
دوستان یه پیشنهاد ، چون داستان کمی غم انگیزه ، پیشنهاد میکنم با یک اهنگ اروم داستان رو بخونید . ( مثلا you never know از بلک پینک 😊)
... بعد از اون خوابی که جیمین دید و تمام حرفای اطافیانش ، اون یه روحیه جدید پیدا کرده بود . اون بچشو اورد پیش خودش ، شروع به پختن غذا کرد ، وسایل مورد نیاز خودش و بچشو خرید ، تیان رو بیرون میبرد ، دوستا و خانوادش پیشش میومدن ، اما هیچ چیز و هیچ کس جای خالی هیه رو براش پر نمیکرد . حال هوایی که با هیه داشت رو دیگه هیچ کس از جیمین نمیدید . روز ها براش تکراری بودن و یه زندگی بی معنی داشت . ....
... کار رو هم که تعطیل کرده بود و کلا بعد از اون اتفاق ، از ته دل حال خوبی رو حس نمیکرد . ،،، یه روز یه شماره ناشناس بهش زنگ زد . با بی حوصلگی جواب داد و گفت = بله ؟! یه خانم تقریبا سالمند گفت = سلام اقای پارک . از اتفاقی که برای هیه افتااد واقعا شوکه و ناراحت شدم . اون یکی از بهترین بچه های پرورشگاه بود 😔 .من هم مدیر همون پرورشگاه هستم . من با هیه هم در مورد یه خانمی که سراغش رو میگرفت ، صحبت کرده بودم . با شما در موردش حرف زده ؟ جیمین گفت = بله حرف زده بود . شما میدونین اون خانم کیه ؟ مدیر پرورشگاه جواب داد = ما تو این مدت در حال یافتن پاسخ این سوالتون بودیم که ، ....
.... بالاخره متوجه شدیم کیه . اسمش کیم میونگ هست . این دختر یک سال از هیه کوچیکتره و و مثل هیه خودش از پرورشگاه موقع دانشگاهش رفت بیرون . چند روز پیش دوباره اومد و بهم یه عکس قدیمی نشون داد و گفت : این جا اخرین جایی هست که دارم دنبال خواهرم میگردم . منم عکسو دیدم و چهره خواهرش تو عکس ، دقیقا شبیه هیه خودمون بود ! جیمین خیلی ناراحت شد که هیه چرا زنده نیست تا ببینه خواهرش پیدا شده ، تا بفهمه اونم یه خانواده واقعی داره . 😢 جیمین پرسید = شما مطمئنید که اون دختر خواهر هیه هستش ؟ مدیر جواب داد = راستش ، تقریبا مطمئنم . چون اون دختر هر چی که میگه یاد هیه میفتم و اون عکس که قبل از مردن پدر و مادرش بود ، دقیقا شبیه هیه هست !. جیمین تعجب کرد و گفت = ...
... یعنی چی که پدر و مادرش مردن ؟ یعنی چی که هیه تو اون عکس معلومه !؟ مگه اون موقع نوزاد نبود ؟! مدیر پرورشگاه گفت = ببینید اقای پارک ، اون موقع که هیه ازمون این چیزا رو می پرسید هنوز کوچیک بود و من نمیخواستم بگم که اونها که یه خانواده چهار نفره بودن ، در یک تصادف بد ، مادر و پدرش مردن ! و خودش هم با ضربه سنگینی که به سرش وارد شده بود ، همه چیزو فراموش کرده بود . تو اون حادثه ، هیه و خواهرش رو هر کدوم به یه پرورشگاه بردن . چون اونها کسی رو نداشتن تا ازشون نگهداری کنه . من نمیدونستم که خواهرش زندست اما حالا که میونگ پیدا شده ، همه چیز هم روشن شده . در حقیقت هیه و میونگ و مادر و پدرش ، زندگی خوبی داشتن تا اینکه در یک تصادف ....
.... ، مادر و پدرش مردن و هیه هم حافظش رو از دست داد . اما میونگ که حافظش رو داره ، میگه هیه خواهرشه . جیمین بدون اینکه چیزی بگه قطع کرد . دوباره یاد هیه افتاد که میگفت = چرا مادر و پدرم ولم کردن ؟ یعنی من تک فرزند بودم ؟ و ... . جیمین میخواست داد بزنه و جواب این سوالای هیه رو بده .😞 جیمین به کنیا زنگ زد و گفت = میشه بیام خونتون ؟ کنیا با تعجب گفت = اره جیمین بیا. چیزی شده ؟ جیمین گفت = میام بعد میگم . و بعدش قطع کرد و سریع راه افتاد سمت خونه دوستای هیه . ....
.... اونجا جیمین گفت = بچه ها مدیر پرورشگاهتون بهم گفت که خواهر هیه پیدا شده . و بعد تمام ماجرا رو برای اونا توضیح داد . نگوت گفت = حالا خواهرش میخواد چیکار کنه ؟ مطمئنم اکه بفهمه هیه عزیزمون مرده ، اونم مثل ما خیلی داغون میشه 😧 . بعد کنیا گفت = بیچاره میونگ . این همه سال دنبال خواهرش بوده و حالا میفهمه که مرده . اخه چرا ؟!😖 بعد چو گفت = بچه ها مطمئنم اگه هیه میدونست که یه خواهر داره و الان پیدا شده ، دوست داشت که خوشحال و راحت باشه . جیمین گفت = بچه ها شما هیچ کدوم به اندازه من سختی نکشیدین وقتی که هیه رفت😢😢 . بعد ادامه داد = اون دختر وضع مالی خوبی نداره . شاید حتی جایی رو هم نداشته باشه . میخواستم بگم که لطفا شما باهام فردا بیاید و باهاش حرف بزنین . ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عیزم💜🙃
فدات 🌻🌻🌻🌻⛅
🤩😍💞🍫
😘😘😘