شلام...شلام....اومدم با قسمت *1*💕😍❤ امیدوارم خوشتون بیاد
کازاکو:از بعدازظهر نشستم و دارم نقاشی می کشم نقاشی خودمو که دارم شمشیر بازی می کنم....همینحوری داشتم با نقاشی خودم نگاه می کردم و غرق در افکارم بودم¿با تق تق در به خودم اومدم...کازاکو:بله...یه خدمتکار دختر با صدای نازکش از پشت در گفت:شاهزاده تشریف بیارید برای شام...کازاکو:خیله خوب....پاشدم رفتم جلوی آیینه خودمو نگاه کردم و یخورده سر و وضعمو مرتب کردم و بعد رفتم پایین....به آخر پله ها رسیدم با مادر بزرگ و پدر بزرگ رو به رو شدم یه لبخند زدم خواستم چیزی بگم که....مادربزرگ:به به شاهزاده کازاکو چه عجب سر بزرگوارتون رو از برگه در آوردید...یه لبخند زدمو تعظیم کردم.....کازاکو:معذرت می خوام مادر بزرگ...رفتم سمتش و مثله همیشه برای احترام زانو زدم و دستش رو ب*و*س*ی*د*م...و بعد به سمت پدر بزرگ برگشتم و احترام گذاشتم...پدر بزرگ در حالی که یه دستش پشتم بود و یه دستش داشت سمت میز شام رو نشون میداد گفت...پدر بزرگ:بهتر بریم برای شام که بعد از شام باید در مورد یه موضع مهم با تو و کیوشی صحبت کنم...کیوشی:درباره چی پدر بزرگ؟؟...پدر بزرگ :حالا متوجه میشید....کیوشی:آخه شما نمیدونید من تا قبل اینکه بگید از فضولی می ترکم...پدر بزرگ:حالا می فهمی دیگه چه عجله ای داری پسر....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
باحال بود 👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼
❤💜
بعدیو کی میزاری !!🥺
تو برسیه"
و بعدیش
افرین عالی بوددددد خیلی خوب نوشته بودی فقط میگم میشه برای شخصیت ها عکس پیدا کنی و برای یکی از سوالای تست بزاریش مثلا عکس کیوشی
معرفی داستان رو بخون 😐🚬