
داستانی از آبشار جاذبه

از زبان میبل: بعد از انتخاب چوب دستی به ایستگاه قطار رفتیم و توی واگن نشستیم ولی چیزی که اصلا انتظارشو نداشتیم اتفاق بعدش بود. دیپر:ااا سلام ... وندی ... وندی: وای پسر ببین کی اینجاست ، نمی دونستم میری هاروارد. دیپر: منم همین طور. وندی: ببین این دختر عمومی لوسی اونم اولین باره که میاد هاروارد، میتونیم اینجا بشینیم؟؟دیپر: البته. میبل درگوشی به دیپر گفت: ببین کی دباره عاشق شده!! دیپر: شاید. وندی: میدونی بهنظر من که هاروارد بب خدیه ولی بهتر از اینه که از برادرام مراقبت کنم.
دیپر: صحیح. میبل: حالا وندی تو توی کدوم گروهی؟ وندی: ااا خب راستشو بخوای من توی گریفیندورم، ما خانوادگی گریفین ور هستیم . دیپر: جدا ؟؟ وندی: معلومه پس فک کردی بابام چطور اینقدر چوب بر خوبیه. مهماندار: خیلی خب تا لحظاتی دیگر به مقصد میرسیم و بهر است آماده شید.
در مدرسه هرمیون گرنجر: خیلی خب بچه ها شما الان به سالن اجتماعات می رید و اونجا گروه بندی میشید بیاید . در سالن اجتماعات لونا لاوکود: خب اصامی ای که میخونم بیان. لوسی گل قرمزی( دختر عموی وندی) کلاه: خب یه گلقرمزیه دیگه خیلی ساده اس گریفیندور. لونا: میبل پاینز.کلاه: خب بذارببینم اینجا یه عالمه شور و شادی و جسوری می بینم...گریفیندور. لونا: دیپر پاینز. کلاه: خب خب خب اینجا کی دانش و کلی شجاعت و فداکاری میبینم خب گریفیندور. میبل و دیپر: دو قلو دوقلوهای اسرار آمیز.
پس از اتمام مدیر مدرسه مک گوناگال: (در پایان هری پاتر پرفسور مک گوناگال مدیر شد) خیلی خب امسال دو نفر داوطلبانه از اداره ی کل به اینجا اومدن تا در ایجا تدریس کنن معرفی می کنم، آقای هری پاتر درس دفاع در برا بر نیرو های شیطانی و خانم هرمیون گرنجر هم کار های شما تحت نظارت دارد .
مبصر کلاس: خب خوابگاه پسرا سمت چب و خوابگاه دخترا سمت راست ه. میبل: اوه دیپری من نمی تونم بدون تو بخوابم . دیپر: من نمیدونم. فردا با پرفسور حرف می زنم
فردا صبح دیپر: صبح زود بیدار شدم و رفتم تا با پرفسور حرف بزنم که هری پاتر خورد بهم. هری پاتر: اوه بچه جون اینجا چی کار میکنی . دیپر: خب خب من آمدم با پرفسور حرف بزنم . هری پاتر: چرا؟ دیپر: آخه من و خواهرم از اول زندگی باهم بودیم و نمی تونم از هم جدا بخوابیم. هری: خب من خودم رسیدگی می کنم حالا برو صبحانه بخور.
نکته: از اون موقعی که اتفاقاتی برای هاروارد افتاد آنها دانش آموزان بالای ۱۳ سال را قبول می کنن) سر میز صبحانه فقط چند نفر بودن چون خیلی زود بود . نیم ساعت بعد لوسی و میبل اومدن تو . میبل: دیپر با پرفسور حرف زدی. دیپر: نه ولی یه نفر گفت به هشون اطلاع میده. میبل: خوبه.
بعد صبحانه کلاس دفاع در برابر نیروها ی شیطانی داشتیم با هری پاتر. در کلاس هری پاتر : خیلی خب ما اینجاییم که به شما یاد بدیم که چطوری از خودتون محافظت کنید ورد اول اینه که یه سپر درست کنید همه بگید (سکلوراس) . بچه ها :(سکلوواس) هری پاتر: نه (سکلوراس) و یه سپر قرمز درست شد.
اینم از پارت دوم امیدوارم خوشتون بیاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی پارت بعد
من حدود یک ماه نیستم و نمیتونم هیچ داستانیا تستسترون بنویسم ببخشید
ببخشید من چند دیروز اصلا نبودم ولی چشم پارت بعدی رو میذارم😘😘
تا کسی کامنت نذاشته پارت سه رو نمی نویسم
ببخشید اگر غلط دیکته ای داشتم معذرت میخوام