
عررر این پارت رو میدوستم 🙂
پارت ۱۱ ق ۱ : وسط یه جنگل تو یه جاده خاکی ایستاد - پیاده شو از ماشین پیاده شدیم ولی هیچ کس اون طرف نبود! جیهوپ...پس اینا کجان! جونگ کوک... اومدن نگران نباش نگاه کردم داشتن با ماشیناشون میومدن یونگی .... اینبار چیزی نشه خیلی خوبه! جونگ کوک .... ساکت باش! ماشیناشون مقابلمو ایستاد و جونگ کوک دستمو محکم گرفت - ممکنه بد نگات کنن و کارای مزخرف بکنن به روت نیار..... ولی از کنارم جُم نخور ک میدزدنت + اوهوع ترسیدم - مسخره نکن به خاطر خودت میگم از ماشیناشون پیاده شدن یه ۲۰ نفری بودن .... یکی ک فک کنم رئیسشون بود با یه نفر دیگه اومدن با جونگ کوک دست دادن .... انگلیسی حرف میزدن....عجیب بود من تاحالا با اینا معامله نکردم!.... خدا خودش به خیر کنه یارو نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد جونگ کوک هم دید و دستشو گرفت رو بازوم جونگ کوک.... این بار برامون چی دارین؟ رئیسشون اشاره ای کرد و یکی از میون اون ۲۰ نفر کیف دستی ای آورد و مقابل ما باز کرد .... جونگ کوک نگاهی انداخت و به من گفت جونگ کوک ... ببین درستن یا ن با ترس رفتم جلو و نگاهشون کردم + از سمت راست ۳ و ۶ بهتره جونگ کوک ... کدوم قیمت بالایی داره؟
پ ۱۱ ق ۲ : اونا در حال حرف زدن بودن ک از یکی اون کیسه ها یه چیزی رو دیدم .... نه اون درست نبود اشتباه بود .... یعنی تقلبی بود برگشتم طرف جونگ کوک جونگ کوک ... خوبه من گرونه رو بر میدارم - انتخاب خوبیه! بلافاصه گفتم + نه ! جونگ کوک...چرا! + تقلبیه جونگ کوک ...چی؟ اون یارو هم داشت عقب عقب میرفت ک جونگ کوک اسلحه اش رو کشید و یه گلوله تو سر یارو رئیسشون خالی کرد ..... خونش پاشید رو صورتم سریع دستمو گرفت و برد پشت ماشین و در گیری به وجود اومد جونگ کوک ... کسافت آشغال.... دوباره همون گ*و*ه همیشگی رو خورد .... خوبه این بار پولا رو ندادم بهش جونگ کوک در حالی ک داشت به طرف اونا تیر شلیک میکرد متوجه منی ک خودمو بغل کرده بودم شد ولی گفت... جونگ کوک ... ا/ت اون کلتت رو در بیار و شلیک کن! نشنیده گرفتم نمیتونستم باور کنم دارم همچین صداهایی رو میشنوم.... قبلا تو معامله ها وقتی در گیری میشد فرار میکردم هیچ وقت تیری به کسی شلیک نکردم ..... فقط برای ترسوندن ازش استفاده میکنم نه برای اینکه کسی رو بکشم جونگ کوک... ا/ت با تو ام هاااااا ا/تتتتت !!!!!!! دستمو گرفت وحشیانه از سرم جدا کرد و کشید پایین چشمام و باز کردم و بهش نگاه کردم جونگ کوک .. گفتم کلتتو در بیار و شلیک کن!!
