9 اسلاید صحیح/غلط توسط: 네긴💫💠 انتشار: 3 سال پیش 1,578 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان من اومدم😁 خوب امروز میخوایم باهم دیگه برم برای پارت 18 ام
راستی یه سوال ازتون دارم؟ میخوام بدونم شما ها از اینکه پی دی نیم شی هیونگ فهمید پای جیمین اسیب دیده خوشتون اومده یا نه؟اگه خوشتون اومده که بهم تو کامنت ها بگین و اگه بدتون اومده میخوام بدونم دوست داشتین چه کسی جاش میفهمید؟ البته این کسی که میفهمید از اعضا نمیشد....
اخه میدونین چیه یکی از دوستای من وقتی من داستان هام رو مینویسم بررسی میکنه در واقع میشه گفت داستانای من دوبار بررسی میشه😂 یه بار تستچی و یه بارم دوست گرامی من😁 و برای پارت قبلی که پارت 17 ام بود کار داشت و فرصت نکرد بررسی کنه و من مجبور شدم بدون نظر اون داستانم رو براتون بزارم .
الان اون دوستم میگه که من اشتباه کردم پی دی نیم شی هیونگ رو وارد داستان کردم.حالا به پی دی نیم شی هیونگ لاورا بر نخوره😅 منظورش از وارد داستان کردن این نیست که چرا اوردمش منظورش اینه که الان و توی این موقعیت نباید میودمش. واسه همین نظر شما رو میخوام ممنون میشم بهم بگین🙏❤
و یه نکته من وقتی یه داستان منتشر میکنم داستانام هم خیلی ویو یا باید بگم بازدید کم میخوره هم لایک کم میخوره تازه کامنت های یه تست هم خیلی پایینه. من همین الانشم از وضعیتم کاملا راضیم چون من یه نویسنده بی تجربم و اولین باره دارم توی این زمینه فعالیت میکنم و از اینکه میبینم دها نفرن دنبالم میکنن و تستام رو لایک میکنن خیلی خوشحال میشم.و میدونین چیه من دلیل این رو نمیدونم اخه میدونین چیه چون دنبال کننده هام بالای 100 نفرن و بازدید هام و لایکام پایین 20 تاست دلیلشم نمیدونم.فقط میخوام بدونم از داستانم بدتون میاد که تا اخر تست نمیرید و لایک نمیکنید یا بخواطر اینه که من خیلی ابجی ندارم که ساپرتم کنن چون خیلی از کاربر های دیگه هستن که تازه عضو تستچی میشن و یه عالمه لایک و کامنت میگیرن . بهشون حسودی نمیکنم این لایک و کامنتاشون بالاست. این لایک ها و کامنت ها تمام به خاطر تست های خوبشون هست و بخاطر زحمتاشون هست. من فقط میخوام بدونم داستانم خوبه یا بد حتما توی کامنت ها بهم بگین چون چند وقتیه دلسرد شدم از داستان نوشتن....
ممنون از حمایت های خوبیتون❤
میدونم این دفعه خیلی حرف زدم سرتونم به درد اوردم چون این چند وقت این حرف ها رو میخواستم بهتون بگم ولی از اینکه بگم یا نه مطمئن نبودم. خوب دیگه صحبت نمیکنم بریم سراق داستانمون چون پارت قبلیون خیلی حساس شد
داستان از زبون جیمین :وقتی سوار ماشین شدم با چهره مهربون و اعصبانی پی دی نیم شی هیونگ رو به رو شدم. خیلی باحال شده بود با این چهره یه خنده ریزی بهش کردم و اون منو محکم توی بقلش کشید.(خوب من باز هم پارازیت انداختم اولش ولتون نمیکنم الانم که داستان تازه شروع شده و تازه میخواید حس بگیرید احساساتتون رو قاطی میکنم ببخشید ولی میخوام برای هیونگمون یه علامت انتخاب کنم که علامتش ℗ اینه که به اسمشم خیلی میاد پس جیمین* و پی دی نیم شی هیونگ ℗) پی دی نیم شی هیونگ ℗ جیمینا چرا هیچی بهمون نگفتی چرا بهمون دروغ گفتیو خودت تنهایی این کار کردی؟ جیمین* هیونگ منو ببخشید نمیخواستم اینطور بشه ولی برای اینکه کمپانی بهم گیر نده و برای اینکه از کمپانی اخراج نشم این کارو کردم. پی دی نیم شی هیونگ ℗ جیمین تو الان یه ایدلی و کلی طرفدار داری و هر لحظه امکان داره به خاطر تمرینات اسیب ببینی تازه کمپانی به خاطر یه همچین چیز کوچیکی ایدل به این معروفی رو اخراج نمیکنه ولی حالا اشکال نداره همین الانم که گفتی بهتر از اینه که هیچ بهم نگی. جیمین* ممنونم هیونگ. میشه الان بریم مطب دکتر چون ممکنه نوبتم بگذره. پی دی نیم شی هیونگ ℗ باش بریم فقط ادرسو توی جی پی اس وارد کن تا بریم. جیمین* باش. بعد اینکه ادرسو زدم به طرف مطب راه افتادیم. وقتی رسیدیم هم من هم هیونگم ماسک زدیم ولی با این تفاوت که من یه کلاه و یه عینکم پوشیدم. وارد شدیم هنوز قبل من یه نفر مونده بود پس یه گوشه از سالن منتظر موندیم برای همین از هیونگ برای اشتی با هانا ازش کمک خواستم البته توی راه تمام ماجرا رو براش گفتم اخه من خیلی با هیونگ راحت بودم . تازه هیونگ هم فهمید من از هانا خوشم میاد . برای همین بهم گفت که تمام حقیقت رو بهش بگم و ازش معذرت خواهی کنم اون همیشه میگفت هیچ چیزی مثل حقیقت باعث نمیشه دو نفر باهم اشتی کنن و اون همیشه از این ترفند برای اشتی ماها استفاده میکرد برای همین بهم گفت اینجا هم اینکار رو کنم فقط با یه فرق که براش یه کادو هم بگیرم تا کاملا از دلش در بیارم. تازه بهم گفت که بهش پیشنهاد دوستی رو هم بدم ولی من اینو رد کردم چون منو هانا قرار داد بستیم که به چشم زن و مرد به همدیگه نگاه نکنیم و من نمیتونم این پیشنهاد رو توی این چن وقت بدم. یکم که با هم حرف زدیم منشی ما رو صدا کرد به اتاق دکتر چا رفتیم. دکتر چا$ به به سلام اقای پارک خوش اومدین .میبینمو که بیمارمون سرحاله.(منظورش اینه که پاش بهتره نه حال و احوال روحیش ) جیمین* سلام دکتر چا خیلی ممنون. دکتر چا$ خوب تمام توصیه هایی که بهت گفته بودم رو رعایت کردی؟ میخوام ببینم چقد رعایت کردی؟ و میخوام بدونم چقد پا خوب شد؟ جیمین* دکتر تمام توصیه ها رو مو به مو انجام دادم و امیدوارم که پام بهتر شده باشه. دکتر چا$ خیلی خوب اینطور که نمیفهمیم پات بهتر شده یا نه... برای اینکه مشخص بشه باید بری پشت این دستگاه. بعد هم دکتر جیمین رو به سمت دستگاه میبره و پی دی نیم شی هیونگ هم کنارشون میره. بعد هم پای جیمین رو معاینه میکنه و با هم میاد این سمت اتاق و دکتر پشت میزش میشینه
دکتر چا$ اقای پارک باید بهتون بگم پاتون خیلی بهتر شده و مراقبت هاتون اثر کرده و شما میتونین دیگه از ویلچر استفاده نکنین و با این اعصا ها راه برین . تازه اگه همین طوری پیش بره امکان داره قبل یک ماه پاتون بهتر بشه پس لطفا همین مراقبت هایی که تا الان کردید رو تا یه هفته ادامه بدید بعد بیاید مطبم تا دوباره وضعیتت رو چک کنم . جیمین* خیلی ممنونم دکتر چا .بعد اینکه از دکتر چا خدافظی کردیم از مطب خارج شدیم. پی دی نیم شی هیونگ جلوی یه گل فروشی نگه داشت و رفت یه دست گل گرفت برای معذرت خواهی از هانا و تصمیم گرفتیم بریم یه گردنبند خوشگل براش بخریم.
