پارت 8 امید وارم لذت ببرید ?
ادامه پارت 7......از زبان شیرویی : بلاخره هانا و بچه ها رو دیدم اما دقیقا همون زمان دنیا برام تاریک شد، درست مثل دفعه قبل بود دنیا تاریک بود و فقط صدای بچه ها رو به طور نا واضح میشنیدم که انگار صدام میکردن،.. از زبان هانا : شیرویی خیلی حالش بد بود و نمیتونستیم به بیمارستان ببریمش چون میدونستم مرد میدونه اون آسیب دیده و قطعا افراد مرد تو بیمارستان ها منتظر به چنگ آوردن ما بودن تو فکر بودم کجا بریم که مشتری گفت : من ی نفر میشناسم که فکر کنم بتونه درمانش کنه اما.....مشتری کمی مَکس کرد و گفت: خب اون دام پزشکه.....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
خب دوستان امتحاناتم شروع شده =_=
آخر این هفته چند تا پارت میزارم و ممکنه بعدش یک هفته نباشم، متاسفانه.
(ممنون از همگی)
واقعا منتظر بودم مرسی که گذاشتی این پارت رو واقعا عالی بود??????
منتظر قسمت بعدی هستم لطفا زود بذار???
خسته نباشی خیلی خوب بود ❤️❤️❤️