20 اسلاید امتیازی توسط: sana انتشار: 3 سال پیش 93 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این تست پارت نداره چون خودم از پارت بدم می اید پس همه داستان یکجاست
از زبان لیدی باگ:دوباره اقای کبوتر رو شکست دادیم از همیشه زود تر بعد کت نوار گفت بانوی من امشب کاری نداری گفتم نه چطور گفت پس امشب بیا بالا برج ایفل باهات حرف دارم
برگشتم به حالت عادی ذهنم درگیر این بود که کت نوار می خواهد به من چی بگه که یهو
دیدم شب شده سریع تبدیل شدم دیدم کت نوار ۳۰ تا پیام داده و گفته بانوی من کجایی
رفتم برج ایفل گفتم کت چه خبره خوب یادم رفت گفت اشکال نداره بانوی من گفتم راجب چی می خواستی حرف بزنی گفت بانوی چرا روباه قرمز و پشت لاک باید هویت هم رو بدونن اما ما نه خوب اونا هم ابر قهرمانن ما هم ابر قهرمانیم مطمئنم اگه هویت هم رو بدونیم واسه هر دوتامون خوب میشه گفتم نه هر وقت ارباب شرارت رو شکست دادیم می فهمیم اما کت می گفت نه بیاد هویت هم رو بدیم بعد کت گفت
اصلا خودم هویتم رو میگم تا می خواستم بگم اینکارو نکن برگشت به حالت عادی گفتم ا...د...ر...ی..ن تویی گفت اره بانوی من اصلا انتظار نداشتی گفتم نن.هه گفت حالت خوبه چرا قرمز شدی گفتم خوبدم یعنی خوبه باید برم بای ادرین خیلی تعجب کرد از کارا لیدی باگ تو ذهنه ادرین ...
تیکی گفت مرینت چی شده گفتم تیکی این همه مدت داشتم درخواست ادرین رک رد می کردم وای نه😭😔
تیکی گفت بخواب مرینت جونم الان شبه فردا سر کلاس دیر میرسی گفتم باشه شب بخیر تیکی خوابیم فردا صبح خانم بوستیه به خاطر بچه اش نیامد و ما در حیاط بی کار نشسته بودیم که یهو
ادرین و الیا امدن پیشم الیا گفت چیشده دختر چرا ناراحتی گفتم هیچی نیست ادرین گفت چرا یه چیزت هست گفتم نه بعد زنگ خورد و رفتیم خونه تیکی گفت مرینت حق با کت نوار یا همون ادرینه باید هویتت رو به ادرین بگی اینجوری راحت میشی گفتم پس ارباب شرارت چی گفتم اونم شکست میدین تو دیگه نگبان معجزه گری اشکالی نداره گف حق با توئه تیکی تبدیل شدم و به کت نوار زنگ زدم اونم خدا رو شکر جواب داد گفتم ادرین بیا به پارک نزدیک مغازه دوپنگ چنگ می شناسی گفت اره
به کت نوار گفتم تو عاشق منی گفت اره گفتم اگه هویتم رو بدونی نظرت عوض میشه گفت نه گفتم قول گفت قول میدم بر گشتم به حالت عادی کت نوار بلند شد و به ادزین تبدیل شد و گفت مممممرررینتتتتت تو لیدی باگی پرید بغلم و گفت ببخشید گفتم چرا
گفت ببخشید که بهت می گفتم تو دوستمی گفتم چییییی یهو کاگامی امد و گفت ادرین اینجا چه خبره مرینت رفت پیش کاگامی و گفت ای سوسک ژاپنی خر ادرین گفت مرینت😮 گفتم یه لحظه وایسا ادرین به این کار دارم گفتم سوسک ژاپنی ادرین واسه تو نیست و نخواهد بود ما خیلی چیز مشترک دارم برای مثال چتر ، گردونه خوش شانسی ، یه کوامی ، یه قهرمان کاگامی گفت کوامی و ابر قهرمان و زد زیر خنده و گفت حتما مرینت قهرمان دستوپاچلفتی هست مرینت خیلی ماراحت شد و زد زیره گریه ادرین امد جلو و زد زیر گوش کاگامی و گفت راجب زن اینده من درست حرف بزن اما مرینت انقدر ناراحت بود که بهش یه اکوما خورد کاگامی سریع از ترسش فرار کرد..
