💃بانوی انگلیس💃p4

اخه بچه ها شما چقدر حسودو بددلید ! چرا پارت قبلی رو گزارش کردید !

کارلوس بطری رو از دستم قاپید.....گفتم : دیگه تحمل ندارم ! باهام ازدواج کن کارلوس ! من عاشقتم ! دوستت دارم و دوست دارم توی زندگیم باشی ! من از اون بچه خوشم نمیاد ! میدمش به پرورشگاه !....گفت : مارینت....اگه اون بچه رو بدی به پرورشگاه برای همیشه باهات کات میکنم !....گفتم : یه جور برخورد میکنی انگار بچه ی خودته !.......گفت : به یک شرط باهات ازدواج میکنم‌.....گفتم : چه شرطی ؟!.......گفت : باید اون بچه رو نگه داری.....بزرگش کنی......وقتی بزرگ شد بهش میگیم پدرش کیه......گفتم : باید چند روز فکر کنم.......گفت : فکراتو بکن ! اما من یک شرط دیگه هم دارم.....گفتم : باز چه شرطی ؟!.....گفت : دیگه لب به مشروب نمیزنی !

باشه ای گفتم که ناگهان پسری سیاه پوش از پنجره وارد خونه شد.....یه ماسک توی صورتش بود.....وقتی ماسکو داد پایین قیافه ی جذاب و موهای ابیش رو دیدم....به سرعت دویدم بغلش....اشکی از چشمام جاری شد و گفتم : آه داداش لوکا کوچولو.......دلم برات تنگ شده بود.....لوکا هم که از دیدنم خوشحال بود گفت : ابجی ماری ! از دیدنت خوشحالم !....کارلوس گفت : برادرت اومده ؟!....گفتم : آره !...لوکا با دیدن کارلوس اومد جلو و باهاش دست داد و گفت : لوکا هستم ، برادر کوچولوی ماری.....البته دیگه کوچولو نیستم.....کارلوس هم خودشو معرفی کرد.....به کارلوس گفتم : البته بین خودمون بمونه ، لوکا از دسته ی خلافکاری دارک فرار کرده و اومده اینجا ، خلافکارا دنبالشن......

رفتم و لپ لوکا رو کشیدم و گفتم : داداش کوچولوی خودمی....لوکا گفت : من از ماری ۴ سال کوچیک ترم......کارلوس گفت : اخی....منم داداش کوچولومو خیلی دوست داشتم.......گفتم : من بچگیام همیشه لوکارو توی کالسکه میبردم پارک، یادته لوکا ؟!.....گفت :به زور یادمه.......موهای پرپشت لوکارو ناز کردم و گفتم : از بچگی خیلی دوستت داشتم...لوکا به کارلوس گفت : ماری از بچگی مثل مامانمون ازم مراقبت میکرد....

کارلوس که بغض کرده بود گفت : آخی.....کارلوسو بوسیدم و گفتم : تو هم خیلی بامزه ای !.......لوکا اوهومی کرد که لبمو از لبش جدا کردم و سرخ شدم....گفتم : لوکا چند روز بمون پیش ما.....گفت : چه خوب !.......کارلوس گفت : حتما خسته ای ! منو ماری برات یک جا اماده میکنیم تا استراحت کنی !......گفت : ممنون کارلوس.......ناگهان صدای جیغ و گریه ی کیتی اومد.....

شیطونه میگه همینجا تمومش کنم 😈😈😈😈

تا پارت بعدی بای 😇😊😇😊😇