6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ŔΛßĪИ انتشار: 3 سال پیش 498 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های گایز با یه تک پارتی فوق کیوت از یونمین در خدمتتونم^^ فالو، کامنت و لایک فراموش نشه:)
توضیحات:
این یه تک پارتی از یونمینه و باید بگم اینجا جیمین یه هیبرید (ترکیبی از انسان و حیوان) هستش.. در اصل هیبرید سگه:) و خب یونگیم صاحبشه..
امیدوارم خوشتون بیاد^^
جیمین بعد از سرک کشیدن در تمام نقاط خونه بالاخره دوست یا هم خونه جدیدش، مین یونگی رو روی مبل درحالی که کانال های تی وی رو بالا پایین میکرد، پیدا کرد.
به خاطر ذوق عجیبی که دلیلش دیدن اون همخونه اندکی اخمو بود، دُم پشمالوش شروع به تکون خوردن کرد و با لبخندی فرشته گونه سمت یونگی رفت و رو مبل کنارش نشست.
یونگی بعد از غرغر هایی که بخاطر نبود برنامه سرگرم کننده در تی وی بود، با نگاهی زیر زیرکی به جیمین رضایت داد رو کانالی که درباره *سگ های خانگی* مستند پخش میکرد نگه داره.
این می تونست کمکش کنه تا بتونه با اون پاپی کوچولو بیشتر کنار بیاد.
جیمین با دیدن پاپی قهوه ای که با صاحبش بازی میکرد با ذوق گفت:
- هیونگ میدونستی سگ ها خیلی زود با صاحبشون اُخت میشن؟
جیمین همچنان به اون پاپی و صاحبش خیره شده بود.
-هوم..
(۵ دقیقه بعد)
جیمین با شک جمله ای که در ذهن داشت رو به زبون اورد:
-اومم هیونگ میدونستی سگ ها برای اینکه قلمرو خودشون مشخص کنن در قسمت هایی از منطقه مورد نظرشون ادرار میکنن؟
- هو..
این حرف جیمین باعث شد برق ۳۶۰ والتی از سر یونگی بپره و با عصبانیت و تعجب به سمت پاپی کنارش برگرده و با داد بلندی که میزنه باعث ترس پاپی نیمه انسانش بشه:
- وایسا ببینمممم! تو لعنتی اون لک زرد رو روی پادری مورد علاقه من گذاشتییی؟!
جیمین که فهمید با حرفی که زده بود خودش رو لو داده، هول شده جواب داد:
- هی..هیونگ گو..گوش کن..این..این طبیعت سگ ها است..درو..درون ما ها وجو..وجود داره..نمیشه کا..کاریش ک..کرد..
چهره قرمز شده یونگی با اون ابرو هایی که با خشم بهم گره خورده بودن باعث می شد جیمین با لکنت جمله مورد نظرش که بیشتر جنبه ما.لیدن داشت رو بیان کنه.
- طبیعت سگ ها؟ فا.ک به تو اون طبیعت سگیتتتتتتتت!
خب یونگی عصبانی تر از اونی بود که بتونه حرفی که زده بود رو تحلیل کنه.
وقتی به خودش اومد که چشمای پاپی کنارش خیس و نوک بینیش قرمز بود.
تمام اینا باعث شد که مغز یونگی آلارم بده " یکم ر.یدی برادر" اندکی فقط اندکی شرمنده بشه.
ولی خب محض رضای ف.اک! مین یونگی مغرور تر از اینا بود که بخواد جیمین رو بغل کنه و گوش هاش رو نوازش کنه بهش بگه: متاسفم پاپی!
۱ ساعت از مشاجره ای که باهم داشتن می گذشت. البته نمی شد بهش گفت مشاجره! چون جیمین بعد از اینکه چشماش بارونی شده بودن، بدون هیچ حرفی از رو مبل بلند شد و مثل یه پاپی غمگین که باعث ناراحتی صاحبش شده، با گوش هایی افتاده به سمت کُنج ترین قسمت اتاقی که یونگی بهش داده بود پناه برد.
