خب بایه داستان جدید اومدم
داستان از زبان لیسا:مثل همیشه یه کامبک جدید داده بودیم و داشتیم میرفتیم پارک.قرار بود با دخترا بریم پارک و تا شب تو پارک بمونیم و کلی خوش بگذرونیم.نیم ساعت بعد وقتی به پارک رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل پارک.یجا یه تاب ۲ نفره بود و یجا هم یه پارک مخصوص بچه ها.گفتم:دخترا بیاین بریم سوار تاب بشیم.داستان از زبان رزی:لیسا گفت بیاین سوار تاب بشیم.منم که خیلی تاب دوس داشتم موافقت کردم.بقیه اعضا هم همینطور.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
اولش يه جورى گفتى مثله هميشه كامبك جديد داديم انگار هر روز كامبك مى دن😂😂😂😂
ولى خيلى قشنگ بود حتما حتما ادامه بده😍👏🏻
میسی
عالی بود😍