
من همیشه بد شانسم ولی ایندفعه فرق داره
صبح با ذوق و شوق از جا بلند میشم و میرم که دست و صورتم رو بشورم. همون کار هایی که هر روز صبح میکنم رو انجام میدم و آماده میشم برم خونه ی مادربزرگم چون امروز آخرین روزیه که اینجا ام و کل خانواده ی پدریم اونجا جمع هستن و تکا هم هست که قراره امشب با ما بیاد تهران تا فردا بیاد فرودگاه و شب با مامانامون برگرده خونه. تکا توی خیلی چیزا بهم کمک میکنه ولی بعضی وقتا انقدر اذیتم میکنه که میخوام کله ام رو بزنم به دیوار. به هر حال الان با هم خیلی صمیمی ایم. میرم پایین که برم خونه ی مادربزرگم. ما با اونا همسایه ایم و سریع میتونم برم پیششون. تکا و عمه هام اومدن. میرم پیش تکا و شروع میکنیم به کالاف دیوتی بازی کردن. یه عالمه حال میکنیم. و بعد از ۳ ساعت بازی و حرف و ازین چیزا میریم که نهار بخوریم.
به به کلم پلوی مامانجون پز. من عاشق غذا های جنوبی ام خیلی خوبن. من بین غذا های جنوبی یکی کلم پلو و یکی دال عدس رو دوست دارم یعنی عاشقشونم. بعد از نهار یه چرت بزنیم که راه بیوفتیم احتمالا ساعت ۸ برسیم تهران. وقتی که بیدار شدم چمدونام رو برداشتم و رفتم توی ماشین و مامانم ماشین رو روشن کرد تا بریم دنبال ریا و مامانش. * * * بالاخره رسیدیم خونه ی خاله ام که تهران هست که شب اونجا میخوابیم فردا هم میریم یکم تهران رو میگردیم تا شب که بریم فرودگاه. انقدر دور میزنیم میریم شهر بازی میریم رستوران ها خوب میریم خرید و کلی حال میکنیم. وای ساعت ۶ شد ما باید تا ۸ فرودگاه باشیم که با این ترافیک فکر نکنم برسیم وااای.
همینطور که داریم میریم ترافیک کم و کمتر میشه تا جایی که دیگه فقط ۴ یا ۵ تا ماشین توی جاده ان یکم خیالم راحت میشه که یهو یه ماشین از پشت سر به ما چراغ میده که بزنیم بقل اون ماشین هم میاد و کنار جاده می ایسته. یه دختر حدودا ۲۵ ساله شروع میکنه به حرف زدن:Hi my name is Stephany Ella i'm from another earth and they are my friends a crisis is coming and the multivers earthes will be destroyed and you are the way to save it (معنی:سلام اسم من استفانی الا هست من اهل زمین دیگه ای هستم و اینها دوستای من هستن. یک بحران در راه هست و جهان های چندگانه از بین میروند و شما راه نجات اون هستید) یه لحظه مغزم قفل میشه. هان؟ استفانی الا اسم من؟ جهان های چندگانه؟
برای بقیه توضیح میدم که این خانم مثلا استفانی الا چی گفته. اونا هم مثل من مغزشون قفل میشه و هیچی رو نمیفهمن ولی من یه عالمه فیلم تخیلی دیدم پس تقریبا فهمیدم منظورشون رو. اون استفانی میگه:We are a copy of you it is ria my half sister and it is my brother teka and they are alex and danile that they dont have a copy in this earth (معنی:ما نسخه ی دیگه ای از شما ایم این خواهر ناتنی من ریا و این برادرم تکا هست و اونها الکس و دنیل هستند که نسخه ای در این زمین ندارن) من هم شروع میکنم به حرف زدن:my name is stephany and it is my cousin teka and my best friend ria we are going to the airport to go to korea we are going to a match there and if we win that we can get to our wishes (اسم من استفانی هست و این پسر عمه ی من تکا و بهترین دوستم ریا هستند ما داریم به فرودگاه میریم تا به کره بریم ما در حال رفتن به یک مسابقه ایم که اگر ببریم به آرزو هامون میرسیم)
جواب میده:we have to get you to a safe place when the crisis ends we will get you to now and you can go anywere you want (ما باید شما رو به یه جای امن ببریم وقتی که بحران تموم شد شما رو به همین زمان بر میگردونیم و میتونید هر جایی که بخواید برید) وقتی که این رو گفتن دکمه ای رو فشار دادن و همه چیز متوقف شد حتی مامانامون و فقط من و ریا و تکا میتونستیم حرکت کنیم. سوار ماشین اونا میشیم و دوباره دکمه رو فشار میدن و نور سفیدی همه جا رو پر میکنه.

فصل بعدی با اسم سرنوشت من با اس تی اکس به زودی منتشر میشود فصل ۲ سرنوشت من با بی تی اس=فصل ۳ اس تی اکس بای بای تا فصل بعدی😁✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)