یونگی هم با دیدن جیمین که چیزی نگفت فقط با چشمای اشکی آروم به سمت اتاق رفت یکم تعجب کرد. تو حرکت جیمین هیچ حرص یا عصبانیتی نبود! این براش عجیب بود. توقع داشت که حداقل جیمین یکم حرصی بشه...
بعد از گذشت ۱ ساعت که یونگی کل اون اتفاق رو تجزیه تحلیل کرده بود به این نتیجه رسیده بود که جیمین راست میگه، این طبیعته سگ ها است و خب ازونجایی که جیمین یه دورگه انسان_سگ بود صد درصد چنین چیزی در وجود اون هم قرار داشت.
تا چند ساعت پیش به فکر خودش درباره اینکه بره و از جیمین معذرت خواهی کنه چشم غره میرفت ولی الان جلوی در اتاق جیمین وایساده بود و داشت با خودش کلنجار میرفت که در بزنه بره پیش جیمین ازش معذرت خواهی کنه یا همون یونگی مغرور و نچسب بمونه و با حالت حق به جانبی به سمت اتاق خودش بره و ماجرا رو با یه" همه اینا به کتف چپم" برای خودش به پایان برسونه ولی یونگی که سنگ نبود:/ حتی سنگ دل ترین آدم ها هم با دیدن اون پاپی غمگین که در عین حال کیوت هم شده بود، با کله سراغش میرفتن و اونو بغل میکردن و با ماچ بارون کردنش ازش عذر خواهی میکردن.
پس یونگی هم اون شخصیت مغرورش رو گوشه ای از ذهنش زندانی کرد و با تقه آرومی که به در زد وارد اتاق شد و با دیدن اون پاپی کوچولو تو پیراهن اورسایزی که تنها لباس نو یونگی بود، گوشه اتاق درحالی که کوسنی بغل گرفته و در خودش مچاله شده بود پیدا کرد و قلبش درد گرفت..اون بچه زیادی مظلوم بود.
آروم کنارش نشست و حرفاش رو با به زبون اوردن "چیمی پاپی" شروع کرد.
- چیمی پاپی..من...من خیلی بهش فکر کردم و..به این نتیجه رسیدم که..که خب حق با توعه.. راست میگی..این طبیعت سگ ها است.. و من باید با این قضیه کنار بیام تا وقتی که این پاپی کوچولویی که کنار منه باهام زندگی میکنه:) منو میبخشی چیمی؟
جیمین ساده و مهربون که خیلی با اون "چیمی" صدا شدنش و معذرت خواهی یونگی خر شده بود، سرش رو از روی کوسن برداشت و با لبخند به یونگی نگاه کرد. تضاد عجیب و در عین حال جالبی بین اون چشمای خیس و لبای خندونش وجود داشت!
سرش رو به معنای موافقت بالا و پایین کرد و گفت:
- اوهوم..
یونگی که بخاطر سرعت بخشیدن جیمین چشاش از حدقه زده بود بیرون با تعجب پرسید:
-واقعا؟! به همین راحتی بخشیده شدم؟
-اومم.. هیونگ اگر دوست داری میخوای پافشاری کنم؟؟
جیمین بعد از زدن حرفش خنده آرومی سر داد که..
که مغز بی جنبه یونگی این رو گوشه ذهنش سنجاق کرد" اون خیلی کیوته"...
و یهو مین یونگی، خودش رو درحالی پیدا کرد که اون پاپی شیرین رو در آغوش گرفته بود و گوشاش رو نوازش میکرد.
محض رضای فا.ک این دیگه برای یونگی، مغرور اعظم زیادی بود!!
ولی خب گفته بودم که.. اون یونگی مغرور رو گوشه ای از ذهنش زندانی کرده بود:)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (3)