ادامه داستان از زبون هانا: (بریم اون ور داستان ببینیم هانا چیکار کرد) بعد از اینکه رفتم کافه پشت یه میز نشستم هنوز بونا و رایونگ نیومده بودن احتمال زیاد قرار بود باهم بیاد گارسون اومد سر میز تا ازم سفارش بگیره ولی بهش گفتم منتظر کسی هستم و بعد هم از سر میزم رفت و من تنهایی موندم برای همین گوشیم رو از کیفم در اوردم و رفتم توی یوتیوب کامنت های ویدیو خودم رو میخوندم و جوابشون رو میدادم این کار رو تقریبا تا موقعی بونا و رایونگ بیان انجام دادم که میشه گفت حدود 20 دقیقه طول کشید بیان . وقتی اومدن همدیگه رو بقل کردیم خیلی دلم براشون تنگ شده بود اخه نزدیک دو هفته بود ندیده بودمشون .وقتی نشستیم گارسون دوباره اومد کنار میزمون تا ازمون سفارش بگیره من یه بستنی شکلاتی که روش پر از شکلات مایع باشه سفارش دادم . رایونگ هم یه کیک خیس با طعم قهوه سفارش داد. بونا هم یه میلک شیک با طعم توت فرنگی سفارش داد . بعد از اینکه گارسون رفت شروع کردیم به حرف زدن. من تصمیم گرفتم بهشون بگم که با جیمین همخونه شدم. هانا- دخترا من باید یه چیزی بهتون. رایونگ+ چی شده زود بگو. هانا- خوب نمیدونم از کجا شروع کنم..... خوب شما اونروزی رو که رفته بودیم خونه اعضای بی تی اس رو یادتونه؟ بونا= اره چطور مگه ؟ اتفاقی افتاده که به اونا مربوط باشه؟ اخه تو خیلی اشفته ای... هانا- خوب اره یه جورایی به اون مربوط میشه و دلیل اشفتگیم هم یه چیزی توی این مایع هاست. خوب باید بگم اونروزی که مارفتیم اونجا من و جیمین و جونگ کوک نشستیم باهم گیم زدیم و باهم دیگه شرط بستیم هر کی برد میتونه هر کاری که دلش میخواد رو همراه با اونا بکنه. ما مسابقه گذاشتیم و جونگ کوک برد و جیمین دوم شد منم سوم شدم پس قرار شد جونگ کوک هر کاری که دلش میخواد رو بکنه رو به ما بگه و اونم گفت جیمین من و خودش رو ببره شهره بازی و منم اونا رو بعد از کلی بازی کردن مهمون کنم. من اینا رو بهتون گفته بودم ولی شما از ادامه ماجرا بی خبرید. بعد از اینکه اونروز رفتیم شهر بازی قرار شد بریم یه رستوران که من اونا رو غذا مهمون کنم که وقتی داشتیم به سمت رستوران میرفتیم یه کاری برای جونگ کوک پیش و ما مجبور شدیم به خاطر دستور جونگ کوک بریم شام بخوریم وقتی رفتیم رستوران که جیمین بهم یه حرفی زد. رایونگ+ دخترا تو چقد بدی من هر کاری توی روز میکنم براتون توضیح میدم بعد تو انقد اتفاق برات افتاده تازه الان رو میکنی چی شده؟ حالا بگو ببینم بهت چی گفت؟ نکنه درخواستی چیزی داد؟ (بعد همگی با هم میخندن)
هانا- ببخشید باور کن وقت نداشتم براتون توضیح بدم ولی از این به بعد قول میدم بیشتر همو ببینیم. حالا بزار ادامش رو براتون بگم خوب جیمین بهم گفت پاش اسیب دیده و نمیتونه هیچ کاری بکنه وباید تا یه هفته عمل بشه اینم بخاطر این بوده که وقتی خونشون بودیم وقتی از پله ها میرفته بالا پاش به پله ها گیر میکنه و یکی از تاندوناش پاره میشه تازه باید بعد از عمل یه ماه به صورت کامل استراحت کنه تا پاش بهتر بشه و نمیتونه به کسی بگه چون از این نگران بود که نکنه کمپانی به خاطر این کار از گروه بیرونش کنه . منم دلم براش سوخت و خواستم بهش کمک کنم بهش گفتم که میتونه توی خونه من باشه . رایونگ+ هانا تو چیکار کردی؟ تو با یه پسر که نمیشناسیش و اون پسرایدلم هست همخونه شدی ؟ خدا کنه دلیل خوبی واسه این کارت داشته باشی چون من تو رو میشناسم تو کسی نیستی که از کسی به این راحتی ها خوشت بیاد و باهاش دوست بشی. نکنه ازش خوشت اومده؟ هانا- اونی یه لحظه صبر میکنی توضیح بدم. من قبل از اینکه همخونه بشیم باهاش میشه گفت یه قرار داد بستم( اینجا همه قوانین که توی پارت قبل براتون گفتم رو براشون میگه) اینا شرط ها و قوانین ما برای همخونه شدن بود. بونا= خوب رایونگ خانم خیالت راحت شد اینا باهیچ قصدی همخونه نشدن پس خیالت راحت باشه . رایونگ یه لبخند پت و پهن تحویل جمع میده که باعث میشه اون دوتا هم بهش بخندن. هانا- خوب این هم سر گذشت من توی این دو هفته بو حالا بگین بببینم شما ها چیکار کردین؟ البته یه چیزی هم هست که ازتون کمک میخوام که اون میمونه برای اخر. بونا= خوب من تازگیا با یه شرکتی قرار داد بستم که برای شیش ماه اونجا کارای طراح لباس رو انجام بدم و قرار برای تبلیغات مدل بشم .(بعد اینجا انگشتش رو به شکل ✌ میکنه و میزاره گوشه چشمش و یه چشک به هانا و رایونگ میزنه. فهمیدید چه جوری میگم دیگه ؟) بقیه مدت هم داشتم کنار اشپزمون غذا پختن یاد میگرفتم.
