سلااامممممم عزیزان امید وارم خوشتون بیاد. راستی بی تی اس نیومد تو داستان ببخشید.
چند ماه بعد.
نامجون سره کاره که تلفنش زنگ میخوره.
نامجون : بله؟؟؟ بیمارستان چشم حتما الان میام.
نامجون با داداشش میرن بیمارستان.
وقتی میرن دکتر از اتاق خارج میشه.
نامجون : ح.ح.ح.حالش خ.خ.خوبه؟؟؟
دکتر : بله عمل با موفقیت تموم شد و هر چهار تاشون سالمن.
نامجون نگاه ناباورانه ای به مادرش میکنه.
( مادرش زنگ زده بیاد )
م ن : جنسیت بچه ها چیه؟؟
دکتر : دوتا پسر یه دونه دختر
از خوشحالی همه دارن گریه میکنن.
نامجون : میتونم ببینمشون؟؟
دکتر : بله بفرمایید.
نامجون وارد اتاق میشه هیون رو تخت بیداره و بچه ها بغلشن.
نامجون : خ.خوبی؟؟
من : هققق اوهوم از این بهتر نمیشم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
خیلی عالی بود.
ممممممممنون از نظرت.