
من یه اشتباه کردم مجبور شدم حذفش کنم دوباره بنویسمش ناظر عزیز لطفا منتشرش کن. خب خلاصه داستان اینه تو یه دختر ایرانی هستی که چهار ساله تو کمپانی اس ام کارآموزی و بقیش تو داستان مشخص میشه.
امروز تمرین سختی داشتم که بالاخره تموم شد داشتم وسایلم رو جمع می کردم که در باز شد و یورا منشی لی سومان دوید سمت من. _زود باش بیا لی سومان کارت داره. _پوفف باز چی می خواد. _نمی دونم ولی می خواد باهات حرف بزنه برو. (یادم رفت بگم هیچ کس خبر نداره که تو ایرانی هستی فقط لی سومان خبر داره که اونم با هزار بدبختی قبول می کنه اسم اصلی تو دلوین هست و اسم کره ایه که ازش استفاده می کنی هه سو)
در زدم وقتی اجازه داد رفتم داخل. _چرا می خواستید منو ببینید ؟ _خودت می دونی که تو الان چهار ساله که کارآموز شدی و خیلی تلاش کردی و استعداد خیلی خوبی داری حالا من تصمیم گرفتم که تو رو به اعضای اکسو معرفی کنم اونم به عنوان عضو جدید. باورم نمی شد یعنی من یکی از اعضای اکسو هستم. _نظرت چیه ؟ سری تکون دادم و ذوق و شوق خودم رو پنهان کردم. _من موافقم. _پس بعد از ظهر به این آدرسی که بهت می دم بیا تا باهاشون آشنا بشی. سری تکون دادم و خواستم بیام بیرون که اون موضوع مهم رو به خاطر اوردم و دوباره برگشتم. _شما که از هویت اصلی من.... _نگران نباش چیزی نمی گم برو.

برگشتم خوابگاه و کمد لباسیم رو زیر و رو کردم تا یه لباس خیلی قشنگ پیدا کردم البته از نظر خودم بعد پوشیدم و مابقی کارام رو کردم و به آدرس نگاه کردم رستوران خیلی از اینجا دور نبود پس زود می رسم.(عکس بالا لباس دلوین یا همون هه سو هست)
از زبان سهون. همه ی ما هنوز برامون جای تعجب داشت که یه دختر عضو جدید گروهمون بشه کتم رو درست کردم و رفتم پایین همه منتظر من بودن رفتیم سوار ماشین مخصوصمون شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم. سهون : به نظرتون چجوریه ؟ چانیول : کی رو میگی ؟ سهون : عضو جدید دیگه. شیومین : یه دختر ناز نازو و دماغ عملی😹😹 لی : همچنین فیس فیسو😹 هر کدوم یه جوری توصیفش می کردن.
لی سومان : مطمئنم همه اتون کنجکاوید بدونید عضو جدید گروهتون چه شخصیتی داره مگه نه ؟ چانیول : هی هم نه هم آره. صدای تق تق کفش های پاشنه بلند کل فضا رو پر کرد همه سرمون رو برگردوندیم یه دختر داشت با قدم های آروم به سمت ما میومد سرش بالا بود هیچی توی چهره اش مشخص نبود نمی شد شخصیتش رو فهمید.
از زبان دلوین (هه سو). سعی کردم خودمو خنثی نشون بدم و با قدم های آروم به سمتشون رفتم همه شون داشتن با تعجب نگاهم می کردن و لی سومان با نیش باز. تعظیم کوتاهی کردم. _سلام من هه سو هستم و از دیدنتون خوشحالم. هنوز چشماشون گرد بود معلوم نیست قبل از اینکه بیام منو چی تو ذهنشون تصور کرده بودن چن سکوت رو شکست. چن : ما هم از دیدنت خوش حالیم به جمع ما خوش اومدی. بقیه هم ابراز خوشبختی کردن و بعد دیگه در مورد شرایط کاری صحبت کردیم. لی سومان : پسرا هه سو در واقع کره ای نیست بلکه ایرانی هست و اسم اصلیش دلوین هست. اون چطور تونست نباید میگفت. _ما قرار گذاشته بودیم شما هم گفته بودید به کسی چیزی نمی گید. سوهو : دلوین نگران نباش ما الان دیگه هم گروهی هستیم یه خانواده ی بزرگ پس باید از همه چیز هم دیگه با خبر باشیم تا بتونیم به هم دیگه کمک کنیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود بالاخره داستان از اکسو پیدا کردم😻🌫
برم بقیش بخونم
مرسی عزیزم💞💞
حتما ادامه بده اگه حمایت نشدی این قدر ادامه بده تا حمایت شی من آدمی هستم ولی از اکسو هم خوشم میاد و دارم دربار اکسو و تی اکس تی تحقیق میکنم
مرسی عزیزم باشه ادامه می دم 😊😀💖