10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sarina انتشار: 4 سال پیش 65 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به دوستان گل این قسمت خیلی رمانتیک کردم??
از زبون میا:امروز رفتم مدرسه برای اولین بار توی دلم جنب و جوشی بود که مطمئن بودم برای جوش و خروش دیدن تام بود که برای اولین بار بدون توجه به من سلام کرد.سعی کردم بیخیال بشم؛ولی تا اخر رنگ فکرم پیش اون بود.بعد از اینکه رفتیم بیرون یکراست رفتم پیش تام.و بهش گفتم:
گفتم:تام من میخواستم تو این مدت بگم که....همون موقع اکیاما با عشوه اومد سمتمون و با لهجه گفت:چه عالی!تام بیا بریم با هم ناهار بخوریم.من با اندوه گفتم:با هم؟.تام لبخند زورکی به من زد و گفت:اره ما چند وقته هم رو دوست داریم و امروز قراره بریم بیرون.سعی کردم که ناراحتی خودم رو نشون ندم و گفتم:چه عالی!ولی چند لحظه میای خصوصی؟کارت دارم.تام گفت:چرا که نه حتما.اکیاما با عصبانیت به من نگاه می کرد!
از زبون تام:رفتیم بیرون سالن غذا خوری؛تازه فهمیدم که میا چقدر نگرانه حتی وقتی میخواست به من بگه نگران بود و هی به دور و اطرافش نگاه میکرد.در اخر گفت:ما خیلی وقته همو میشناشیم و میخوام بگم که یکشنبه هالووینه و مدرسه مهمونی بزرگی گرفته و هر کس میتونه برای خودش کسیو بیاره تا...من جملشو تکمیل کردم:تا تنها نباشه؟.میا سر تکون داد که یعنی اره.میخواستم بگم اره چون این غرصتی بود که نشون بدم چقدر مهربونم.ولی با تمام سهل انگاری گفتم:نه چرا با اون پسره نمیری که خیلی جذاب بود؟.یکهو سرخ شد و گفت:اخه اون قراره با سم بره و من از اول دوست داشتم که با تو ....ولش کن.به خودم توی دلم فحش میدادم اون از اول میخواسته با من بره و من گفتم نه در صورتی که اکیاما نمیاد مهمونی.همچنین نگران بودم شرور شه چون جمله ی ولش کن رو با بغض گفت.حالا شاهد رفتنش شدم که ممکن بود تا ابد برنگرده؛برای همین رفتم جلو و دستشو کرفتم و گفتم نظرم عوض شد میام!
از زبون هلن:معجزه گر طاووس رو نزدیک سه روز بود که داشتم و همش نگران این بودم که لایلا بیاد سراغ من و بچم برای همین فعلا مجبور بودم که معجزه گر رو به لباسم وصل کنم و گفتم:دوسو....بعد از تبدیل شدن پری رو برداشتم و به گلدون زدم و تو دلم میگفتم که از خونه محافظت کن.یکهو خونه تکانی خورد و سپری نا مرئی که فقط من میدیدم ایجاد شد که فقط خودم میتونستم ببینم. سریع به حالت عادی برکشتم و با عجله معجزه گر رو توی کیفمگذاشتم چون میا با عجله روی اتاق رفت.مطمئن بودم که وقتی چیزیو مخفی میکنه اینکارو میکنه.فکر میکردم امتحانشو بد داده.رفتم اتاقشو کنارش نششتم و گفتم:امتحانتو بد دادی؟.اون سرخ شد و با خجالت گفت:نه.گفتم پس چی شده عزیزم؟. اون نفسی عمیق کشید و گفت:یکشنبه مهمونی داریم و من کسیو نداشتم و از تام دعوت کردم اون اول گفت نه ولی بعدش که داشتم میرفتم اون گفت:اره میام!.من گفتم چه خوب!.ولی اون گفت:یکهو سهل انگاری کردم و زمانی که دستمو گرفته بود و نگاهم میکرد من بوسیدمش!.اول سعی کردم که بخندم ولی جلوی خودمو گرفتم و کفتم:بعد؟.بعد از چند لحظه بوسیدنش تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم و یکهو ولش کردم و فرار کردم و تا اخر زنگ رفتم اون ته نششتم تا اون منو نبینه ولی مطمئن بودم که اون به من نگاه میکرد!.بعد از کلی دلداری گرفت خوابید.منم بوسیدمش و رفتم بیرون
