
سلام My Life With You Part 3
شروع :الیا:خببببببب راستششش ما خببببببب از ادریننننننننن گرفتیم (◕ᴥ◕) گفتم :چیییییییییییییییی اون چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا از اون گفت : چون اون و مارتین باهم دوستن گفتم :خب باشه ولی در مورد لیدی باگ بودنم بهش یه کلمه هم نمیگی هاگفت:تو که میدونی من دهنم باز نمیشه پیشه کسی گفتم :اره جون خودت دوتامون :😂 خب میریم به فردا که قراره برن به باغ وحش چون نینو کارگردانه و میدونه که مرینت ع ا ش ق ادرین هست و از نقشه های که با دخترا کشیدن خبر داره مرینت رو میکنه نقش اصلی که قراره به یه پسر که ع ا ش ق ش شده بگه من ع ا ش ق ت م اما چون خیلی خجالتی هست نمیتونه و اون پسره هم مارتین هست
چون مرینت با پسرای دیگه نمیتونه همه قبول کردند که این فیلم کوتاه رو که هم غمگین هم خنده دار هم ع ا ش ق ا ن ه بود رو بسازند خب یک دو سه حرکت ادرین اومد جلوی دوربین و گفت برداشت اول شروع میکنیم 🎬 من که انگار داشتم زندگیه روزانه ی خودم رو بازی میکردم همون طوری رفتار کردم
و همون نقشه عملیات باغ سری رو کشیدم و به همه بچه نشون دادم بعد همه قبول کردند که کمکم کنن بعد مثلاً نتونستم بگم مثل همون روز با بچه ها رفتیم پیش اندره که از قبل هماهنگ کرده بودیم و بستنی گرفتیم و خوردیم و بعد از چند ساعت فیلم برداری تموم شد و همه به هم گفتیم خسته نباشید بعد نینو گفت عالی بود و میخواد ادامه بده و همه قبول کردند که هر هفته یک سکانس بگیرند بعد من و الیا و مارتین رفتیم خونه ی ما و استراحت کردیم و مارتین گفت که میخواد تو پاریس بمونه و بیاد به مدرسه ما گفتم :خیلی خوبه. اما تو که نمیتونی تو اتاق من بمونی گفت اره نمیتونم ولی میتونم برم اتاق بغلی تو گفتم اره راست میگی ها 🤦😂
بعد رفت تو اتاق بغلی که قبلاً مال خودش بوده البته الان هم مال خودشه الیا رفت خونه خودشون و من رفتم خوابیدم که یه دفعه کوامی ها اومدن و گفتن که امروز تولد دوسو هست و این بهترین راه برای پیدا کردن هاکماث و مایورا هستگفتم باشه فقط اگه کسی شرور شد چی گفتند :یکی از معجزه گر ها رو بردار و کوامی اون میاد پیشت و بعد میتونه به ما خبر بده گفتم باشه.از زبان تیکی : پلک هم از راه رسید و همه باهم رفتیم تا مراسم رو اجرا کنیم وِرد رو خوندیم بعد ما با دوسو ارتباط برقرار کردیم و گفتیم شما کجا هستید صاحب شما کی هست پلک گفت اون نمیتونه اسم صاحبش رو بگه. چون قانون اینه گفتم پس بگو کجا هستید اون ادرس رو گفت و گفتم یعنی گابریل هاکماث هستگفت اره لطفاً من و نورو رو زود نجات بدید من گفتم باشه و سریع رفتم پیش مرینت از زبان مرینت:تیکی اومد و گفت که ما فهمیدیم هاکماث کیه باید تا دیر نشده برید و معجزه گر هارو پس بگیرید پرسیدم کیه گفت:مرینت اون روز درست حدس زدی و گابریل اگراس هاکماث هست سریع تبدیل شدم و به کت نوار گفتم بیاد به اون ادرسی که براش میفرستم دقیقا جلوی خونه گابریل
🐞🐞🐞پایان 🐞🐞🐞
✨بای✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
داستانت عالی بود آجی پارت بعدی رو زود بفرست.
خیلی عالیه، ادامه بده
عرررررر چقد هیجانی عالی بود😍😍پارت بعد رو زود بذارررررر
مرسی
داستان های شما هم بسیار جالب و زیباست