هانا- وای چه خوب کاش منم وقت ازاد داشتم یه همچین قرار دادی میبستم. راستی بلا چه غذا هایی یاد گرفتی بپزی؟(یه چشمکم میزنه) بونا= خوب باید فک کنم...... خوب... اهان پاستا سوشی و پلو و رامیون با ماهی البته ماهی رو با چند روش پخت یاد گرفتم. هانا- خوبه دیگه وقت شوهر دادنت شده اگه دوتا غذا دیگه یاد بگیری دیگه باید بدیمت شوهر. دوست پسرم که نداری بگم اون بیاد بگیردت. (همه میخندن ) بونا= اولویت رایونگ اونی بالا تره اون یه سال از ما بزرگ تره پس باید اول باید دنبال یه نفر باشیم براش. رایونگ+کی گفته من میخوام ازدواج کنم اصلا الان که اینجوره ازدواج نمیکنم تا شما هم ازدواج نکنید.یاع یاع یاع . هانا- ممنونم اونی من که از خدامه دیر ازدواج کنم . رایونگ+خوب من حالا یه چی گفتم باور نکنید یهو دیدی فردا براتون کارت فرستدم برای عروسیم .بونا= یا اونی اینجوری نکنی ها وگرنه همون موقع دوستیمون رو بهم میزنم برامم مهم نیست که چقد دوست دارم. هانا- دخترا تو رو خدا اینجور نگین بغضم میگیره هم از این میترسم که از دستتون بدم هم از اینکه ازدواج کنیم اخه من فک نمیکردم ایقد زود بزرگ بشیم که وقت ازدواج کردنمون برسه من هنوز فک میکنم یه دختر بچم و نمیخوام باور کنم بزرگ شدم. (هانا و بونا بغض میکنن) رایونگ+یااااا دیگه ادامه نده وگرنه منم گریم میگیره خوب حالا اینا رو ول کنید. هانا- باشه دیگه از این حرفا نمیزنم ولی یادتون باشه وقتی ازدواج کردین همو فراموش نکنیم و بازم مثل الان همو ببینیم. بونا=باشه من که قول میدم . رایونگ+ منم. بونا= راستی رایونگ اونی نگفی تو چیکار کردی. رایونگ+ چه عجب یکی یاد ما افتاد. خوب من همش توی این مدت داشتم ویدیو درست میکردم و توی کانال یوتیوبم میزاشتم. کار خواص دیگه ای نداشتم. راستی هانا میشه بگی که چی میخواستی اخر سر بگی اخه من از اون موقع دارم از فوضولی میمیرم. هانا- خوب باشه فوضول خانم الان میگم بهتون خوب منو جیمین امروز سر یه قضیه خیلی مضخرف بحث کردیم. رایونگ+ خُــــــــــــــــــب( با کنجکاوی میگه)
هانا- الان میخوام بدونم به نظرتون باهاش قهر باشم یا اشتی کنم البته خودم خیلی ازش دلخورم و ناراحتم و نمیخوام حالا حالا ها ببخشمش . الان نمیتونم براتون قضیه دعوامون رو براتون بگم ولی اگه موقعیتش پیش اومد شاید گفتم . الان میگم شاید گفتم دوباره نگین چرا نگفتی. بونا= اگه نظر منو میخوای بهت میگه باهاش اشتی کن چون اون الان به تو پناه اورده و نمیتونه به کسی جز تو تکیه کنه تازه اون توی خونه تو مهمون درست نیست اینطور باهاش رفتار کنی...