ملاقات با کیم تهیونگ

بالاخره بعد از کلی تلاش و زحمت تونسته بودی بلیط ردیف دوم کنسرت بی تی اس رو برای خودت و بهترین دوستت که آرمی هم بود بخری و به همراه مامانت به کره برین؛ اما درست روز کنسرت حال مامانت بد میشه و تو مجبور میشی توی بیمارستان بمونی...

دو روز بعد مامانت مرخص میشه و به هتلتون برمیگردین و مامانت کلی از تو و دوستت بخاطر اینکه کنسرت رو از دست داده بودین و پیشش مونده بودین تشکر و عذرخواهی میکنه؛ اما با اینحال باز هم ناراحت بودی و دوستت با ایکه خودش هم ناراحت بود سعی میکرد دلداریت بده...

مامانت که می دید جفتتون خیلی ناراحتین هم برای اینکه روحیه تون عوض بشه و هم اینکه از سفرتون لذت ببرین ، پیشنهاد داد که برین بیرون و انتخاب مکان رو به عهده خودتون گذاشت و دوستت هم پیشنهاد داد که اول به یک کافه برین تا گلویی تازه کنین و بعد برین به پاساژ های معروف کره تا هم خرید کنین و هم اونجاها رو از نزدیک ببینین، و تو هم با کمال میل قبول کردی...

به کافه ای که نزدیک هتلتون بود رفتین ، کافه بزرگ و خیلی قشنگی بود ؛ به محض ورودتون به کافه تو و دوستت با شنیدن اهنگ "euphoria" از جانگ کوکی که توی فضا پخش میشد، در حال بال بال زدن بودین که با دیدن افرادی که دارن با تعجب نگاهتون میکنن خودتون رو کنترل کردین...

بالاخره بعد از گذشت حدودا ۱۰ دقیقه روی یکی از میزهایی که تقریبا وسط کافه گذاشته شده بود نشستین و درحال خوردن میلک شیک هایی با طعم های مختلف بودین که تصمیم گرفتی کارت اعتباریت رو دربیاری و خودت رو آماده کنی تا سریعتر پول میلک شیک ها رو پرداخت کنی چون مامانت کارتش رو فراموش کرده بود، اما هرچی داخل کیفت رو گشتی خبری از کارتت نبود...

اما بعد یادت اومد که قبل از اومدنتون به کافه اونو به مامانت داده بودی تا آب معدنی بخره ولی حالا یادت نمیومد اونو کجا گذاشتی؛ پس تصمیم گرفتی قبل از تاریک شدن هوا بری بیرون رو بگردی شاید پیداش کردی پس به مامانت و دوستت گفتی میخوای بری بیرون و دنبال کارتت بگردی و اونا هم که مشغول صحبت کردن بودن با گفتن جمله های " مواظب خودت باش" و "زود برگرد" بدرقه ات کردن...

از کافه بیرون رفتی و داشتی زیر لب آهنگ "DNA" رو میخوندی ولی متوجه شدی که بله... هوا همین حالا هم تاریک شده بود اما اهمیتی ندادی چیزهای مهمتری برای اهمیت دادن وجود داشت... هنوز هم باورت نمیشد توی کره ای و انقدررر نزدیک بی تی اسی و حتی فکر اینکه بی تی اس یه روزی از اینجا رد شدن باعث میشد بخوای از خوشحالی جیغ بکشی، اما سعی کردی خودت رو جمع جور کنی و جیغ بی صدایی بکشی و بعد از یه نفس عمیق و چندتا حرکات موزون که شباهت کمی با رقص داشتن با خنده ای بزرگ به سمت کوچه کناری رفتی اما برخلاف تصورت کوچه خیلی تاریک بود اما باز هم اهمیتی ندادی و داخل کوچه رفتی و درحالی که هنوز درحال خوندن آهنگ "DNA " بودی تیکه ای از رقص رو اجرا کردی و اخر هم بلند گفتی دی ان ای و بعد هم برای خودت باصدای بلند خندیدی اما یکدفعه چیزی رو کنار جوب دیدی که شبیه به کارتت بود؛ تو هم جلوتر رفتی تا مطمئن بشی کارتت هست یا نه...

از زبان تهیونگ" دو روز از اخرین کنسرتمون گذشته بود و امروز صبح مادرم زنگ زد تا برای شام برم پیششون اما من از صبح اومدم تا هم بیشتر پیششون باشم و هم برای درست کردن شام کمک کنم؛ بعد از اینکه منیجر تا خونه پدر و مادرم همراهیم کرد رفت و من هم صبحانه رو همراه پدر و مادرم خوردم و برای ناهار هم اونجا بودم ولی حالا همه رفته بودن تا استراحت کنن و یونتان ( اسم سگ تهیونگ) خیلی ورجه وورجه میکرد پس تصمیم گرفتم ببرمش بیرون...

بعد از اینکه ماسک زدم و لباسم رو عوض کردم همراه یونتان رفتیم بیرون؛ هنوز چند کوچه رو بیشتر رد نکرده بودیم و من مشغول نگاه کردن به مردم بودم، همیشه از نگاه کردن به مردم توی خیابون درحالی که هرکس مشغول انجام دادن کار خودشه لذت میبردم؛ اما اون طرف خیابون توی کوچه ای که کنار یه کافه بود دختری رو دیدم که داشت وارد اون کوچه میشد؛ با خودم فکر کردم چرا وقتی میبینن کوچه ای انقدر تاریکه که حتی اخرش هم دیده نمیشه واردش میشن؟! میخواستم رد بشم که صدای دختر رو با اینکه اون طرف خیابون بود شنیدم که بلند گفت دی ان ای و بعد تیکه ای از رقصش رو اجرا کرد و بلند خندید، من هم آروم خندیدم ، حتما آرمی بود. ولی بعد به سمت گوشه ای از کوچه رفت و...

خب سلام کاترین هستم.🤗 امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه مشکلی داشت لطفا توی نظرات بگین و دوست دارم بدونم بنظر شما ادامش چه اتفاقی میوفته؟!💜🥰