پارت ۱۱ ق ۳ : با لرز صدام گفتم + من نمیتونم....میترسم جونگ کوک بغلش کردم ( الان انتظار دارین جونگ کوک احساسی بشه و نازش کنه؟😐 نه از این خبرا نیست! /: ) جونگ کوک ... داری چیکار میکنی؟.. ولم کن!! بلند شد و پرتم کرد ک گلوله ای به شونه ی پهنش بر خورد کرد و دوباره نشست + چچیشد؟ ححالت خوبه؟ - تیر خوردم کلتشو تو دست چپش گرفت و دوباره با حرص تیر اندازی کرد .... اصلن براش اهمیتی نداشت..... انگار دردی نداشت براش .... همونطوری ولی این بار با دست چپ.... ازش کمی فاصله گرفتم و با چشمای گریونم نگاهش میکردم.... ولی هیچ اهمیتی براش نداشتم ..... هیچی اصلن مهم نبود ک دارم از ترس سکته میکنم ..... یونگی از ماشین کناری دادی زد و گفت یونگی.. ا/ت!...شلیک کن! باید نجات پیدا کنیم! اگه نکنی میمیریم! + ممن نمیتونم دوباره دستامو گذاشتم رو سرم و زانوهامو بغل کردم ...... صدای آژیر اومد.....فک کنم پلیسا بودن جونگ کوک ....ای تو دهنت... یونگی پلیسان باید بریم! جیهوپ....من ون و میارم جونگ کوک ... فقط بجنب نمیخوام آب خنک بخورم! تو قیافه جونگ کوک نگاه کردم...چطور درد شونش هیچ تاثیری بر روی غرورش نداشت!....حتی احساس میکردم غرورش بیشتر شده!......همونطوری دستور میداد.....فشنگ های داخل کلتش تَه کشید و برگشت پشت ماشین نشست ... در حالی ک به کلتش نگاه میکردگفت جونگ کوک .... بد موقع تموم شد ..... اهههه با حرص کلتش رو کوبید جلو پاش و طرف منی ک داشتم تمام حرکاتش رو زیر نظر میگرفتم نگاه کرد جونگ کوک...چته؟ اسکل شدی؟میدونم ک بودی! نیشخندی زد و من کلمو دوباره روی پام گذاشتم
پارت ۱۱ ق ۴ : ..... صدای تیر اندازی اونا هم کمتر شد فک کنم به خاطر پلیسا فرار کردن ..... در همین لحظه جیهوپ هم رسید جیهوپ...زود باشید سوار شید! جونگ کوک دستمو گرفت جونگ کوک ... ممکنه تیر بخوری ولی اصلن به تیر خوردن فک نکن! بعد دستمو کشید و دویدیم طرف ون و سوار شدیم بعد بسته شدن در گلوله ای به بدنه ماشین بر خورد کرد ..... خوب شد ک به ما نخورد ..... همینطوریش هم جونگ کوک مجروح شده یونگی و جیهوپ جلو نشسته بودن جونگ کوک هم رو صندلی های عقب و پاهاشو دراز کرده بود منم وسط ......جونگ کوک هنوز میتونست راه بره.... زخمش...هیچی رو ازش کم نکرده بود....کل کت مشکیش از اون خون قرمز تغییر رنگ داده بود جیهوپ....چطور همچین کاری کردن؟ یونگی... فک کنم پولشون نرسیده یکی رو شب ......... خواستن اینطوری پول در بیارن ک بتونن ( ببخشید مجبورم سانسور کنم حرفاشون رو 😂) سه تاشون خندیدن....ولی من ن جونگ کوک ... بقیه چیشدن!؟ جیهوپ... بهشون گفتم دست پلیسا نیوفتن احتمالا تا حالا خودشونو ب مکان امن رسوندن جونگ کوک ...خوبه!....گیر پلیسا نیوفتن ک راجب من حرف بزنن یونگی... می افتادن زندان به آدمای داخل زندانم میگفتم بکشتشون! جونگ کوک ... کار خوبی میکردی! یعنی اینا داخل زندان هم نفوذ دارن؟.....حتا زندان؟؟......پس برای همینه فک کنم هیچ وقت لو نمیره! جیهوپ بد رفت و جونگ کوک پشتش به دیواره ماشین خورد ..... فک کنم دردش گرفت ک داد زد جونگ کوک ...درست برو! جاده به این قشنگی تو خرابش میکنی! پاهاشو برداشت و درست نشست.....دلم براش سوخت.....رفتم کنارش نشستم خواستم کتشو بردارم جونگ کوک ....دست نزن!
