احساسات کوچولو⁦❤️⁩🧡💛💚💙💜💖🖤🤍3

«یکسال بعد» بچه ها درحال تمرین دفاع از خود بودن که یهو یه صدایه عجیبی شنیدن 😧 سریع رفتن پشت یه بوته و لیا با قدرتش خونه رو نامرعی کرد ، بعد اینکه همه چی رو از دید پنهان کردند منتظر شدن تا ببینن اون صدای چیه که یهو.....

دوتا مرد بزرگ که از اسلحه ها و تله هایی که دور کمرشون بود معلوم بود شکارچین از دهانه غار اومدن داخل(اسمی براشون پیدا نکردم جاش برای مرد بزرگتره💚 و برای مرد کوچیکتره که پسر همون مرده💙اینارو میزارم) 💚جای قشنگیه! 💙بله پدر من همیشه جاهای خوبی رو پیدا میکنه ، اونجارو ببین پدر چه موجودات عجیب و غریبی !!! 💚اسلحه هاتو پر کن که قراره یه موزه از این حیوانات بزنیم ! دخترا که پشت بوته همه چیو دیدند و شنیدند تصمیم به کشتن اونها کردند تا رازشون فاش نشه اما...

💚(یه بی سیم در آورد)همه جا امنه میتونین بیاید بالا... زمین لرزید و کلی تانک و هلیکوپتر که توشون پراز آدمای نظامی بود داخل غار شدند.دخترا با دیدند اون همه آدم جا خوردند چون نفراتشون به ۱۰۰ نفر میرسید. لیا+خب اول از همه ماشین هارو دستکاری کنید تا نتونن حرکت کنن اینطوری کارمون آسون تره ولی به هلیکوپتر ها کاری نداشته باشین چون میتونیم از توشون وسایل جنگی خوبی بگیریم ، بعدش ...

لیا همونطور که داشت نقشه رو توضیح میداد شکارچی ها برای حیوونا تله میزاشتن 😢، یکیشون که داشت میرفت پشت بوته تله بزاره صدای دخترارو شنید و به همون دوتا مرد که رییس اون ارتش بودند خبر داد ، اون دوتا خیلی آروم نزدیک بوته شدن اما صدایی نشنیدن که ناگهان ....

لیا با قدرتش دهانه غار رو بست و به کمک فیلیآ و میرا ماشین هارو از کار انداخت ، اما تکنولوژی ماشین ها اونقدر پیشرفته بود که در کسری از ثانیه اونارو تو تله انداخت😰 مردا با دقت بهش نگاه کردند و... 💚خب خب خب ، پس شماها کسایی هستین که کارمن ساختتون آره؟😏 +تو اسم مادر مارو از کحا میدونی؟😡(چون کارمن اونارو به وجود آورد اما بهش میگن مادر) 💙از وقتی که به دنیای ما اومدین خبرتون همه جا پخش شد و همه میخوان قدرتاتونو بگیرن ، ولی حیف که فقط ما میتونیم اونارو داشته باشیم😌😏 لیا فوق‌العاده عصبانی شد اونقدر که طنابو کشید و با دندوناش پارشون کرد و به یه گرگینه تبدیل شد 🐺اونوقت به همه افراد حمله کرد وخواهراشم همین کارو کردند اما ناگهان...

اینم از این لایک کنید که به لاکاتون نیازمندم🙂💖تا پارت چهارم بای⁦👋🏻⁩