
چطورین آرمی های خوشبخت ایرانی 🤗اومدن با پارت 3 امیدوارم بپسندید
در چادر رو باز کردی دیدی که پسرا هم توی اون چادرن 😑😐دوییدی پیش مدیر و بهش گفتی : اقای مدیر من نمیتونم تو یه چادر با 7 پسر باشم مدیر : ببین ت خودت راضیم کردی بیان باید بهش فکر میکردی خوب ت : باشه باهاشون کنار میام با ثنا رفتی توی چادر سلام کردی و نشستی هر کسی تخت خودشو انتخاب کرده بود و روش نشسته بودن تو هم لباس هاتو توی کشو گذاشتی و نشستی روی تخت جین: ت ت : چیهههه 😡😡
جین : میخواستم بگم که مرسی مدیر رو راضی کردی ت : اها خواهش میکنم برای ناهار صداتون کردن و رفتید خوردید و بعد نشستید توی قایق خیلی داشت خوش میگذشت که کوک اومد و ثنا رو هول داد اونور پیش ت نشست تو بلند شدی وایستادی کوک هم وایستاد پیشت تو گفت بشین میوفتی تو آب و تو در جوابش گفتی ت : من نمیفتن ولی یکی رو میندازم 😊
و کوک رو هول دادی و کوک دست تو رو گرفت و تو هم باهاش افتادی تو آب (چه رمانتیک 😍😂) همه ی بچه ها و قایق های دیگه نگران شده بودن وایستاده بودن و نگاهتون میکردن شما هم داشتین دعوا میکردین ت : خجالت سرت نمیشه یه دخترو با خودت میندازی تو اب 🤬 کوک : تو خودت خجالت نمیکشی منو هول میدی تو آب ت: نه برای چی خجالت بکشم تازه کمتم بود 😒
کوک : ماشالله پرو خانم ت: به تو رفتم و بعد هی بهم آب میپاشیدین از روز خشم 😡 تا خسته شدید و اومدین توی قایق و رفتین سمت ساحل و مدیر دیدتون که خیس دارید میاید دویید پیشتون و حالتون پرسید (با همدیگه گفتید) خوبیم 😤مدیر : یا خدا اتیش میباره ازشون باشه خداروشکر رفتید و نوبت به نوبت لباس هاتونو عوض کردید و شام خوردید و رفتید خوابیدین (صبح شد ) از خواب پا شدین صبحونه خوردین و رفتید کوه نوردی و تا اومدین ظهر بود ناهار خوردین و همه توی ساحل بودن خودشونو سرگرم کرده بودن داشتی عکس میگرفتی که جونگ کوک داشت رد میشد زد به گوشیت و افتاد رو زمین😮
ایندفعه خیلی عصبانی شدی 😠 سیلی زدی تو گوشش یکی از راست یکی از چپ همه نگاهتون میکردن افتادی دنبالش و پات پیچ خورد افتادی روی کوک و خوردین زمین 😆 و همینطور میزدیش ت : یاااا بوفالو (به جونگ کوک اینجوری نگو🙃☺ ) مگه مرض داری میزنی توی گوشیم تا بیوفته ها انگار دلت بد تر از چک میخواد همین طوری دعوا میکردین و میزدیم میکشتین تا اومدن جودا تون کردن که متوجه شدی یه پسری خیلی کینه ای نگاهت میکنه تو هم بهش چشم غره رفتی شب شد یه پسری دویید اومد سمتت نفسش گرفته بود و نمیتونست حرف بزنه بهش آب دادی و پرسیدی چی شده گفت : کمک کننننن
💜پایان پارت 3💜 😍دوستون دارم😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)