وقتتنو نگیرم بریم برا داستان🙂
جونگکوک:
پسرا هر کدوم ب ی بهونه رفتن بیرون منم حوصله خونه بودن رو نداشتم و از طرفی تمام حواسم ب مین هی بود تصمیم گرفتم برم بیرون بلند شدم ی شلوار مشکی پوشیدم با پیراهن آبی کفشام رو هم پوشیدم داشتم دکمه پیراهنم رو میبستم ک گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم چشام هفتا شد😳
(حالا چرا هفتا عزیزم 😂)
مین هی بود خب اونکه ازم عصبانیه پس چرا بهم زنگ زده ۱۰۰۰ تا سوال داشتم افکارم رو دور ریختم و گوشی رو جواب دادم با شنیدن صداش شوکه شدم
مکالمه کوک و مین هی👇🏻
+کوکی ب کمکت نیاز دارم (در نظر بگیرین ک داره گریه میکنه و ترسیده)
×مین هی بگو چیشده تو چرا صدات اینجوریه
+فقط خودتو برسون خونه من اعععععع
(صدایه جیغه خیر سرم😐😂 ب بزرگی خودتون ببخشید عزیزان😅)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
خیلی خوب بود لطفا بعدی یا تک پارتی باشه یا اگه داستانه ازززز شوگا باشه
خیلی عالییی بود معزرت نتونستم تو همه ای پارتها کامنت بزارم ولی لایک کردم 😋😋🙁
مرسی عزیزم😘