
سلام ادامه پارت 7 منتشر شد ایول😇😆
آنچه گذشت: لیدی باگ ازم تشکر کرد راجب اطلاع ولی من هنوز درگیر این بودم که شدوماث واقعی کیه که این همه چیز راجب من و دوستام میدونه! رفتم هتل و تا صبح در فکر همین موضوع بودم و خوابم برد... و بریم سراغ داستان: بعد صبح بیدار شدم رفتم مدرسه با کلویی برخورد کردم و گفت:مگه نگفتم جلوم سبز نشی اسفنج زرد😐😒
گفتم:ولی اتفاقی بود😕😕 کلویی:اتفاقی هم نباید باشه فهمیدی چی گفتم😑😑 من:یعنی باید جلوی اینده رو هم بگیرم😐😒 کلویی:نمیدونم این به من مربوط نیست😐 بعد رفتم سر کلاس تا ساعت 2 ظهر شد... برگشتم هتل و کلویی من دید و گفت: مگه نگفتم دیگه نباید بیای اینجا😬😬 من:اره ولی اینجا هتله هر وقت خواستم میرم😑😑 کلویی:میبینم خیلی پر رو شدی اسفنج زرد😐
من:نخیر اینطوری فک میکنی چون پاسخی برای گفتن نداری کلویی😒😒 کلویی:😬😬😬😬مسخره ای واقعا مسخره ای الان به بابام میگم تا حسابت برسه تا بفهمی به احترامی به من یعنی چی😬😡 منم خیالم راحت بود چونکه قبل اینکه برم مدرسه شهردار بهم گفت: هر موقع که خواستی میتونی بری عزیزم کلویی فقط یکم حسودی میکنه تو به دل نگیر😊
بعد رفتم اتاقم و تکالیفم انجام دادم تا ساعت 2:15 دقیقه که تکالیفم تموم شد و رفتم استراحت کنم که ناگهان لیدی باگ و کت نوار دیدم که دارن با مایورا مبارزه میکنن که احتمالا همکار جدید شدوماث هست! معجزه گرم پوشیدم و کلمه تبدیل:پالن ویز ویز ها روشن... و رفتم کمک شون..
من به لیدی باگ و کت نوار شک کردم چون رفتار شون عجیب بود! کت نوار از قدرتش استفاده نمیکرد همچنین لیدی باگ! بعد برای اینکه مطنئن بشم به لیدی باگ گفتم:چرا بهم نگفتی بیام؟؟ لیدی باگ: ام خوب.....چون خودت میومدی😆 شکم بیشتر شد...بقیه روز ها بهم میگفت بیام ولی امروز نگفت؟...بعد پرسیدم: خوب چرا به ریناروژ کاراپس و ریوکو نگفتی بیان؟ لیدی باگ:ام کار داشتم یادم رفت بهشون بگم😆
بعد به کت نوار گفتم: مگه نگفتم به ریناروژ و کاراپس بگی بیان کمک مون؟ کت نوار:اره ولی پیداشون نکردم😆 بعد فهمیدم سنتی مانستر هستن و به لیدی باگ پیغام گذاشتم که:لیدی باگ،دو سنتی مانستر کنار برج ایفل با مایورا دارن مبارزه میکنن یعنی اون 2 تا سنتی مانستر مقلد شما دو نفر هستند عجله کن باید نقشه بکشیم! و بعد از 6 دقیقه لیدی باگ اومد و گفت:اه..بازم سنتی مانستر مقلد😧😥😑من گفتم:مایورا جدید هم اومده! لیدی باگ:شوخی میکنی😯اون کیه؟؟
من: اون نمیدونم کیه ولی بزودی میفهمیم! لیدی باگ به کت نوار پیغام داد تا بیاد! بعد 2 دقیقه کت نوار پیداش شد و گفت:چه خبره؟ لیدی باگ:سنتی مانستر من و تو هم ساخته شد توسط مایورا جدید مون😐😑 کت نوار:عجب! خوب حالا نقشه چیه؟ من:نقشه مون اینکه من برم از پشت با نیش زنبورم مایورا رو بزنم و سنتی هارو هم لیدی باگ کنترل میکنه و تو هم زحمت برداشتن میراکلس میکشی گلم😄
ولی یادت باشه از پنجه بزندت روی میراکلس استفاده نکنی فهمیدی😐😐 کت نوار:اره ولی از دستور دادن به من و هیچکار نکردنم متنفرم😐😒 من:خوب منم کار خاصی نمیکنم و همچنین لیدی باگ😌 بعد رفتیم نقشه انجام بدیم که لیدی باگ و کت نوار مقلد جلومون گرفتن ولی کت نوار از پنجه برندش روی لیدی باگ سنتی استفاده کرد و رفت سراغ کت نوار تقلبی و من مایورا رو نیش زدم از پشت و میراکلسش رو برداشتم و به حالت معمولی برگشت!
لیدی باگ گربه تقلبی کنترل کرد و بعد مایورا میدونید کی بود؟؟ پلانگتون بود😱😱که اصلا فکرشم نکرده بودم و بعد میراکلس از دستم افتاد و پلانگتون برش داشت و بعد شدوماث اومد و درگیر اون شدیم که میراکلس دادم دست کت نوار و بعد لیدی باگ رفت تا میراکلس اژدها رو به صاحبش بده و بیاد!ما هم همچنان درگیر شدوماث بودیم😂
لیدی باگ پس از 2 دقیقه اومد و ریوکو هم اومد و بعد وقتش بود من برم به کوامیم غذا بدم و بعد که غذا دادم برگشتم و با نیشم از پشت زدم به شدوماث و معجزه گرش برداشتم و لیدی باگ:لاکیچرم(طلسم شانس) بعد یک جعبه اوند دستش و فهمید باید میراکلس شون بزاره تو جعبه معجزه گر ها و معجزه گر شدوماث برداشت!
شدوماث واقعی نفهمیدیم جه کسی هست چون سریع فرار کرد ریوکو رفت دنبالش و لیدی باگ هم رفت و من و کت نوار موندیم کت نوار رفت به کوامیش غذا بده منم رفتم سراغ پلانگتون تا ازش حساب کارش بپرسم!و بعد در همون لحظه ریوکو و لیدی باگ اومدن و گفتند:یک نرد حدودا 43 ساله هست و پیرهنش سفید بود و چیز دیگه ای نتونستیم کشف کنیم.لیدی باگ به اینکه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)