مرینت شرور شد و ادرین گفت مرینت دست بردار تو لیدی باگی نه ابر شرور مرینت گفت ادرینم جونم من فقط می خواهم از کسانی که به من میگن دستو پا چلفتی انتقام بگیرم ادرین رو همراه خوش برد و رفتن پیش لایلا و ازش انتفام گرفت رفت پیش کاگامی ازش انتقام گرفت که یهو ادرین گفت من wc دارم گفت باشه
رفت و تبدیل شد و خلاصه پرنسس عدالت رو شکست داد و مرینت رو برگردوند و مرینت گفت چرا رفتی wc ما هویت هم رو می دونم که گفتم برای اینکه از دستت فرار کنم تا بتونم تبدیل بشم هیچی هم رو بوسیدند و رفتن خونه مرینت
دعوت نامه ها رو درست کردن وکه یهو ادرین گفتم مرینت جونم به نظر اسم بچمون رو چی بگذاریم گفتم از از بچه دار شدن می ترستم اما عاشق بچه ها هستم و اسمش شیپ اسم منو تو ادرینت باشه گفت وای مرینت تو نابقه ای چه اسم قشنگی عالیه پلگ و تیکی داشت حرف می زن که یهو
از زبان ادرین:وای پلگ چند روز دیگه عروسیمه ولی من نه به پدرم گفتم نه پدرم کار عروسی داره که یهو ناتالی امد و گفت ادرین پدرت کارت دارم رفتم پیش پدرم و گفتم ادرین شنیدم عاشق شدی دوستت لایلا همه چیز رو گفت علشق مرینت شدی گفتم خوب راستش اره مدر می خواستم راجبش صحبت کنم اما می ترسیدم بگین نه بابام امد و بغلم کرد و گفتم پسرم چرا بگم نه گفتم اخه شما کمی رو مراقب از من سخت گیرین گفتم ببخشید پسرم که ازت بد مراقبت کردم د مهربون نبودم
گابریل گفتم بعد از عروسی ات بیا پیشم می خواهم یه چیزی بهت بگم خلاصه منو مرینت عروسی کردیم و رفتم پیش پدرم و کفت راستش من مر واقعی تو نیستم گفتم چی😮 گفتم سال ها نیش من تو از خانواده واقعی خودت دزدیم چون دلم یه پسر می خواست ادرین گفت خانواده واقعی من کی هستن گفتم خانواده دوپنگ چنگ ...
رفتم پیش خانواده خودم و فهمیدم مرینت اجی منه زن منه دوست منه هم کلاسی منه و... من دیگه ۲۰ سالم شده بود و مرینت ۱۹ سالش راستش خیلی زود عروسی کردیم در سن ۲۰ و ۱۹ سالگی😆😅😄
خوب راستش مرینت و من فهمیدیم یه بچه دتریم که از اینده امده زویی بچه ما بده چون منو مرینت در اینده با هم دعوا کردیم زویی امده درستش کنه
بعد از کمی مدت هویت ارباب شرارت رک کشف کردیم و همینطور مایورا
از زبان مرینت:راستش بعد از کشف هویت و ازدواج ما همه به خواسته هاشون رسیدن
کاگامی رفت ژاپن و به عاشق واقعی خودش رسید
لایلا فهمید دروغ گویی همیشه بهترین نیست و رفت ایتالیا و درباره این سفرش به فرانسه به همه ایتالیایی ها گفت بدون دورغ گویی
الیا و نینو ازدواج کردن و رفتن لندن استاد فو و زنش هم برگشتن به پاریس و استاد فو معروف ترین نقاش شد و مامانم و بابای منو ادرین هم بهترین نونوا بودن بهتر شدن اندره مامان کلویی و بابای کلویی رفتن نیویورک عمو بزرگم با فی باهم اشپزی کردن و بعد از مدت ها از چین امدن پاریس و در هتل پیش لوکا و کلویی زندگی کردن خانم مندلیف هم مهربون شد و...
مرینت و ادرین هم به خوبی و خوشی زندگی کردن و هیچ کسی مانع به هم ریخن زندگی اونا نشد راستی اونا جز زویی ۲ بچه ی دیگر به نام های ماریا که ادرین انتخاب کرده بود و ادرینت که مرینت انتخاب کرده به دنیا اوردن و به خوبی و خوشی تمام شد
حتما نظر بدین دوستون دارم دستم داغون سد انقد نوشتم از ساعت ۱ بامداد تا ۳ بامداد دارم می نویسم چشام داره میره وای 😂😁😴😪
امید وارم خوشتون بیاد این اوبین تستچی من بود
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)