
سلام به همگی توی قسمت قبل دیدیم که کت نوآر تونست شرارت لیدی باگ رو خنثی کنه و همینطور فهمید که... برید پارت قبل رو بخونید تا بفهمین چی رو فهمید.
لیدی باگ:از تراس به داخل اتاقم آمدم.تیکی،خالها خاموش. تیکی:خب مرینت چی شد؟ روی تختم ولو شدم و گفتم:خب،خبر خوش اینه که بهش نگفتم که کی هستم و خبر بد اینه که... مکثی کردم. تیکی:خبر بد چیه؟چی شده! گفتم:هیچی تیکی،من به کت نوآر گفتم که آدرین رو دوست دارم.وای تیکی فکرشو بکن.بهش گفتم کیو دوست دارم!اگه به خاطر این ناراحت بشه و بعد هم شرور بشه چی!اگه بخواد به آدرین صدمه بزنه چی؟
تیکی: آرام با خودم گفتم: مطمئنم که کت نوآر از خوشحالی بال در آورده. _چی گفتی تیکی؟ گفتم:هیچی.زیادی نگران شدی.کت نوآر به جاش سعی می کنه که دلت رو به دست بیاره. مرینت نشست و گفت:راستی تیکی،استاد چنگ به من گفت که باید چند وقت یکبار برای آموزش به معبد برم. روی دستش نشستم و گفتم:درسته،تو خیلی چیزها هست که باید یاد بگیری.ولی الان باید به پروژه ی علمیت برسی. مرینت دستش را به پیشانی اش زد و گفت:وای،پروژه ام.اصلا حواسم نبود.آخرین مهلتش فرداست.
ساعت ۳ نصفه شب بود.نیمی از پروژه ی مرینت مونده بود و من هر جور که می تونستم کمکش می کردم.بهش گفتم:مرینت خیلی از وقت خوابت گذشته. _می دونم می دونم تیکی،ولی چیکار کنم؟ کاش لاکی چارم می تونست کمکم کنه.مثلا بهم یه پروژه ی آماده بده،یا یه خودکار که خودش می نویسه. اخم کردم و گفتم:مرینت،خودت می دونی که... حرفم را ادامه داد:می دونم که نباید از لاکی چارم برای منافع شخصی استفاده کنم؟آره. خمیازه ای کشید:خیلی خوابم میاد. و سرش را روی دفترش گذاشت:اما پروژه ام... و خوابش برد. من هم کنارش خوابیدم.
مرینت: صدایی شنیدم.مرینت،مرینت،بیدار شو. گفتم:اوه صبح شده تیکی. سرم را بالا آوردم و دیدم که روی میزم خوابیدم. بلند گفتم:ای وای پروژه ام.باید کاملش کنم. تیکی:وقتی برای این کار نداری.همین حالا هم مدرست دیر شده. سریع لباس پوشیدم و با تمام سرعت به طرف مدرسه دویدم.توی راه به پسری خوردم.گفتم:اوه ببخشید کوچولو، معذرت می خوام.پسر بچه بی توجه به من گفت:ولی مامان،من می خواستم بیشتر بازی کنم.مادر اون پسر گفت:ولی ویلی، الان باید بریم خونه.پسر دست به سینه گفت:پدر مادرها هیچ وقت نمی ذارن که بچه ها آزاد باشند .کاش میشد که دنیا فقط مال بچه ها باشه.بی خیال شدم و به دویدنم ادامه دادم.وارد مدرسه شدم و در کلاس را باز کردم.
در حالی که دست هایم را روی زانوهایم گذاشتم و نفس نفس می زدم گفتم:خا،خانم بوستیه.من معذرت می خوام،من... خانم بوستیه گفت:عیبی نداره مرینت،بشین سر جات.آرام سر جایم نشستم و آلیا از من پرسید:پروژه رو نوشتی؟ آرام گفتم:آره نصفه. _بهتره یه معجزه بشه وگرنه کلکت کندس. گفتم:امیدوارم. خانم بوستیه گفت:بچه ها پروژه هاتون رو بذارید روی... ناگهان صدای بلندی آمد وخانه ی روبروی مدرسه خراب شد. خانم بوستیه به بچه ها که مضطرب بودند گفت:بچه ها آروم باشین و منظم به بیرون مدرسه برین. به آلیا گفتم:اینم از معجزه،و از کلاس بیرون رفتیم.در راهرو یکباره زمین لرزید و وقتی بچه ها می دویدند من داخل یکی از کلاس ها شدم و گفتم:تیکی،خالها روشن.
آدرین:توی کلاس فکرم فقط به این بود که چطور لیدی باگ می تونه شخصیت کت نوآری من رو هم دوست داشته باشه. ناگهان صدای بلندی آمد.به پنجره نگاه کردم و دیدم که خانه ی آنجا با چیزی بزرگ خراب شد. خانم بوستیه گفت:بچه ها آروم باشین و منظم به بیرون مدرسه برین.من پشت سر همه رفتم تا بتوانم تبدیل شوم.توی راهرو بودیم که ناگهان زمین تکانی خورد و من سریع داخل کلاس برگشتم.پلگ بیرون آمد:اه بازم شرور؟چرا هاکماث دست برنمی داره بذاره راحت پنیرمونو بخوریم؟ گفتم:فعلا که دست برنداشته،پلگ،پنجه ها بیرون.
لیدی باگ:از پنجره به پشت سقف رفتم و دیدم خانه سازیهای بزرگ روی زمین می افتند. _سلام بانوی من. برگشتم و کت نوآر را پشت سرم دیدم. +سلام کیتی. -بانوی من فکر کنم این شرور جدید میخواد شهربازی راه بندازه. به آسمان نگاه کردم.پسری با لباس بنفش که روی آن لوگوی خانه سازی بود و یک تفنگ شبیه تفنگ آبپاش که با آن خانه سازی بزرگ می ساخت و آنها روی خانه ها می افتادند
با خودم گفتم:این پسره آشناست.یکدفعه یادم آمد. گفتم:اسم این پسره ویلیه.و فکر کنم بدونم آکوما کجاست. -آره معلومه، توی اون تفنگ آبپاشیه. گفتم:ولی خیلی بالاست.فکر کنم باید پرواز کنیم. من ماکارون و کت پنیر رو خورد. گفتم:افزایش قدرت.
کت گفت:اوه بانوی من،الان بیشتر شبیه کفشدوزک ها شدی.(توصیف نمی کنم، عکس پارت رو ببینید)و با هم به سمت ویلی پرواز کردیم.
خب بچه ها این بود پارت پنجم داستان من.لطفا تست نگهبان آبی،نیمه اکسولاتل،امپراطور هفت بعد و Changing( متغیر) رو ببینین.
و به این سوالم جواب بدین........ آیا آدرین یک سنتی مانستر(هیولای آموکی) هست یانه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالييی بود. پارت بعدی رو زود زود بزار.
چشم حتما