اینا فقط نظر منن حالا هرجور خودت صلاح میدونی من میگم این کار درسته . الان تو هر چقدرهم اعصبانی باشی درست نیست این رفتار رو بکنی. رایونگ+ بونا درست میگه جیمین الان چه از لحاظ روحی و چه جسمی توی وضعیت خوبی نیست اول اینکه اون نمیتونه مثل قبل باشه چون باید یه ماه استراحت کنه و این خیلی اعزاب اوره دوم اینکه اون به خاطر این شرایط عصبی میشه و نمیتونه خودش رو تخلیه کنه و ممکنه روی تو اعصبانتش رو خالی کنه پس بهتر ببخشیش درسته ما نمیدونیم سر چی بحث کردین ولی اینو خوب میدونم که تو باید الان اونو ببخشی چون این الان بهترین رفتاره برای تو پس به حرف ما گوش کن و با عقلت تصمیم بگیر و سعی کن خودت رو کنترل کنی . اینا تمام حرفایی هستن که من به عنوان یه خواهر بزرگ تر بهت میزنم نه یه دوست سعی کن بهشون عمل کنی. هانا- وای اونی ها ممنونم ازتون راهنمایی هاتون خیلی خوب بودن من تا الان فقط به فکر خودم بودم و جیمین رو درک نمکردم و فقط از دید خودم بهش نگاه میکرد و خودم رو جاش نمیزاشتم. ( دخترا یکم توی کافه میمونن و بعدش از هم خداحافظی میکنن و به خونه هاشون میرن .)
داستان از زبون جیمین: با پی دی نیم شی هیونگ به یه جواهر فروشی رفتیم. با هم یه گردنبند قشنگ برای هانا انتخاب کردیم و خردیمش (عکس گرنبد رو گزاشتم میدونم زیادی خوشگل نشد ولی شما هر گرنبند خوشگل تر و ظریف تر از این دوست دارین تصور کنین) به سمت خونه رفتیم ساعت نزدیکای 9 بود پی دی نیم شی هیونگ بعد از اینکه منو گزاشت رفت. من به سمت خونه رفتم انگاری هانا هنوز برنگشته بود. به اتاقم رفتم لباسام رو عوض کردم به سمت حال اومدم از اینکه دیگه از روی ویلچر بلند شده بودم خیلی خیلی خوشحال بودم روی مبل نشستم تلوزیون رو روشن کردم. گوشیم رو گرفتم دستم و باهاش ور رفتم.(دوستان یه سوال شما هم اینطورید که هم میخواید تلوزیون روشن باشه هم با گوشی کار کنید. من که اون طورم اگه تلوزیون روشن نباشه انگار کسلم) همین طوری که داشتم با گوشیم ور میرفتم به هانا هم فک میکردم. دیگه ساعت 9 و نیم شد دیگه کم کم نگرانش شدم. میدونستم دختری نیست که اینوقت شب تنهایی بیرون باشه. نگران شده بودم که نکنه اتفاقی براش بیوفته. همش فکر های بد به فکرم میومد نمیدونستم چیکار کنم. نه میتونستم بهش زنگ بزنم نه میتونستم منتظرش باشم. با خودم گفتم نیم ساعت صبر کنم کنم اگه نیومد بهش زنگ میزنم. توی همین فکرا بودم گوشیم رو گذاشته بودم کنار و به تلوزیون خیره شده بودم ولی متوجه هیچی نبودم که با صدای در به خودم اومدم. سریع از جام بلند شدم دیدم هانا اومده خوشحال شدم. گل و گردنبند روی میز بود برای همین گزاشتم همون جا باشن و به سمت هانا رفتم. هانا لبخندی روی لبش بود که بعد دیدن من محو شد. بعد یه حالات تعجب یه خودش گرفت البته این حالت همراه با اخم روی چهرش بود. خواستم اول شروع کنم به حرف زدن که اون....
