
ازتونممنونم که از قسمت یک حمایت کردین امیدوارم از پارت خوشتون بیاد.

از زبان مارینت وقتی سرشو آورد بالا یه پسره با موهای بور و چشمای سبز دیدم که دروغ چرا جذاب بود😍😝حالا از این بگذریم آروم اومد به سمتم و چونمو گرفت و تو چشمام نگاه کرد و گفت:سلام پرنسس کوچولوی من تو منو نمیشناسی ولی من همه چیزو راجب تو می دونم😎و حالا هم بزار خودمو معرفی کنم من آدرین فاستر هستم.)مارینت:با من چی کار داری?چرا منو آوردی اینجا?منو از کجا می شناسی?بزار برم.)آدرین:وای تو چقدر حرف میزنی بعدا همه چیرو می فهمی.)دیدم داره میره بیرون که سریع گفتم:لطفا به من کاری نداشته باشه اگه نرم خونه مامانم نگرانم میشه😓)گفت:نگران نباش فکر همه جاشو کردم دارم میرم گوشیتو بیارم که به مامان جونت بگی چند روز پیش اون دوستت آلیا میمونی)و بعد رفت.خیلی می ترسیدم یعنی با من چی کار داره😰😰😰 از زبان آدرین:اون دختره خیلی قیافش بانمک بود و خوشگلم بود ولی عاشقش نشدم(در ادامه داستان میشی😏)رفتم گوشیشو براش آوردم و دادم بهش.(بچه ها این عکسه آدرینه تو پارت معرفی کیفیت عکس بد بود)
از زبان مارینت:به مامانم زنگ زدم و گفتم چند روز خونه آلیا می مونم و اونم قبول کرد.بعدش اون پسره ازم تلفنو گرفت و برد و دوباره اومد تو اتاق و گفت:تو چند روز تو این اتاق بمون بعدش می برمت به یه اتاق دیگه.)یکم مکث کرد بعدش گفت:تو می دونی که بابات رییس یه شرکت به اسم لایت لایف بوده?)با شک و تردید جواب دادم: آره.)و اونم گفت:راجب شرکت دارم چیزی شنیدی?)منم با سر تایید کردم و ادامه داد:رییس اون شرکت پدره من بود و احتمالا مامان جونت راجب اینکه پدره تو پدره من چطوری کشته شدن بهت گفته مگه نه?)منم که شُکه شده بودم با چشمای گرد شده تایید کردم و اونم گفت:حالا من تو رو برای این اینجا آوردم تا انتقام مرگ پدرمو بگیرم و برای انتقام گرفتم تصمیم دارم یکم آزارت بدم و لذت ببرم😈😈)(دوستان منحرف نشید از منظورش اینه از آزار دادنش لذت ببره😝)بعدش بهم نزدیک شد و تو گوشم زمزمه کرد:بهتره به این وضعیت عادت کنی چون حالا حالا ها مهمونمی😏)و بعدم رفت و منو با فکر اینکه چه جوری می خواد آزارم بده تنها گذاشت
از زبان آدرین:قراره اون دختر رو حصابی آزار بدم تا انتقامم رو بگیرم و در آخر هم میکشمش(اگه من گذاشتم تو بکش😝,تو دیگه کی هستی🤔,نویسنده داستان,کدوم داستان😶,اممممم هیچی هیچی تو به ادامه وراجی اممم یعنی سخنانت برس😅😅)به هر حال من با کشتن اون دختر انتقامم رو از اون خانواده میگیرم😈. از زبان مارینت:چند ساعت بود که چیزی نخورده بودم و از نوری که از پنجره کوچیک اتاق میومد میشد فهمید که تقریبا بعد از ظهره و من داشتم به خاطره گرمای تو اتاق اط تشنگی و گشنگی میمردم😰😰.یکم گذشت و اون پسره دوباره اومد.آدرین:باید به دوستت آلیا زنگ بزنی و بهش بگی که داری یه مدت میری خارج از شهر ولی به مامانت گفتی میری خونه اون.منم چون چاره ای نداشتم قبول کردم و به آلیا گفتم.آلیا که معلوم بود مشکوک شده قبول کرد.
