
پارت جدید اومد پارت های قبل رو توی پیج اولم ببینید🥺💕
همینجوری که کف زمین ولو بودمو میخندیدم همه با تعجب نگام میکردن بعد متوجه شدم و صاف نشستم و بعد تموم شدن فیلم چون شب بود رفتم اتاقم اما خوابم نمیومد خودمو مشغول کردم تا همه بخوابن وقتی همه خوابیدن یک تیشرت بلند تا زانوم پوشیدم که مشکی بود و نوشته سفید و قرمز داشت شلوار نیاز نداشتم یک شلوارک خیلی کو تاه پوشیدم که از زیر لباسم معلوم نشه کتونی سفی پوشیدم و رفتم یکم دور بزنم خواستم سوار ماشین بشم ولی پشیمون شدم چون پیاده روی حال میداد داشتم میرفتم که توسط دستای مردونه یکی کشیده شدم
و افتادم تو بغلش سعی کردم خودمو جدا کنم ببینم کیه اما هر چی زور زدم ولم نکرد بعد کلی زحمت و زور ولم کرد و با قیافه کوک مواجه شدم با یک دونه سیلی جوابشو دادم و خواستم برم که دستمو گرفت دستمو آزاد کردم و خواستم برم که دم گوشم گفت به دستت میارم حالا ببین و با پوزخند رفت من کلا شوک شده بودم بعد که اومدم تو حال خودم تو فکر این بودم که الان من چیکار کنم چطوری شرش خلاص شم و کاسه چه کنم دستم گرفتم خدایااا اینم از شبم خراب شد اونم توسط یک ادم احمق(ببند😑)اوففففف حالا چه کنم از دستش اصلا ولش برم خونه رفتم توی خونه یک راست رفتم اتاقم که کوک نیاد سمتم حوصلشو ندارم
گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم و رفتم تو حال که خدمتکارا غذا درست کرده بودن چون من واسه ناهار بیدار شدم و سر غذا نگاه کوک رو من بود و نگاهای سنگینش باعث اذیتم میشد سعی کردم یک جوری نگاش کنم نفهمه دیگه خسته شدم از نگاش با اخم نگاهش کردم که چشم تو چشم شدیم برقی تو چشماش زد و با نگاه تحدید آمیزم چشمشو به طرف ظرف غذاش انداخت و مشغول خوردن شد و من بعد غذا بلند شدم و به طرف اتاقم رفتم بعد وارد شدنم صدای در زدن اومد منم گفت بیا تو وقتی کوک رو دیدم گفتم برو بیرون ولی هی نزدیک میشد من عقب میرفتم و گفتم نزدیکم ن..نیا یهو پرید روم و افتادیم رو تخت با دستاش دو تا دستامو گرفت نفس داغشو روی صورتم حس میکردم یک سانت فاصله داشت
از ترس بوسیدنش چشمامو بستم و به هم فشار داد که یک چیز نرم روی لبم حس کردم و متوجه شدم کار خودشو کرد همینطور که چشمامو فشار میدادم لباشو روی لبام حرکت میداد و اشک از گوشه چشمم سرازیر شد بعد از چند ثانیه صدای ملچ و ملوچش و م*ک زدن ل*بام رو توسط کوک میشنیدم و همچنان اشک میریختم و بعد یک دقیقه ازم جدا شد کوک:عاشقتم میسو عاشقتم کوک رو هول دادم و گفتم:ازت متنفرم ازت متنفرممممم😭😭😭😭 لبم رو با دستام پاک کردم و گفت:مهم نیس چقدر ازم بدت بیاد تقریبا به دستت اوردم و تو رو عاشق خودم میکنم بشین و تماشا کن😎
امیدوارم دوست داشته باشی 🙂💓 لایک و کامنت بزار🥺💕
خداحافظ آبنباتم🥺🍭
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
دست درد کنه واقعا داستان قشنگی هست بار دوم که دارم میخونمش
بچه ها داستانم عدم خورد منحرفانه بود یکم😢
تازه ۳ روز هم تو برسی بود الانم که عدم خورده دو تا دیگه از تستمامم عدم خورده اونا چیز بدی نداشتن😑😑
خیلی دوست دارم اون ناظره رو خفه کنم💔
واااای نهههههه دوباره عدم خورد😭😭😭😭
😭😭😭😢
🥺🥺🥺💞
عالییییی بود 😅
ممنون از حماییت شاید دیگه ادامه ندم آخه کسی حمایت نمیکنه
ممنون عاجی🥺💞