که اون زود تر از من این کار رو کرد. هانا- جیمین پات؟ جیمین*..... (جیمین به پاش نگاه میکنه و بعد به هانا نگاه میکنه و چیزی نمیگه و یه لبخند کیوت تحویلش میده)( خنده جیمینم واستون گذاشتم. تصورش خیلی خوبه)هانا- جیمین چرا وایستادی مگه دکتر بهت نگفته که بود که نباید راه بری؟ راستی این وسیله ها کجان؟ (منظورش سازهاست) نکنه خودت بردی توی اتاق؟! تو منو دیوونه میکنی اون از صبح اینم از الان. جیمین* میشه بشینیم؟ هانا- باش بیا اینجا. (هانا تو حالت تعجب کلا و متوجه گل و گردنبند نمیشه چون از کار جیمین شکه ست) هانا- خوب نشستیم بگو... جیمین*خوب اول اینکه من معذرت میخوام نمیخواستم ناراحتت کنم من حرفی رو که بهت زدم تمام از روی شوخی بود واقعا اون طوری که تو فکر میکنی نیست. اگه تو اون لحظه منو نگاه میکردی متوجه شوخی کردن من میشدی ولی تو پشتت بهم بود و منظور منو اشتباه متوجه شدی. من واقعا توی این چند هفته سعی کردم تمام این قوانین رو رعایت کنم ولی دیشب واقعا خسته بودم و توان لباس پوشیدن رو نداشتم. برای همین معذرت میخوام(اینجا گل رو به سمت هانا میگره و با یه دستش هم گردنبند رو بهش میده) (اینجا از زبون هاناس ولی بعد این پرانتز از زبون جیمین میشه: وقتی جیمین این حرف رو زد فورا بخشیدمش. وقتی داشت این حرف ها رو بهم میزد یه معصومیت خیلی خاصی توی چشماش دیده میشد انگار داشت حقیقت رو میگفت برای همین وقتی گل رو به سمتم گرفت سورپراز شدم و معذرت خواهیش رو قبول کردم) هانا-منم معذرت میخوام که بدون توضیح ازت اعصبانی شدم. بعد گل رو گردنبند رو از جیمین میگیره. هانا- وای جیمین ممنونم چرا زحمت کشیدی. جیمین* خواهش میکنم. هانا- راستی نگفتی چرا داری با اعصا راه میری؟ بعد چجوری وسیله ها رو بردی توی اتاق. جیمین* خوب من برای وسیله ها به چند تا کارگر زنگ زدم و اونا هم اومدن و وسایل رو بردن اتاق. خوب پام هم......رفتم دکتر و بهم گفت که پایم خیلی بهتر از وضعیتی که الان باید باشه شده و میتونم از این به بعد با این اعصا ها راه برم. هانا- با کی رفتی دکتر؟ جیمین* من مجبور شدم به یکی که میشناختمش بگم. هانا(با چشم های بزرگ)- به کی؟ جیمین * به رئیس کمپانی به پی دی نیم شی هیونگ گفتم. هانا- واقعا؟ نترسیدی از اینکه کمپانی اخراجت کنه؟ جیمین* اره بهش زنگ زدم و این هم برای این بود که راه حل دیگه ای نداشتم و نمیتونستم به کسی غیر از اون بگم. هانا- چیزی بهت نگفت؟ جیمین* نه چیزی نگفت فقط از این ناراحت شد که چرا از همون اول بهش نگفتم. هانا- من معذرت میخوام برای اینکه مجبور شدی به رئیستون بگی... جیمین * اشکالی نداره
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
44 لایک
آجی میدونم الان خیلی دیره ولی الان نظرم میگم
آجی داستانت عالییییی بدون هیچ کم و کثری ای واقعا برا تویی ک میگی اولین بارته اصن فیکت فوقالعادست 🥲🤍💜💙🤭🥺
عزیزم داستانت خیلیم عالیه😘 من که خیلی دوسش دارم😍 لطفااااااا از داستان نوشتن دلسرد نشو چون داستانات عالین❤❤
چرا پارت بعدی رو نمیزاری 🥺
میدونی از کیه منتظرم 😥
پارت بعد کی میاد
الان دو هفتس منتظرم
💔🚶🏻♀️💔🚶🏻♀️💔🚶🏻♀️💔🚶🏻♀️🥺
ممنون ❤💜❤💜
راستی میشه بگین که نظرتون در مورد پی دی نیم شی هیونگ چیه؟
داستانت عالییییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
مرسی ایشالا به زودی میدم بیرون😗
عالی بود اجی
مرسی اجی جونم🥰
عالیییی بود منتظر پارت بعد هستمم
ممنونم به زودی مینویسم میدم بیرون😊😁