
ببخشید دیر شد:/💔یه بار گذاشتم عدم خورد🤧💔اول لایک کن و بعد برو😹🍷فالو=فالو😹🌙
از زبان جونگ کوک:به پایین تخت نگاه کردم ک ا.ت رو دیدم😐💔این اینجا چیکار میکنه؟😐🍒از سرما توی خودش جمع شده بود و معلومه بود سردشه🥶بغلش کردم و گذاشتمش روس تخت و پتو رو کشیدم روش،، به صورتش نگاه کردم وقتی میخوابه چه کیوت میشه😻آروم صورتشو نوازش کردم.. تا رسیدم ب لباش😐💔لباشو با شصتم نوازش کردم و داشتم صورتمو میبردم نزدیک.. ک یهو چشماشو باز کرد😐👊🏻
سریع ازش فاصله گرفتم.. آروم بلند شد و چشماشو مالید و گفت:(من اینجا چیکار میکنم🥱؟) جدی شدم و گفتم:(من باید اینو ازت بپرسم!!! تو اتاق من چیکار میکنی؟) تا اینو گفتم یهو از جاش پرید و گفت:(واای... معذرت میخوام!) و سریع از تخت اومد پایین و رفت بیرون اتاق... از کیوتیش خندم گرفت.. روی تخت دراز کشیدم و رفتم تو فکر.. خوب داشتم به ا.ت علاقه مند میشدم.. درسته خیلی لجبازه اما... خیلی کیوته.. خوب فردا بهش میگم.. اما شاید قبول نکنه... اههههه بگیرم بخوابم فردا یه فکری میکنم😐👊🏻و بعد گرفتم خوابیدم😴
روز بعد از زبان ا.ت : داشتم کارامو میکردم که یکی از خدمتکار گفت رئیس کارم داره.. وااای نکنه به خاطر اتفاق دیروز میخواد اخراجم کنه🙀واای خدا.. چیکار کنم.. اهههه اصلا ول کن... رفتم سمت اتاق رئیس.. در زدم و رفتم داخل.. 😐🌈

بالا رو بخون😹☝🏻
جونگ کوک:(چون.. دوستت.. دارم..فهمیدی؟) ا.ت:(ی...یعنی چ.. چی؟) جونگ کوک:(يعني از این به بعد دوست دختر مني.. جواب رد هم نمیتونی بهم بدی... وگرنه اخراج میشی... تو هم که جایی رو برای رفتن نداری به جز همینجا😏😏) خیلی از این حرفش ناراحت شدم... اگه دوستم داشت بی پولیمو به رخم میکشید.. بغض گلومو گرفت... چرا پول ندارم... چرا به خاطر بی پولی هر چی که این میگفتو باید انجام بدم... وقتی بغضمو دید پوزخندی که داشت محو شد و با تعجب بهم نگاه کرد... اشکام روونه شد.. سریع از اتاق رئیس اومدم بیرون و رفتم سمت اتاقم.. رفتم تو اتاقم و خودمو رو تخت انداختم و زدم زیر گریه😭
از زبان جونگ کوک : یعنی حرف بدی زدم؟ از اتاقم اومدم بیرون و به سمت اتاق ا.ت رفتم.. رفتم داخل.. داشت گریه میکرد... هنوز متوجه حضور من نشده بود.. آروم رفتم رو تخت کنارش نشستم...
از زبان ا.ت : با احساس بالا و پایین شدن تخت فهمیدم یه نفر اومده رو تخت.. برگشتم و با جونگ کوک مواجه شدم.. روی تخت نشستم و با گریه گفتم:(چیه اومدی باز تحقیرم کنی؟؟) چیزی نگفت و محکم بغلم کرد و گفت:(ببخشید) بعد از چند دیقه منو از بغلش آورد بیرون و روی مو هام به بوسه کاشت و گفت:(بهت قول میدم تا الان هر چقدر سختی کشیدی رو برات جبران کنم😽♥️) خودمو دوباره انداختم تو بغلش و اون کمرمو نوازش کرد🌙🌈
پایانن😐😹🌙لایک و کامنت پلیزززززز😹🍷فالو=فالو🐈💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود بیشتر بذار
خیلی قشنگ و خنده دار بود 🫠
عر پارت سه نداره
شتتتتتتت
عالییییی
عیجانم^^✨🖇️
عالییییییییییی 👍🏻
میگم من بیشتر میخوام
سنتنتنسالبمسن•-•💕
من رمان زیاد خوندم ولی به قران قلم تو جادوییه🥺💜
فدات بشم:))
عااالی😂
تنکت~
ادامه ش هم بزار پلیییییزززززززززززززززززززززز
ادامه نداره لاو)
اقا داستانای خیلی خوبهههه قبول هییییییی🤣🤣💗💗💗💗💗
فدات~✨