
وقتتنو نگیرم بریم برا داستان🙂
جونگکوک: پسرا هر کدوم ب ی بهونه رفتن بیرون منم حوصله خونه بودن رو نداشتم و از طرفی تمام حواسم ب مین هی بود تصمیم گرفتم برم بیرون بلند شدم ی شلوار مشکی پوشیدم با پیراهن آبی کفشام رو هم پوشیدم داشتم دکمه پیراهنم رو میبستم ک گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم چشام هفتا شد😳 (حالا چرا هفتا عزیزم 😂) مین هی بود خب اونکه ازم عصبانیه پس چرا بهم زنگ زده ۱۰۰۰ تا سوال داشتم افکارم رو دور ریختم و گوشی رو جواب دادم با شنیدن صداش شوکه شدم مکالمه کوک و مین هی👇🏻 +کوکی ب کمکت نیاز دارم (در نظر بگیرین ک داره گریه میکنه و ترسیده) ×مین هی بگو چیشده تو چرا صدات اینجوریه +فقط خودتو برسون خونه من اعععععع (صدایه جیغه خیر سرم😐😂 ب بزرگی خودتون ببخشید عزیزان😅)
تلفن قطع شد گیج و سردرگم بودم سریع سوئیچ ماشین رو برداشتم و با آخرین سرعت ب سمت خونه مین هی رفتم تو راه خیلی نگران بودم گریه عم گرفت دیگه جلو خودمو نگرفتم همزمان ک رانندگی میکردم اشک میریختم بالاخره رسیدم در حیاط باز بود رفتم تو در ورودی هم باز بود ی حسی داشتم خیلی نگران بودم مین هی: چند ساعت گذشت منم همینجوری پشن در وایساده بودم و منتظر بودم با صدای قدم هایه کوک خوشحال شدم رسید ب در اومد داخل شروع کرد ب صدا کردن اسمم منم یهو پریدم جلوش و آخی گریه کرده بود گفتم سوپرایز 😍
جونگکوک: ها اون ک حالش خوبه سوپرایز چی دیگه عع پسرا اینجا چیکار میکنن🤦🏻♀ ×سوپرایز چیی؟ +آه یعنی یادت نیس ک امروز تولدته😅 چی تولدم واییی اصن حواس ندارم مین هی اومد جلوتر و اشکام رو پاک کرد و گفت + اگه اذیتت کردم منو ببخش 😘 دستشو گرفتم و گفتم ×بیا بریم حرف بزنیم پسرا گفتن کجا با این عجله تولدته خرابش نکن ×هیس خودم میدونم دارم چیکار میکنم مین هی تو عم بجایه اینکه منو نگاه کنی همرام بیا +اوکی بریم باهم از پله ها رفتیم بالا و رفتیم تو اتاقه مین هی × میدونستی شوخیت چقدر بیمزه بود +لطفا دعوام نکن مجبور شدم خواستم خوشحالت کنم اصن تقصیر منه ک اینجا موندم خندیدم و گفتم × تو خیلی خوب بلدی منو منصرف کنی میدونستی😂 + فک کنم تو بیشتر بلدی چرا اون روز گفتی بانی میدونی چقدر با اون حرفت روم تاثیر گذاشتی😂
× چی فک کردی منم خوب بلدم چیکار کنم😌 + اره تو واقعا تو کارت حرفه ایه😂 ب*غ*ل*ش کردم و گفتم × حالا باید بگی دوسم داری یا نه؟ قراره با این کارم حواسشو پرت کنم و ی کار خاص بکنم انگشتری ک براش گرفته بودم رو از تو جیبم در آوردم شانس آوردم ک با خودم آوردمش حلقه رو کردم تو انگشتش اونم گفت +خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم از ب*غ*ل*ش اومدم بیرون و گفتم ×بله همسره عزیزم 😁 +ها همسر حالت خوبه😳 ×بله شما حالت خوب نیست ی نگاه ب دستت بکن😂 ب دستش نگاه کرد و با دیدن حلقه جا خورد +عا تو خیلی زرنگی 😍 قبول😁 × آفرین خوبه حالا بیا برگردیم😂 برگشتیم پایین و اون شب کلی بهمون خوش گذشت و ب خوبی و خوشی زندگی کردیم👌🏻 پایان🖤
هنوز لایک نکردی 🤔 لطفا قلب رو قرمز کن و بهم انرژی بده 😁🤩❤
بعلههه این شد سرنوشت این دو گل عاشق😂 بعدی تک پارتی از جیمین هس و بعدشم دوباره ی رمان رو شروع میکنم ی نظرسنجی هم میزارم ک انتخاب کنید بعدی از کی باشه😁 لطفا حمایت کنید ممنونممم😍🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود لطفا بعدی یا تک پارتی باشه یا اگه داستانه ازززز شوگا باشه
خیلی عالییی بود معزرت نتونستم تو همه ای پارتها کامنت بزارم ولی لایک کردم 😋😋🙁
مرسی عزیزم😘