پارت ۱۱ ق ۵ : + بزار ببندمش جونگ کوک ... نیازی نیست + فقط میبندمش جونگ کوک...... گفتم نیازی نیستتت! گرفتی! + نه! نگرفتم! میگم فقط میبندمش! اگه رفتی خونه بگو یکی عملت کنه! من نگرانتم بفهم ! میخوای تا برسیم عفونت کنه! بعدم زخمت بدتر شه و با همین تیر خوردگی بمیری! پشتشو طرف خودم کردم و کت و پیرهنشو تا بازوشم کشیدم پایین ..... اون دوتا بد نگاه میکردن یونگی و جیهوپ ک جونگ کوک با خشم گفت جونگ کوک .... هواستون هست یا هواس بیارم خدمتتون؟ گلوشون رو صاف کردن و بعد به رانندگی ادامه دادن و چشمشون رو به جاده دوختن ...... جونگ کوک هم به خاطر این موضوع خیلی اعصبانی شده بود یه تیکه لباسمو کندم و زخمش و بستم....با نرمی گفتم + آممم....باید بری دکتر تا گلوله رو در بیاره وگرنه عفونت میکنه تو بدنت ولی با تندی پاسخ شنیدم جونگ کوک ... خودت درش بیار! + چی؟ چرا من؟ جونگ کوک ... اسرار داشتی زخمم خوب بشه خوب حالا هم خودت اون گلوله ای ک موجبش شدی رو در میاری! + اما من بلد نیستم! دکتر باید این کار و بکنه! برگشت طرفم نگاه کرد جونگ کوک ... ببین من نمیتونم برم پیش دکتر.... یه آدم عادی نیستم ک + منظورم دکتر شخصیه....بابابزرگ من یه دکتر شخصی تو خونه داشت تو چرا نداری؟ جونگ کوک... دارم ... من یه بیمارستان مخصوص خودم دارم! + پس برو همون بیمارستان و بگو گلوله رو در بیارن
پارت ۱۱ ق ۶ : جونگ کوک ... من کار زیاد دارم برم اونجا تا برگردم دیر میشه بعدم الان رسیدیم خونه خودت گلوله رو در میاری ک بریم جنس ها رو تحویل بدیم نگاهم از صورت خشمگین جونگ کوک تغییر مسیر داد و به شیشه جلو ماشین خیره شد از در وورودی گذر کردیم و کنار خونه ایستاد ...... خواستم کمکش کنم ولی پسم زد و خودش پیاده شد .... از اینکه خودش درخواست کمکم رو رد میکنه خیلی بدم میاد ولی اون....مثل سنگیه ک درد براش اهمیتی نداره ...... ولی بیشتر میتونم به یه سنگ الماس شباهتش بدم.....چون همونطوری سفت و محکمه و در نهایت هم زیباست .......پیاده شدم و حرفا های اونا رو گوش دادم جونگ کوک... خوبه! بگو زیاد تابلو بازی در نیارن عادی بگیرنش! متوجه من شد و حرفاش رو تغییر داد جونگ کوک... بگو ماشین رو تمیز کنن پلاکش رو هم عوض کنن برگشت رو به من و فاصله ی بینمون رو شکست...با درد تو وجودش سخنی به جا آورد جونگ کوک ... برو تو خونه هر چی لازم داری پیدا کن بیا اتاق من بعدم خودشو دور کرد و وارد خونه شد.....من چطوری این کار رو بکنم؟ اگه اشتباه کنم؟ اگه چیزیش بشه؟ یا اگه .......من در آغوش گرم سوالات ذهنم بودم ..... نمیفهمیدم زمان چطوری میگذره....یا اصلا نمیگذشت ...... در هر صورت همه در ها بسته بودن و فقط باید دنبال همون دری میرفتم ک گلوله رو در بیارم + اوفف ا/ت آروم باش دختر! قدمی برداشتم ک با صدای ناهنجار استاد قدم بعدی پام قفل شد جیهوپ...میدونستم یه پا دیوونه ای!.....نمی دونستم روانی هم هستی! خندید.....برگشتم طرفش و با گستاخی حرف زدم + به نظرم اینکه من روانی شدم تقصیر توعه جیهوپ یا کلا تقصیر همتون تو این خونه به پهنای دریا منو روانی کردین بعد انتظار دارین یه آدم مفید باشم برای شما وحشی ها!؟......نه عزیزم از این خبرا نیست پس عادت میکنین ک من چطوری خواهم شد! اگه یه روز کیلر شدم بدون همش تقصیر شماست بعد نیشخندی زدم و مثل رئیس غروری رو با خودم حمل کردم و وارد اتاقم شدم لباسام رو عوض کردم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه شوگا رو میزاشتی جای کوک و جیمین رو جای ته باحال تر بود 😆
عالی
عالی بود لطفا پارت بعد با تشکر
تنکس...پارت بعدی فردا شب میزارم 😁💕
ممنون عالی بود
من ممنونم 🙂💖
عالی بود
ببخشید بچه ها برای چی هوپ اتفاقی افتاده هرچقد سرچ میکنم برام نمی یاره اخه یکی نوشته بود هوپی خوب بخوابی برام بازش نمی کنه میشه بهم بگید چه اتفاقی افتاده اگر اتفاقی افتاده
تنکس😊
نمیدونم والا
عالی بود 🎀
ممنان🙂💖