسی لباسی شبیه به این هم تنش نبود ، همینطور که داشتم فکر می کردم اصلا حواسم نبود که نمیتونم نفس بکشم فقط مثل جنازه افتاده بودم ته آب... که اون یارو اومد سمتم و زیره شونه هام رو گرفت و آروم با خودش منو برد بیرون از آب ، وقتی از آب رفتن بیرون فکر کنم کلی آب قورت داده بودم چون اصلا نمی تونستم نفس بکشم شروع کردم به سرفه کردن و سرفه هام انقدر شدید بود که حتی نمی تونستم سرم رو بگیرم بالا و از کسی که منو نجات داده تشکر کنم همینجوری افتاده بودم روی زمین و آب توی ریه هام رو بالا می آوردم حدود ده دقیقه کلاً نمیدونستم چی به چیه وقتی یه کم به خودم اومدم سرم رو گرفتم بالا تا ازش تشکر کنم ولی وقتی اطرافم رو نگاه کردم هیچ کس نبود اون رفته بود اما چطور؟
وقتی بیشتر به خودم اومدم و دور و اطرافم نگاه کردم متوجه شدم اصلاً جایی که بودم نیستم یه جورایی انگار کلا جام عوض شده...توی یک جنگل پر از درختهای بلند بودم که کنارش یه دریاچه ی عمیق(همونی تؤش افتادم)و بالای اون دریاچه یه آبشار خیلی بلند بود...اولش فکر کردم شاید از اون بالا افتادم پایین... ولی امکان نداشت چون اگر از این جا افتاده بودم پایین یا الان مرده بودم یا حداقل کلی از استخوانهام میشکست ، اما من حالم خوب بود و جز چند خراش روی دستام و یه زخم کوچیک روی سرم مشکله دیگه ای نداشتم،همینجوری داشتم فکر میکردم که یهو یه صدا مثل صدای غرش یه شیر یا ببر یا...(تو این مایع ها بود صداش)شنیدم،یه جورایی تازه یادم افتاد که توی یه جنگلم از جام بلند شدم و سعی کردم برم یه جای امن،با اینکه نمیتونستم درست راه برم ولی حداقل داشتم سعی ام را می کردم، یکم از دریاچه دور شدم البته هنوز از جایی که بودم دریاچه و آبشار مشخص بودند و صدای آب هم هی توی گوشم می چرخید هر چند قدمی که میرفتم ترسم بیشتر میشد البته هوا هم مه آلود بود که فکر کنم خودش باعث میشد ترس من بیشتر بشه😩🌁
انقدر اون اطراف گشتم که یه جای به ظاهر امن پیدا کردم ، کنار دریاچه یه تنه درخت بزرگ افتاده بود که باعث میشد خیلی اونورش معلوم نباشه ، به زور رفتم پشت اون و همونجا نشستم...سرم خیلی درد میکرد اما قابل تحمل بود و از طرفی هم فکر و خیال منو ول نمیکرد:اون یارو کی بود؟تو یه همچین جنگل خفنی چی کار میکرد؟چجوری انقدر راحت منو از آب کشید بالا؟چرا منو ول کرد و رفت؟و....انقدر که فکر کردم دیگه تقریبا سردرد مو یادم رفته بود ، چقدر یهو همه چیز به هم ریخته شد😖این چه وضعیه.... کلی سر خودم غُر زدم تا وقتی دیگه انقدر خسته شدم که حتی نمیتونستم دهنم رو باز کنم و ادامه بدم...هوا هم تقریبا تاریک شده بود ، شب خیلی سردی بود و منم وضعیت جسمانیم تعریفی نداشت و تازه خیلی گشنه بودم🤦🏻♂️گوشیم هم که تو چادر جا گذاشته بودم...و بعد دوباره به فکر فرو رفتم:الان جنیفر نگرانمه؟پلیس خبر کردن؟اینجا اصلا کجاستتتت؟کلا رفتم تو عالَم هَپَروت😂 یکم که گذشت و تفکراتم تموم شد خودم رو از سرما جمع کردم و خوابیدم تا فردا ببینم چیکار باید بکنم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یادش بخیر اینجا میگشتم یه مدت(تستچی) زنده ای؟
پس کجاااااایی 😭!؟
سلام عزیزم خوبی کجایی چر نیستی؟؟!!😿
سلام مجدد اتفاقا همین الن ی توضیح مختصر درباره نبودنم تو اون یکی کامنتت دادم...یادم نیست تو کدوم تست بود😐حالا بخوام دوباره بگم...حوصله و اعصاب تستچی رو دیگه ندارم درسا هم ک سخت ، از طرفی یسری تحولات تو زندگیم رخ داده😅 فعلا درگیر هستم😂😅
اع موفق باشی عاجو😄💪💗😍
ولی لطفا بیا ۵ اسلاید از رمانتم بزاری عالیه😘💜
کنیچیوا جیگر😍
گوجایی چرا پارت بعد نمیزاری؟!😪
پارت بعد کی میاد؟؟؟
بسمه تعالی
خانم درنیکا ملقب بهd.n.a
اینجانب کاربر عرشیا فن100000000شما پرسشی داشتم....
شما اولین داستانتان را که نامش یک قدم تا عشق بود را ادامه نمی دهید.....اخه بسیار بسیار زیبا بود........با تشکر روابط عمومی عرشیا
گذاشتمش ولی متاسفانه کپی شد و پاکش کردم🥲
و اینکه مرسی مرسی واقعا ارزشمنده برام♥️
فوقالعاده بود 💜
ععععااللیییییب من تازه شروع کردم به خوندننن خخخییلبب عالیهههه 🤩🤩🤩
مرسی عزیزم🥺
هورااااااااا
😂😂♥️
مرسی عاللیییی بوود😍😍💘
شرط میبندم اونی که نجاتش داده ی خوناشام بودع😁😍و بعد این دو بهم ع ل ا ق ه مند میشن😜💘😂🔪
لطفا پارت بعدو بیار دارم دق میکنم دخترررر😨الان ساعت 23:17 و چشام پر لالاس نمد چی تابپ میکنم😩😂اسم دختره رو یادم رفتععع🔪😣فقط مدونم فامیلش هرلسن تو مایعاش هس😐😂
😂😂رِیچِل هَرِلسِن
اع 😂😅