
..... ❤️❤️❤️..... پارت اخر و یک پارت ویژه هم به زودی قرار میدم
وفتی که وارد اتاق شد از جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم نیمه درو باز کردم و به داخل اتاق نگاه کردم.... روی تخت دراز کشیده بود و و پتو رو روی سرش کشیده بود... لرزیدن شونه هاشو به وضوح حس میکردم ..... از در دور شدم و وارد اشپز خونه شدم دوتا تخم مرغ گذاشتم توی قابلمه ابپز بشه..... یک برگه برداشتم و پشت میز ناهار خوری نشستم .... * شاید یکی از بزرگ ترین حسرتام توی دنیا این بود که خیلی دیر فهمیدم کسی که دوستش دارم تویی .... تموم این یک سالی که کنارت بودم و میدیدمت ... بین احساسات خودم و اونی که یک روز توی وجود من زندگی میکرد سردرگم بودم .... متاسفم که خیلی دیر فهمیدم اونی که واقعا دوستش دارم تویی متاسفم که خیلی دیر توی زندگیم راهت دادم.... خودت خیلی خوب میدونی که دوستت دارم ... اما تو هیچ وقت کنار من خوشحال نمیشی .... هدفهای تو و سرنوشت تو خیلی بزرگ تر از کنار من موندن و مراقبت کردن از منه.... تو باید هنوز خیلی پیشرفت کنی و با پیشرفتت مراقب خیلیایه دیگه باشی .... به غیر از من خیلیایه دیگه بهت احتیاج دارن... سرنوشت تو کنار من موندن نیست ..... شاید یک روز که همه چی خوب شد بتونم ببینمت .... برای نجات جون جونگهیون و سوبین و برایت دیگه نمیتونم برگشتن به گذشته رو امتحان کنم و فقط اینجوری زندگی میکنم ... دوستت دارم و عاشقتم.... ****
نامه رو روی میز گذاشتم و براش سینی صبحونه رو اماده کردم..... اروم وارد اتاقمون شدم ... خوابش برده بود .... سینی رو روی عسلی گذاشتم گوشیشو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم درو اروم بستم و قفل کردم..... به ساعت نگاه کردم اونا ساعت 2 صبح پرواز داشتن و الان ساعت 6 بود ینی ساعت 9 به روسیه میرسیدن ..... ساکمو برداشتم و وسایل ضروریمو داخل کیفم ریختم .... مینلو داخل سبدش گذاشتم .... حالا که جدی جدی شده بود رفتنم یک بغض خیلی شدیدی گلومو داشت فشار میداد... سرنوشت من از اولم دور شدن از ادما بعد از بدست اوردنشون بود و حالا داشتم از کسی که عاشقش بودم واسه ی همیشه جدا میشدم .... اما این.. فقط برای خودش بود..... سرمو پایین انداختم و از خونه بیرون اومدم .... منو ببخش جونگکوک ..... منو ببخش که درست چهار ماه بعد از اینکه قول دادم برای همیشه کنارت میمونم ترکت کردم .....
ساعت نه صبح بود و بسته ای که براشون اماده کرده بودم و توی کمد امانات فرودگاه گذاشتم... دوباره با لباس مردونه و ماسک و کلاه اومده بودم تا شناسایی نشم ..... به محض اینکه اعلام شد هواپیماشون فرود اومده گوشیمو برداشتم و شماره نامجونو گرفتم ... گوشیو دم گوشم گذاشتم بعد چند تا بوق وصل شد و صداش پشت تلفن پیچید... تماسو قطع کردم و براش نوشتم : توی کمد امانات فرودگاه روسیه براتون یک سری اطلاعات راجب مرگ جونگکوک و سوآه گذاشتم شماره کمد رو به محض رسیدنتون به اون بخش و رمز رو به محض اینکه جلوی اون کمد رسیدین براتون ارسال میکنم ..... چند ثانیه بعد رسیدن اون پیام نامجون بهم زنگ زد تماسو وصل کردم و تلفونو رو گوشیم گذاشتم : الو!؟ الو؟ تو کیی؟ چی راجب مرگ اونا میدونی؟ بیا رو در رو باهم حرف بزنم..... وقتی مطمئن شدم خودشه که اون پیامو خونده با عجله به سمت کمدهای امانات رفتم.... اونقدر شلوغ بود که کسی نتونه پیدام کنه.... یکم دور تر روی صندلی نشستم..... بعد نیم ساعت نامجونو دیدم که به همراه سه تا بادیگارد به سمت کمدا اومد و گوشیشو گرفت دستش براش اس ام اس زدم : شماره 459..... *به اطراف نگاه کرد و به سمت کمد مربوطه رفت و جلوش وایستاد و دوباره به اطراف نگاه کرد گوشیو برداشتم و براش اس ام اس زدم : رمز کمد رو بهت میدم داخلش یک جعبست که اونم رمز داره و اگه بخوایی بدون رمز بازش کنی یا اطلاعات داخلش نابود میشه (مثلا سوزوندن) یا دو ساعت زمان میبره (مثلا هک کردن رمز). بعد اون دوساعت حتی اگه اطلاعات داخل جعبه رو هم ببینی هیچی نصیبت نمیشه ( سوآه میفهمه جونش در خطره و جونگکوک و تاموقع از خونه میبره بیرون دیگه یا زنگ میزنه به پلیس) .... با تموم بادیگاردات و امنیت کامل به ادرسی که روی جعبه نوشتم برین بعد میتونی جعبه رو باز کنی.... اطلاعاتو نمیتونم داخل تلفن بهت بگم چون احتمال شنود تلفن خیلی زیاده ... وقتی به ادرسی که نوشته شده (پیش نویس : برای اینکه اگه جای جونگکوکو اون ادما فهمیدن نتونن زودتر خودشونو به جونگکوک برسونن) رسیدین فقط خودت تنهایی جعبه رو باز کن ..... رمز کمد 89545.... تک تک این کارا برای رسیدن به چیزی که میخوایی کاملا ضروریه..... پیامو ارسال کردم ..... نامجون کمدو باز کرد و جعبه رو از توش در اورد ..... و همراه بادیگارداش رفتن ..... گوشیی که دستم بود رو خاموش کردم روی صندلی رهاش کردمو از جام بلند شدم و بعد یک ربع چرخیدن از توی فرودگاه خارج شدم.... سوار تاکسی شدم و ادرس کوچه ای که خونمون توش بود رو دادم .... بعد یک ساعت به کوچه رسیدیم... ماشین اختصاصی کمپانی ام وایستاده بود.....
*نامجون * نیم ساعتی میشد که رسیده بودیم اما هرچی با اون شماره تماس مرفتم خاموش بود... یعنی سر کارمون گذاشته بود؟ با به صدا در اومدن گوشیم صفحشو روشن کردم ..... رمز جعبه رو گفته بود... رمزو زدم و جعبه رو باز کردم ..... دوتا پاکت نامه بود رو یکیش نوشته بود : 1..... و رو یکیش 2.... پاکتو باز کردمو نامه رو از داخلش کشیدم بیرون با خوندن اولین جمله بدنم یخ کرد.... :_ سلام نامجون .... سوآهم ..... دستام به لرزه افتاد : میدونم شاید تعجب کنی اما خب خیلی چیزا پیش اومده توی این چند ماه و خوب به هر حال منو جونگکوک زنده موندیم و برای اینکه جون هیشکی دوباره به خطر نیوفته وانمود کردیم که مردیم .... متاسفم ..... بعد اینهمه مدت بنظرم لازم نیست جونگکوک هم مثل من مخفی بشه... حالا که اومدین مسکو لطفا با خودتون ببریدش کره و دوباره بی تی اسو راه بندازین ..... اون تنهایی نمیتونه دووم بیاره... دوستتون دارم.... ادرس خونه رو زیر نامه نوشتم و به نگهبان ساختمون سپردم فقط درو برای تو باز کنه ..... داخل پاکت دوم چند تا عکس و یک مموریه.... برای اثبات اینکه من واقعا سوآهم و منو جونگکوک تموم مدت توی روسیه بودیم...... لطفا بعد دیدنشون همه اطلاعاتشو پاک کنین و به همه بگین فقط جونگکوک زنده مونده و بخاطر فراموشی کوتاه مدت نتونسته برگرده ❤️ لطفا به سوبین بگو عاشقشم و اگه یک روز سوهیونو دیدین بگین خیلی دوست داشتم برای یک بارم که شده از نزدیک