از زبان مارینت:دو روزه که اینجام و من دارو میمیرم خیلی تشنمه خیلی گشنمه و خیلی دستشویی دارم😰😰😰😰چند دقیقه بعد شروع کردم به سرفه اونم سرفه های خشک که وسط سرفه ها خ.و.ن از دهنم بیرون اومد و ریخت رو لباسم🩸🩸یکم بعد دیگه چشام کم کم بسته شد و چیزی نفهمیدم. از زبان آدرین:این دختره امروز همش سرفه می کرد.بعد یکم سرفه دیگه ساکت شد.رفتم ببینمش که دیدم سرش پایینه رفتم جلو و سرشو گرفتم بالا که دیدم لبش خونیه.چون اتاق تاریک بود خوب نمی تونستم ببینم.پس سری چراغو روشن کردم و دیدم رو لباسش و زمین پر خ.و.نه . سری دست پاشو باز کردم و دستمو گذاشتم پشت کمر و گردنش و بلندش کردم.از اون اتاق اومدم بیرون و به یکی گفتم بره دکتر بیاره و دختر رو هم بردم تو یه اتاق.تنها دلیل اینکه نمی خوام بمیره اینه که هنوز باید شکنجه بشه(بابا بدبخت مُرد ولش کن😰)
از زبان مارینت:چشمامو آروم باز کردم و دور و اطرافو نگاه کردم توی یه اتاق دیگه و روی تخت بودم.به لباسام نگاه کردم که دیدم همون لباس قبلیاس.یکم گذشت و یه خانم اومد داخل اتاق و برام آب و غذا آورد.من تا آبو دیدم چشام برق زد🤩🤩بعد از اینکه خانمه رفت حمله کردم به سینی و همه چیزو خوردم بعدشم دوباره خوابیدم.چند ساعت بعد از خواب بلند شدم و دیدم که یه لباس از دیوار آویزونه.رفتم و لباسو با لباس خودم عوض کردم و بعد روی سکوی کنار پنجره نشستم.دلم برای خورشید تنگ شده بود🌅🌅
امیدوارم از این قسمت خوشتون اومده باشه . ببخشید اگه کم بود . بچه ها من این داستانو از کسی کپی نمی کنم و همونطور که در قسمت معرفی گفتم این داستانو از آهنگ Criminal الحام گرفتم و جلو تر که بریم قراره از متن های داخل آهنگ به عنوان دیالگ ها استفاده کنم . پس لطفا کسی نگه این داستان کپیه😊لطفااااا نظر بدید و لایک کنید و اگه می تونید داستانم رو معرفی کنید . خداحافظ💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منجرفانش کن توروخدا🙏
عالی بود عزیم
🐱kiana🐭
| 2 ساعت پیش
سلام من این داستانو داخل یه وب خونده بودم آخرین پارتی که نویسنده گذاشته بود آدرین به خوناشام تبدیل شده تو داستان آدرین وقتی با مرینت مجبور میشن برن سفر کاری عاشقش میشه وقتیم مرینت داشت میرفت فرودگاه که بره لندن آدرین بهش میگه که عاشقش شده
البته قسط توهین ندارم ولی به نظرم داستانتو تغییر بده و شکل اون نکن
image♡B.p♧♡
آفلاین
| 1 ساعت پیش
عزیزم خودم اونو نوشتم شنیدم تستچی رمان میزارن امدم تستچی بنویسم برای من توهید بود😬😬😠😠😠😠
image♡B.p♧♡
آفلاین
| 1 ساعت پیش
من سونیام.
عزیزم هرکس داستان منو ببینه میفهمه تو کپی کردی ، اشکالی نداره چون موضوعت با داستان من یکی نیست اما اسم اهنگ و اسم داستانت کپی از روی منه
اسم دانتانم مثل مال شما نیست و من خودمم به شما گفتم که دارم یه داستان با موضوع این اهنگ می نویسم ولی از داستان شما کپی نکردم نمی دونم کجای داستانم شبیه مال شماس
اقا چرا به کپی داستاناتو حساسین کپی معلومه انقدر داستان شمارو دوست دارن که میخوان یکباره دیگه با نقش و ماجرای متفاوت هرکی دلش میخواد از داستان من گپی کنه منم از یک داستانی کپی کردم ولی بعضی چیز هاشو ولی منبعش رو هم گفتم از این داستان من بعضی هارو کپی کردم اگه داستان اینطوری دوست دارید برید به داستاه شاهزاده های روانی رو بخونید مال منم که گفتم کپی شاهزاده های دیوانه اسمش و قدرتش یکیه ولی ماجراش فرق میکنه
عالییی بود☺💜
عالی بعدی عزیزم
عالی بود سریع پارت بعدی رو بزار
فوقالعاده 👌🏻😍
عالی بود💗
سریعتر پارت بعد رو بذار
عاشق داستانت م ترو خدا نمیتونم منتظر بمونم همینجا پارت بعد و بده