داستانی از آبشار جاذبه
از زبان میبل: بعد از انتخاب چوب دستی به ایستگاه قطار رفتیم و توی واگن نشستیم ولی چیزی که اصلا انتظارشو نداشتیم اتفاق بعدش بود. دیپر:ااا سلام ... وندی ... وندی: وای پسر ببین کی اینجاست ، نمی دونستم میری هاروارد. دیپر: منم همین طور. وندی: ببین این دختر عمومی لوسی اونم اولین باره که میاد هاروارد، میتونیم اینجا بشینیم؟؟دیپر: البته. میبل درگوشی به دیپر گفت: ببین کی دباره عاشق شده!! دیپر: شاید.
وندی: میدونی بهنظر من که هاروارد بب خدیه ولی بهتر از اینه که از برادرام مراقبت کنم.
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی پارت بعد
من حدود یک ماه نیستم و نمیتونم هیچ داستانیا تستسترون بنویسم ببخشید
ببخشید من چند دیروز اصلا نبودم ولی چشم پارت بعدی رو میذارم😘😘
تا کسی کامنت نذاشته پارت سه رو نمی نویسم
ببخشید اگر غلط دیکته ای داشتم معذرت میخوام