ببینمش... اما خب همه چی اونجوری نبود که میخواستم... با تموم شدن نامه سرمو بلند کردم صورتم خیس اشک بود پاکت دومو باز کردم و به تموم اطلاعت داخلش نگاه کردم... پر از عکس و فیلم ازدوتاییشون بود..... نمیدونستم باید بخندم یا گریه کنم.... از ماشین بیرون اومدیم و به سمت ادرسی که داده بود رفتیم..... یک نگهبان پیر در حال چرت زدن روی صندلیه جلوی در ساختمون بود... رفتم جلو و گفتم : ببخشید.... #_چشماشو بازکرد و سرشو بلند کرد : اه بالاخره اومدی... بخاطرت حتی نتونستم دسشویی برم..... دنبالم بیا..... با غر غر زیر لبی از جاش بلند شدو راه افتاد
بعد از چند دقیقه جلوی واحدی ایستاد و رمز درو زد نگاهی بهم انداخت و رفت... به بادیگاردام نگاه کردمو گفتم : لطفا جلوی در منتظر بمونین.... وارد خونه شدم و نگاهی به اطراف انداختم... یک خونه کوچیک هشتاد متری که عکساشونو باهم به دیوار خونه زده بودن..... به سمت اتاق رفتم کلید به پشت در بود... کلیدو توی در چرخوندم و درو باز کردم ..... جونگکوک روی تخت دونفره وسط اتاق خواب خواب بود..... اشکام ناخوداگاه راهشونو باز کردن... هنوز که هنوزه باورم نشده بود حتی دیگه به چشمامم اعتماد نداشتم اونا خیلی مطمعن گفتن که جونگکوک و سوآه مردن اما اونا الان اینجا بود..... دستمو به پشت چشمام کشیدم و با پاهای لرزون جلو رفتم... روی تخت نشستم و اروم دستمو به موهاش کشیدم .... لبخند ریزی زدم و موهاشو از جلوی پیشونیش کنار دادم... پلکاش تکون خفیفی خورد و تو عالم خواب و بیداری دستمو گرفت تک خنده ای کردمو گفتم : هی پاشو جونگکوک....
بعد از نیم ساعت اتوبوس از مسکو خارج شد....... از پنجره به بیرون زل زده بودم و با برگه های ازمایش توی دستم به سمت سرنوشت نامعلوم رو به (رومون) میرفتم.... (خب بچها به دلیل حمایت کمتون اینجا رمان وقتی با بی تی اس سالو تکرار کردمو تموم میکنم.... از اونایی که تموم این مدت کنارم بودن واقعا تشکر میکنم.... فصل دومشو طی روزای اینده ایشالا به امید خدا شروع میکنم و جوری مینویسم که کسایی که تازه رمانمو شروع میکنن بدون مشکل و خوندن فصل قبل فصل جدیدوشروع کنن و امیدوارم حمایت از رمان جدیدی که یکجورایی فصل بعدی این رمان هم حساب میشه زیاد بشه... داستانی متفاوت و یکجورایی در راستا و ادامه ی رمان قبلی ❤️) توجه اسم رمان کاملا متفاوته و برای پیدا کردنش حتما دنبالم کنید.. تست بعدی هرچی که باشه با هر عنوانی فصل دوم رمانمه... ❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی 🥺💜
عالی 💜
داستانت خیلی خیلی خوبه راستی حالت خوبه خیلی وقته چیزی نذاشتی نگرانت شدم انیدوارم زودتر داستان قشنگت رو ادامه بدی
ادامه دادم بالاخره😍❤️
اره دو تا پارتی که گذاشتی رو دیدم و خوندم عالی بود خیلی محشر مینویسی
به معنای واااااااقعی فسیل شدم:)💔
گذاشتم چند پارت
چیلا نمیزاری😞
گذاشتم بالاخره😜
بعداز دو سه ماه به امید اینکه ده پونزده پارت رو گذاشته اومدم دیدم هیچی نذاشتی زد حال خوردم😐💔🔪
ایشالا از شنبه
الان چهار پارت گذاشتم😍
پگاه خواهرم بزار فصل بعدو مردیممممم
گذاشتمم
عالی بود👍
داستانت خیلی خوبه من از اون روزی که این داستان رو گذاشتی دارم دنبالت میکنم. فکر کنم از پارسال
عالی بود کارت واقعا خیلی خوبه😭😭😭😭😭😭😭😭😭