
اینم از فصل 2 که قولش داده بودم.
آنچه گذشت: ما رفتیم بعد ادرین اومد گفت:کلویی باز چه بحسی به راه انداختی که دوستام دارن میرن😖 کلویی:دیوونن حالا تو ولشون کن ادرین:از دست تو کلویی😒 و بریم سراغ داستان:بعد ما رفتیم بستنی بخوریم.الیا:راستی دختر خانم نگفتی اسمت چیه صایلی:اوه اسم من صایلی هست. الیا:عه چه جالب اسم خواهر منم صایلی هست.صایلی:اوووماسم خودت نگفتی. الیا:اوه من الیا هستم. صایلی:چی😲 الیا:ام چیشده؟؟
صایلی:اووم هیچی هیچی چیزی نیست😆😆چون ام خوب اسم خواهر منم الیا بودش😆😆 الیا:اوه چه اتفاق جالبی مرینت:خوب حالا که با هم اشنا شدیم بیایم یه مروری بکنیم.من مرینتم و اینم بهترین دوستم الیا و تو هم اسمت...اها صایلی😊 صایلی:بله از اشنایی با شما خوشبختم☺ الیا و مرینت:منم همینطور
باب اسفنجی:خوب نثل اینکه همه مون با همه اشنا شدیم. صایلی:اره الیا:هی بچه ها پشت سرتون ببینید که کی داره اونجا از خودش عکس میگیره😆😁 مرینت:😶😶 صایلی:چی شده مرینت😁 مرینت:هیچی هیچی نه اصلا اتفاقی نیوفتاده همه چی مرتبه😆
الیا:صایلی یه دقه میای باهات کار دارم😆😊 صایلی:ا البته البته بیا..... .. خوب صایلی باید بگم که مرینت ادرین دوست داره😆😂 صایلی:اوه پس غذیه از این قراره
الیا:خوب حالا به بچه ها میگیم در رابطه با اوووم خانوادمون صحبت میکردیم. صایلی:باشه رفتیم پیش بچه ها و همون گفتیم. باب اسفنجی:خوب بچه ها من باید برم اخه پاتریک بهم میگه بیا خونم فعلا خدانگهدارتون😆 الیا،صایلی و مرینت:خدانگهدار باب اسفنجی
صایلی:ام من میخوام برم با ادرین بیشتر اشنا بشم فعلا🙊😙 الیا:ام چیزه مرینت رو هم ببر😆 مرینت:چی من نه اصلا یعنی اره چرا که نه یعنی چی نمیدونم نه اصلا..مرینت دیگه دیر شده چون خود ادرین اومد پیش مون😆 ادرین:سلام بچه ها صایلی:سلام ادرین الیا:سلام ادرین مرینت:س س س سلامم ادرین😆😆 ادرین:سلام الیا سلام مرینت و ا سلام صایلی
صایلی:من تازه با مرینت و الیا اشنا شدم و تو هم ادرین هستی از دیدارت خوشبختم😊 ادرین:منم همینطور مرینت:خوب دیگه من ام باید برم خونه یعنی چیز باید برم کتابخونه کتاب بخونم😆😆 ادرین:میخوای برسونمت؟ مرینت: نه نه البته که نا ه خودت به زحمت ننداز من چیز میکنم با ماشین میرم یعنی چیز پیاده میرم😆😆
(پیام:سلام دوستان عزیزم پارت 11 یا همون فصل 2 پارت 1 منتشر کردم امیدوارم خوشتون بیاد و خواستیم داستان زیاد کشش ندیم و تعداد استایل رو 10 کردیم اگه از داستان خوشتون اومده با لایک و فالو از ما حمایت کنید ممنون.)
و در ادامه:ادرین:نه مرینت بیا برسونمت☺ الیا:مرینت باهات میاد همونطور نیست مرینت؟😆 مرینت:😶😶 ادرین: پس بیا...👋 مرینت:😶👋 صایلی:قیافه مرینت یه لحظه نگاه😆😂 الیا:اره😁😂

پ*ا*ی*ا*ن پایان امیدوارم لذت برده باشید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا مال منم داستانو ببین