سلام بر دوستان گلم اینم از قسمت دهم داستان.الان که دارم اینو مینویسم قسمت های ۸و۹ در حال بررسی هستن.برای همین دیر میاد.????
از زبون دختر کفشدوزکی:من و گربه و کاهن فلورانس رفتیم سمت نگهبانان و بهشون گفتیم که برگردن.کاهن اعظم به کاهن فلورانس گفت شما میخواین باز هم برگردین به غار؟کاهن فلورانس گفت نه میخوام تو پاریس بمونم چون شهر قشنگیه و بالاخره میخوام از اون غار در بیام و آمدزش های دختر کفشدوزکی رو هم ادامه بدم.گربه سیاه گفت بانوی من یک چیزی یادت نرفته.بعد به لاکی چارمم اشاره کرد.من گفتم آره راست میگی.گفتم میراکلس لیدی باگ.همه چی به حالت اول برگشت.تمام خرابی ها درست شد و کاهن ها به معبد نگهبانان برگشتن و دوباره روز از روزی از نو.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
پس چرا پارت بعدی رو نمیزاری؟آخه داستانت خیلی قشنگه حیفه تموم شه
سلام تست لیدی باگ و ابر قهرمان های جدید را بخونید و لذت ببرید
با با تو دیگه کی هستی عاشقانه ترین بود
بابا این دیگه اخرشه 😍😍😍😍😍
کارت عالی بود تو تکی
حتما ادامه بده
خوبه ولی صحنت اصلا رمانتیک نیست
لطفا رمانتیک کن🙏
ببین من هر کار میکنم تو تستچی و تو گوگل میزنم نمیاره کل داستانتو کمکم کن 🤕🤕🤕🤕🤕🤕
الان تازه قسمت یازده رو گذاشتم.لطفا به دوستاتون بگین داستان منو بخونن.
عالی بود فقط یه سوتی کوچیک دادی😅مگ هاکماث از بین نرفت؟بعد کاگامی چجوری باید آکومایی بشه؟ناراحت میشه ولی اکومایی نمیشه😅همین بود فقط ولی در کل خوب بود
عه پس میخوای میراکلس هاکماث رو بدی دست یکی دیگه نه؟
واییی عالییییی بود
.عالی آفرین پارت بعدی رو بذار