
.............
پامو گذاشتم رو پاش و فشار دادم ولی بازم حرصم خالی نشد که نشد پس یه لگدم بهش زدم. از درد داشت ناله می کرد. سهون : خب چرا می زنی ؟ برا همینه از دخترا بدم میاد اومدم با یکیشون خوب رفتار کنم ببین چی شد. _حقته تا تو باشی پا رو دم شیر نزاری 😛 فعلا خداحافظ من رفتم راستی فردا بعد درمان می خوام دوباره برم پیش خواهرم. سهون : باش برو. _کولم کن. سهون : چییی مگه دیوانه شدی ؟ _گفتم کولم کن. بهم بی محلی کرد منم خودمو انداختم رو کولش. سهون : صد رحمت به خرس. _چی تو الان چی گفتی ؟؟ سهون : هیچی میگم سفت بچسب نیوفتی.
سهون آروم کلید رو تو در چرخوند بازش کرد با هم رفتیم داخل چراغا خاموش بود. _تو برو بتمرگ منم برم یه لیوان آب بخورم. سهون : چی میگی برا خودت من هیونگ توام باید بهم بگی هیونگ این دفعه رو ازت نشنیده می گیرم. _آخی از بس مکنه خطاب شده دلش می خواد یه نفر از خودش کوچیک تر باشه(خودم تو نوه های پدری نوه ی دوتا مونده به اخریم😹)یه دفعه چراغا روشن شد اول از همه سوهو رو دیدم اختیارم رو از دست دادم یکی زدم تو گوشش. سوهو : آخ ننه کجایی که بی سوهو شدی رف. لی با پیژامه ی گربه ای از اتاق پرید بیرون. لی : چی شده دزد اومده ؟؟ چانیول : شما تا این وقت شب بیرون داشتید چه شکری می خورید ؟ دی.او : دلوین میگم حتما گشنته بیا بهت غذا بدم. سوهو : چقد دستت سنگینه. _به من مربوط نیست می خواستید عینهو جن ظاهر نشید تا این بلا سرت نمیومد. سهون : اول از هرچیزی دلوین خواهرشو پیدا کرد دوم اینکه یکم ناراحت بود خودش خواست تا این موقع بیرون باشه. کای : اذیتش که نکردی؟ سهون : مگه کسی هم می تونه اذیتش کنه ؟ لبخند خبیثی زدم.
_چرا اتفاقا اذیتم کرد. دی.او : بگو چیکار کرد تا خودم ادبش بکنم. _به زور بوسم کرد. چانیول : غلط کرده پسره ی بیشور اون دمپایی من کجاس ؟؟ _وات دمپایی ؟ شیومین : چیزی نیست ما فقط با چماق ادبش می کنیم تا دیگه از این شکرا نخوره. با خنده جلوی سهون ایستادم. _شوخی کردم بابا فقط می خواستم اذیتش کنم همین. بکهیون : خاااکک یعنیا خاااکک. _بچه ها تو خونه سو*جو داریم یا نه ؟ چانیول : این وقت شب ؟؟ _آره مگه چیه ؟ سهون : فردا وقت درما... یکی زدم تو گوشش. سهون : 😯😐 پسرا : 😐 _😀
آخرین لیوان رو هم سر کشیدم. تو حال خودم نبودم از جام بلند شدم. _می خوام بهتون بگم که من مریضم و سل دارم. سهون سو*جویی که تو دهنش بود رو تف کرد تو صورت چانیول و بکهیون. لی : فک کنم داره هذیون می گه. _نخیر اینم جواب ازمایش. از تو جیبم درش اوردم و گرفتم جلوشون. سوهو از دستم گرفت و نگاش کرد. چن : سهون تو خبر داشتی ؟؟ _آره بابا تازه فهمید یعنی بیرون که بودیم بهش گفتم. سوهو : فردا در موردش صحبت می کنیم سهون به حساب تو هم می رسم. دیگه رو پاهام بند نبودم دنیا دور سرم می چرخید افتادم رو زمین و دیگه هیچی نفهمیدم.
از زبان سهون : بیرون منتظر دکتر بودیم بالاخره اومد بیرون. شیومین : دکتر حال مریض ما چطوره ؟ دکتر : خوبه من همون روز بهش گفتم باید سریع دوره ی درمان رو شروع کنه گفت باشه ولی فردا نیومد. سوهو : حالش چجوریه یعنی می تونه بیاد رو استیج ؟؟ _معلومه که می تونم یعنی چلاقم ؟؟ دی.او : چرا بلند شدی ؟ سهون : اون خیلی کله شقه ولش کنید. چانیول یکی زد تو سرم. چانیول : ما هنوز تو رو ادب نکردیم. دلوین : بسه دیگه خودم ازش خواستم بهتون چیزی نگه چرا هی باز خواستش می کنید ؟ سهون : آها دیدید خودش همه چیو به گردن گرفت. دلوین : واقعا که سهون برات متاسفم. از کارام پشیمون بودم ولی فقط بخاطر خودش بود نباید در مورد بیماریش احساسی رفتار کرد. دختره ی احمق خیلی تخسه. با اخم نگام کرد و با پاش به سطل زباله لگد زد. دکتر : به عصاب خودتون مسلط باشید... دلوین : دلم می خواد عصبی باشم مشکلی داری برو کنار پیری. دکتر : پرستار لطفا بهش سرم بزنید فشارش رفته بالا.
از زبان دلوین : سرم رو از دستم کندم و از جام بلند شدم لباسام رو مبل کنار تخت بود سریع پوشیدمشون دره اتاق رو باز کردم که داهی رو جلوم دیدم. خواستم گونه اش رو لمس کنم که هولم داد عقب. _داهی من خواهرتم.. داهی : حرف نزن همش تقصیر توئه مامانم بخاطر تو خودکشی کرد مقصر تویی. _چی داری میگی........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی خیلی شوکه شدم 😐😂😂😂💜💜💜😘
قسمت بعدی کی میاد؟
تو صف بررسیه
واییی عاجی خیلی قشنگ بودد:)
میسیی خوشگلم😍💖