اون اتفاق قرار نیس فعلا بیوفته🙂
روز تولدم بود همه اومده بودن با کلی کادو
مامان:عزیزم یه دقیقه بیا اینجا
از بین جمع دوستام اومدم بیرون رفتم رو حیاط مامانم اونجا بود و با صحنه ای مواجه شدم که داشتم از خوشحالی سکته میکردم
یه اسب قهوه ای باورم نمیشد مامانم گرفتش🤩
خیلی خوشحال بودم مامان بابامو بغل کردم و ازشون تشکر کردم رفتم باهاش یه دوری بزنم خونمون بزرگ بود پس میشد با سرعت تند رفت
ازش پیاده شدمو یه بار دیگه مامان بابامو بغل کردم بالاخره کیکم خوردیمو کادو هارو باز کردیم چیزای جالبی برام اورده بودن از همشون تشکر کردم
بالاخره مهمونی تموم شد و دوستام رفتن
رفتم بخوابم که یه جغد رو تختم دیدم که یه نامه داشت
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
خیلی عالی بود.
♥️🌈
عالی میدونی که باید ارلینو برسونی دراکو
قراره برسه♥️🌈
عالییییی❤💜
🌈♥️
عالی بود
مرصی🌈