...................
از زبان سهون : از موقعی که اومده بود خیلی سرگردون به نظر می رسید و حالش گرفته بود دوست داشتم کنارش باشم و دلداریش بدم ولی یعنی قبولم می کنه ؟؟
دره اتاقش به آرومی باز شد باز هم همون چهره ی خنثی ی خودشو داشت بدون هیچ عکس العملی اومد کنارم نشست.
دلوین : فردا باهام میای ؟ می خوام خواهرمو ببینم.
با ذوق دستاشو گرفتم و فشردم.
_معلومه که میام.
چانیول : سهون داداش دستاشو شکوندی.
آروم دستاشو ول کردم و به مبل تکیه دادم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالی بود😙
پارت بعدی کی میاد؟
مرسی عزیزم می خوام بزارمش گلم
ممنون عال اجی جونن💖
مرسی عزیزم
واییی عاجی خیلی قشنگ بود:')
حتما داستانتو ادامه بده کیوتم
میسیی آجی خوشگلم باشه ادامه می دم 😊🍭💕