سلام عکس قسمت 7 عکس جنی بود و عکس این قسمت عکس ارن هست.
چندتا دختر اومدن و گفتن که کلاس دهمی هستن و دنبال یک دختر هستن که موهای قهوهای و چشمای سبز داره. استیسی: احیانا اسمش الکسا نیست؟ یکی از دخترا: آره اسمش الکسا تاپکو هست ؛ این دور و ورا ندیدیش؟ استیسی: بله چون اون خواهر منه!!
جنی به من یه چشمک میزنه و آروم میگه؛ گفتم همه ی کلاس دهمی ها از هم دفاع می کنن. استیسی: آروم میگم نه نگفتی ? جنی: حالا بگو چه مشکلی داری ? استیسی: خب راستش الکسا رو یه پسر چشم قرمز مو سیاه برد ? یکی از دخترا: باشه ما میریم پیداش کنیم
استیسی: میشه بگین اسمتون چیه؟ یکی از دخترا گفت: اسم من جاسمن هست و دیگه نیاز نیست چیزی بدونید. جاسمن: راستی احیانا اسم پسری که خواهرت رو برد ارن نبود؟ استیسی: چرا بود. تو ذهن استیسی ( چرا این دخترا همینطوری پشت سر هم سوال میکنه ؟ حالا ولش کن) تو ذهن جاسمن ( ای بابا ارن همیشه خجالت میکشده با هر دختری بجز من حرف بزنه بعد اومده یه دختر رو با خودش برده!؟ حالا فکر کنم یه حدس هایی داشته باشم که ارن کجا رفته)
استیسی: جاسمن بی سر و صدا اونجا رو ترک میکنه و بدو بدو با دوستاش میره. جاسمن: اولین حدسم کوچه متروکه آلبالو هست. ولی یه مدت طولانی هست که به کوچه آلبالو نرفتم. ? حالا باید آروم اینجا رو بررسی کنم. بعد از یه مدت بررسی هیچی پیدا نمی کنم عجیبه ?
جاسمن: حالا نیاز نیست جایی رو بگردم بالاخره ارن 19 سالشه ? خب پس من برگردم خونه!!!! وایسا فهمیدم آرن تو خونست، خواهر بزرگ بودن هم کاریه،حالا من ارن رو خوب میشناسم برادرمه دیگه ? خب پس احتمالا ارن هنوز تو راه خونست، باورم نمیشه ارن قراره ازدواج کنه ? من قراره یه زن داداش داشته باشم ? بعدا به اون، زنداداش هم میگم ? چه خوب ?
الکسا: ارن من رو میبره ? هنوز ارن داره من رو میبره من میگم ارن چرا داری من رو میبری ? ارن: لطفا وقتی رسیدیم خونم هرچیزی که میگم رو تایید کن ? بعداً همه چیز رو توضیح میدم. الکسا: نه چرا باید تایید کنم ? ارن: لطفا الکسا: نه ارن: لطفا الکسا: میگم نه یعنی نه ?
ارن: بسه دیگه کل کل نکن گفتم که توضیح میدم ? الکسا: باشه ? ولی بهتر توضیح خوبی داشته باشی.
ارن: رسیدیم خونه و در زدم ؛ سلین خواهر کوچیکم در رو باز کرد وقتی الکسا رو دید یهو چشم هاش باز شد (ساعت 6 صبح بود) سلین: وای ارن نامزد کردی ?؟ ارن: سلین تو هنوز 11 سالته تو نباید کلت رو بکنی تو کارای بزرگ ترا ? تو ذهن الکسا: فکر کنم دارم آروم اروم میفهمم جریان چیه ولی بازم اطلاعات نیاز دارم ?
سلین؛ الان میرم همه رو بیدار کنم ? ارن: اره بدو سلین. باشه. و سلین رفت تا همه رو بیدار کنه، منم به الکسا گفتم کفشش رو دربیاره منم کفش هام رو در آوردم بعد مادرم اومد و گفت: وای ارن نامزد کردی ? ارن: اره مادر ارن: و این دخترمون اسمش چیه؟ الکسا: من الکسا تاپکو هستم. ارن: و اسم مادرم هم لوری هست. لوری: خوبه من از دخترای خوش قلب و قوی خوشم میاد ?
ارن: خب مامان این خبر رو به بابا هم بگو و بقیه یه خانواده؛ بعد هم مامان فقط میخواستم الکسا رو بهت معرفی کنم خب ما بریم (الکسا حرفم رو قطع می کنه) الکسا: خانم لوری من پیشنهاد می کنم که امشب یه شام بخوریم،
من عقیده دارم این یک راه خوب برای آشنایی بیشتر با شماست. لوری: ارن، الکسا واقعا با ادبه چه زن خوبی میشه برات ? خب پس مرخصی. ارن، الکسا رو ببر خونه. ارن: باشه مامان الکسا: ارن من رو سوار ماشین کرد. ارن توی ماشین نشست و ماشین رو روشن کرد. و بعد من از ارن پرسیدم که دلیل کارش چی بود ارن هم که تو راه بود تا میخواست حرف بزنه!!!!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم این علامت سوال ها در اصل شکلک بودن. حتماً سایت مشکل داشته.
عالی بود 😍😍😍💟❤️💟
فقط از این «؟¿» زیاد استفاده کردی 😁😅
ممنونم ❤
عالییییی 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی