یه دختر داریم که خودش رو شبیه پسرا کرده و وارد گروه بنگتن میشه و میشه مکنه گروه و... زرنگی بیا بقیشو بخون
با بیخیالی شروع به کشتن طرف رو به رو کردم که صدای حرصی عمو جان بلند شد: - نه از تو یه آیدول خوب در نمیاد با تعجب لب زدم: -چی؟چرا؟... با اخم گفت: -خودتو شبیه پسرا کردی چطور.... میون حرفش پریدم: -ببخشید بین کلام گهربارت میپرم ولی من ۱۰ ساله همین شکلی میگردم بیرون از این گذشته میتونم توی بوی بند باشم عمو دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت: - چی بگم هر کاری بخوای میکنی؟ فعلا برو فردا بهت خبر میدم بیای با هم گروهیات آشنا شی
با خنده از روی صندلی چرمش بلند شدم و کی فکرشو میکنه که من الان رو صندلی چرم پی دی نیم لم دادم! با خنده لپ عمو رو کشیدم که با اخم دستمو پس زد به سمت در رفتم و قبلش لب زدم: -عموووو اخم نکن صورتت مچاله میشه زنت طلاقت و میده و مثل فشنگ تو راه رو های بیگ هیت دویدم! کلاه هودیمو سرم کردم با خنده آهنگ انگلیسی رو پلی کردم و همونطور که زیر لب میخوندمش به سمت خونه میرفتم کلید رو توی در انداختم هر بار که وارد خونه میشدم انبوهی از دلتنگی توی قلبم مینشست عمو هم به خاطر همین هی منو میخواد بیرون از خونه بکشه تا آخرش پیشنهاد آیدول بودن رو بهم داد
تنها مشکل عمو این بود که من جنسیت واقعیم رو پنهون میکنم و واقعا دست خودم نیست دوست دارم پسر باشم ولی مطمئنم دخترم! با صدای زنگ خونه از روی مبل بلند شدم و به سمت در رفتم تا بازش کردم ههرا رو دیدم! تنها دوستم! تا اومد داخل با اخم لب زد: -خانوم پسر نما سه ساعته منتظرم بزنگی بگی چی شد! با بیخیالی شونه بالا انداختم و لب زدم: -میخواستی چی بشه! لبش رو کج کرد: -آییششش بی ذوق، نه واقعا چی شد؟ به چشم هاش خیره شدم: - گفت توی یه گروه پسرونه دبیو میکنم، بدون کارآموزی هه را پوزخندی زد:
-بالاخره کار خودتو کردی کی میخوای دست از پسر نما بودن برداری لبخندی ردم که حرصیش کرد: -هیچ وقت یهو با ذوق جیغ زد و گفت: -عررررر سویونگ فکرشو بکن بری تو بنگتن بویز! با حرص گفتم: -تو دوباره حرف اینارو کشیدی وسط! با اخم هولم داد و لب زد: -برو بابا دلتم بخواد با پسرام تو یه گروه باشی! اداشو در آوردم و لب زدم: -یه جوری میگه پسرا، انگاری خودش زاییده! با خنده لب زد: -بیخی بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم با خنده بازومو گرفت به سمت در کشوند، خوب بود هنو لباس بیرونی پوشیده بودم
تو خیابون راه میرفتیم و هه را بازوم رو میون دستاش گرفته بود وارد رستوران شدیم و به سمت یه میز خالی رفتیم هه را با لبخند گفت: -سویونگ اسم پسرونت چی بود همش یادم میره! با خنده گفتم: -تهوو زیر لب اسممو گفت و با لبخند گفت: -خدا کنه تو بی تی اس بیوفتی
نظر فراموش نشه🙂💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییی
خیلی عالی بود لطفا پارت بعدو اگا مشکلی نداری زود تر بذار
😂😂راستش نت ندارم ولی وقتی نت دار شدم جبران میکنم
منتظر پارتن بعد هستم
اوکی وقتی نت دار شدم حتما میزارم 😅
خیلیییییییی جالببببببب بههههههه نظرررررررررر میادد ددددددد کاشششششش تموممممممم نمیشددددددد بازممممممم بزارررررررررر مرسییییییییییییییییییییی🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️✨✨✨✨✨✨✨
هق میزارم😪
ولی وقتی نت دار شدم دو تا پارت هم میزارم😁🤣🤣