از زبون میا:تو دو روزی که به هالووین مونده بود فکر میکردم.همش تو دلم به خودم فحش میدادم مخصوصا زمانی که اون دیشب با اکیاما بستنی میخورده و میخندیده یا زمانی که اکیاما کفت من میام مهمونی و تام گفت:من با یکی دیگه میرم.اونموقع اکیاما نگاهش روی من ثابت ماند و با عصبانیت رفت بیرون.رفتم سمت تام و با خجالت گفتم:اگه میخوای با اون برو اشکالی نداره ولی تام گفت:نه بابا من با تو میرم من لبخند زدم و اون روز کلا شاد بودم
دو روز مثل باد گذشت و من قرار بود که پیراهن صورتی با خالهای سفید بپوشم و موهامو از بالا بستم.تیمی گفت:چه زیبا!.تشکر کردم و گفتم:ممنون تیکی.رفتم پایین تا به مهمونی برم....توی مهمونی همه با هم حرف میزدن من سریع رفتم کنار تام که داشت با دوستش الکس حرف میزد.الکس با دیدن من دست لیزا گرفت و با اون دور شد.من رفتم پیش تام و گفتم:سلام.اونم جوابمو داد.کم کم گرم صحبت کردن با هم شدیم که فهمیدم یکی شرور شده و اون شخص اکیاما بود که با عصبانیت به من نگاه میکرد و بعدش اون تبدیل به موجودی صورتی شد که وسط لباسش قلبی مشکی شکشته بود.من پا شدم و به تام گفتم:قایم شو.ولی تام گفت:اون دنبال توعه نه من و سریع دستمو گرفت و با هم زیر میزی قایم شدیم که نمیتوانست ما رو ببینه.برای اولین بار به انگشتر تام خیره شدم و با وحشت پرسیدم:تو گربه ی نابودگری؟.اون اول با تعجب نگاهم کرد و گفت:از کجا فهمیدی؟.گفتم چ:انگشترت و ادامه دادم:شاید بهتره که تو هم هویت دختر کفشدوزکی رو ببینی.اون گفت:بعنی اون تو هستی؟.من گفتم:اره.بعد با نگرانی گفتم:قول بده تا ابد هم رو تنها نذاریم باشه؟.اون گفت باشه قول میدم و هر دو تبدیل شدیم و از زیر میز پریدیم بیرون و به اکیاما حمله کردیم.
اکیاما قوی بود.ولی ما تلاشمونو میکردیم.متاسفانه مشکل این بود که قدرت اون این بود که وقتی اراده میکرد میتونست کسیو طلسم کنه.یکهو اون به من خیره شد.گرله داد زد و گفت:به چشم هاش نگاه نکن!.ولی دیر شده بود حس میکردم که بدنم مال خودم نیست.و اولین گپشوارمو در اوردم و و همینطور دومی رو یکهو جمعیت با دیدن من ساکت شدن که داشتم معجزه گر رو دو دستی تقدیم میکردم.یکهو گربه ی نابود گر تل اکیاما رو شکوند و و با پنجه ی برندش پروانه رو نابود کرد.من به حالت عادی برگشتم ولی حالا همه هویت منو میدونستن
سریع با عجله خارج شدم گربه ی نابودگر پرید جلوم و گفت:صبر کن.اونم به حالت عادی ولی کسی اونو ندید.من گفتم:چیه؟.اون گفت:تو قول دادی ترکم نکنی ولی الان تو زدی زیر قولت. من به قیافه ی تام نگاه کردم و با ناراحای گفتم:حالا که تو هویت منو همه میدونن و من هویت تو رو مطمئنم مایورا منو شکنجه میده که اسم تو رو هم بگم و ما باید به هم بزنیم چون این کار بهترین روشه.تام گفت:میدونی چقدر منتظر روزی بودم که تو واقعا با من باشی همش فکر لیزا بود که بهت بی اهمیتی کنم که از من خوشت بیاد. من خندیدم و گفتم:لیزا خیلی باهوشه!.و هر دو دست همو گرفتیم.من بهش قول دادم که تحت هیچ شرایطی ولش نکنم اونم قبول کرد
از زبون مایورا:وقتی فهمیدم میا دختر کفشدوزکیه. معجزه گر رو در اوردم و دادم به لوسو و بهش گفتم:برو برگرد به جعبه و نگو که از طرف کی اومدی.لوسو با ناراحتی نگاهم کرد.منم گفتم:دوست دارم لوسو کوچولو.اون لبخندی زد و سریع رفت بالا منم قول دادم که از دختر در برابر لایلا مراقبت کنم
خدا نگهدار?????
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
پارت بدی کی میاددددددددددددددد
عالی بود
پارت بعدی کی میادش
خیلی فوق العاده سریع بعدی بزار
لطفا داستان منم دنبال کن