سلام سلام چطورید 🥺🌌🌠😂
که یهوووووو تهیونگ《با داد》گفت:نه بهت اعتماد ندارم! همین جمله کافی بود تا بغضم بشکنه با گریه سریع از خونه رفتم بیرون در رو محکم کوبیدم رفتم پارک نزدیک خونه همیشه مواقعی که ناراحت بودم میرفتم اونجا باورم نمیشد بهم میگه بهت اعتماد ندارم من باید اینو بگم نه اون واقعا واسش متاسفم
《از زبان تهیونگ 》
تازه به خودم اومدم گفتم وای خدا من چرا بهش گفتم بهت اعتماد ندارم ولی من مثل چشمام بهش اعتماد دارم سریع سویچ ماشینمو ور داشتم رفتم دنبالش حدس میزدم کجاس رفتم سمت پارک نزدیک خونه درسته همونجا بود رو نیمکت نشسته بود و مثل ابر بهار گریه میکرد 🥺😢
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
پارت بعد نیومد من خیلی بی صبرم بعد یه سوالم برام پیش اومد این که چرا اسمشو تغیر دارای البته تو نویسنده هستی هرجور خودت میدونی
امروز احتمالا بیاد آخه اسمش یکم مسخره بود
اسم بهتر نبود بزاشتی روش اخه اتوسا من داستانتو نخواندم ولی به نظرم اسم خیلی مسخره ای گذاشتی رو اخ اتوسااا😂😂😂😂
اسمشو عوض کردم اسمش لونا عه ولی چون داستان با این اسم بوده اسم تست عوض نشد
عالی بود پارت بعد کی میاد
مرسی عزیزم احتمالا پس فردا💜💜😁😁
😍
عالی بود عزیز دلم 😘😘
مرسی عزیزم 👑💜