
سلااام داستان Love in Paris Part 3
شروع : مارتین: تو که خوابت نمی برد گفتم خب دیگه الان میاد بریم بخوابیم از زبان ادرین مظلوم (چیه خب از اول داستان حرف نزده) باشه باشه الان قراره حرف بزنه ادرین : سلام من ادرین آگرست هستم و همراه خانوادم در پاریس زندگی میکنیم من یه خواهر دارم و اسمش ادرینا هست من یک سال ازش بزرگ ترم خیلی همدیگرو دوست داریم و بعضی وقت ها باهم دعوا میکنیم ولی بازم باهم خوبیم پدرم یه طراح مد معروف داخل پاریس هست خب من و خواهرم هم مدلش هستیم
اسم بابام گابریل و اسم مامانم املی هست خب باید بگم بابام تازگی ها با شرکت دوپن که داخل نیویورک هست شریک شده اونا هم الان خونه ما هستند البته بدون بچه هاشون و گفتند که دلشون نمیخواد که هیچ عکسی از اونا داخل اینترنت بره من و ماریا دلمون رو صابون زدیم که چنتا بچه دارند و تقریباً هم سن ما هستند و می تونیم کل شب رو باهم بیدار بمونیم و خوش بگذرونیم (اخی😂) خب فردا مدرسه داریم الان هم دیر وقته فردا بیشتر با من اشنا میشید (گرچه اشنایی داریم)
فردا از زبان مرینت داشتم به قسمت حساس خوابم میرسیدم که یهو تو دریا غرق شدم از خواب بیدار شدم فهمیدم مارتین روم اب ریخته گفتم خیلی عادت بدی داری چرا روم اب می ریزی گفت اخه تو بیدار نمیشی منم مجبورم روت اب بریزم تیکی گفت حق داره گفت باشه باشه ساعت ساعت چنده گفت ساعت ۸ گفتم وایییییییییییییییییییییی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مدرسه دیر شده گفت اره دیگه روز اول مدرسه دیر کردیم
تمام خب نظر و لایک فراموش نشه تا قسمت بعد بای
👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞👋🏻💞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود گلم 👌🌹
یکم بیشتر بنویس لطفا 😗🚶♀️
عالیه ⭐ ولی کم مینویسی یکم تعداد اسلاید ها رو زیاد تر کن ممنون بااااااییی 🧡 🧡 🧡
ممنون
چشم