
سلام اسم داستان از اینجا به بعد تغیر میکنه به مثلث عشق. امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد.
اول بالا رو بخون.چون مهم مهمه اسم داستان از این به بعد عوض میشه. برش زمانی قبل از دیدار جی کی با رز. از زبان وی : هی جیمین جیمین: هوم؟ وی : میگم بیا مسابقه بدیم هر کدوم زودتر رسیدیم به رستوران پیش جونگ کوک اون غذا رو حساب میکنه قبول؟ جیمین : باشه قبوله هر کی زودتر رسید. حالا زمان حال از زبان وی : من همیشه یه راه میان بر بلدم از اون طرف رفتم که دیر تر برسم. وسط های راه بودم دیدم یه جا همه جمع شدن دارن جیغ میکشن اخه وسط خیابون جای این کاراس؟؟؟ چند تا بوق زدم ولی نرفتن کنار از ماشین پیاده شدم. رفتم جلو تر یه دختر با ویلچر خونی افتاده بود وسط خیابون.. وحشت کردم درسته دانشجوی پزشکی ام ولی با دیدن این صحنه حالم بد شد. بیچاره. جمعیت و کنار زدم رفتم کنار دختره نشستم. هنوز نبض دلشت ولی ضعیف انگار یه چیزلیی میگفت رفتم نزدیک صورتش تا بفهمم چی میگه. من : د.د.د.....ر.رد دارم. ک.ک.ک.مم.ک.ک. ( درد دارم کمک ) وی : اینجا که تیغ و.... نداشتم از زیر زانوش بلندش کردم و سوار ماشینش کردم
با توجه به ترافیکی که بود با سرعت میرفتم رفتم بیمارستان خودمون. چون اونجا اگه بیماری دکترا یا پرستلر ها بیارن رایگان درمان میشه. نگاه یه روز اوندیم خوش باسیم. سریع بردمش داخل. اتاق دکتر هان رو خبر کردم بیاد. ( خانم مبان سال ولی با تجربه) هان : چیشده؟؟ ااا کیم تهیونگ تو اینجا چی کار میکنی؟؟ مگه نرفته بودی با اون دوتا بری بیرون؟؟ وی : ااا سلام لطفا بهش کمک کنید داره میمیره. لطفا. تو ذهنم : نمیدونم چی بود شاید اولین بیماری بود که میدیم از نزدیک یا شاید چون رسوندمش تا اینجا این جوریه؟؟ یه حسی بهم میگفت دختره اشنا میزنه.
از زبان جونگ کوک : نشسته بودم رو صندلی داشتم به دختره فکر میکردم عاشقش نشدم نه ولی خیلی اشنا میزد. کجا دیدم اهانننن خیبی شبیه اون خانونه که تو تلویزیون تبلیغ شامپو میکنه بود نه؟؟؟ نه اون که ویلچری نبود همین جور با خودم درگیر بودم که جیمبن بود. جیمین : سلام وی نیومده؟؟؟ جونگ کوک : نه انگار در رفته متاسفم ولی باید نهارو حساب کنی. جیمین : فکر کنم از قسط جر زنی کرد. اه پسره ی .... به کی زنگ میزنی؟؟؟ جونگ کوک : به وی کجاس پس معده کوچیکه بزرگرو خورد. ( نویسنده : حالا خوبه یه نودل خوردی) الو؟؟ چته چرا نفس نفس میزنی چی؟؟؟؟؟ چرا اخه ای وای باشه باشه. از دست تو یه روز تعطبل بودیما خیل خوب الان میام خداحافظ بلایی سرش نیاری اااا باشه الان میایم. جیمین : چیشده؟؟ اتفاقی افتاده. جونگ کوک : بشبن پشت فرمون تا بهت بگم. جیمین : کجااااا؟؟ جونگ کوک : داشته میومده یه دختر زخمی میبینه با خون ریزی شدید مبارتش بیمارستان که دکتر هان میاد بالا سرش بعدش تا میخواد ببینتش دکترو صدا میکنن دکتر هان مجبور میشه دختررو ترک کنه. وی هم که میترسه چاقو دستش بگیره. پس باید سریع بریم بیمارستان وی گفت نبضش ضعیفه ولی داره. جیمین : خوب گاز بده دیگه چی کار میکنی؟؟؟
جونگ کوک : خیل خوب جوش نیار. جیمین و جونگ کوک میرن بیمارستان. ( اینجا جیمین سال سومیه جونگ کوک سال دومی و وی سال اولی) جیمین : کجاس دختری که کیم تهیونگ اوردش؟؟ پرستار : بفرمایید اتاق اخری. جونگ کوک : مممنون. با جیمین دوییدیم اتاق اخری فکر کن یه روز تعطیلی مون خراب شد.
جیمین جلو تر از جونگ کوک بوده. جیمین : داشتم میدویدم که صدای وی رو شنیدم. وی : نه نمیر لطفا لطفا چرا؟؟؟؟ چرا رفتی؟؟؟؟؟؟
مممنون تا پارت بعدی منتظر باشید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی پارت بعد پلیز😘😍😘😍😘😍😘
چشم خیلی مممنون